بسیاری از دانشمندان غربی بر ناتوانی علم سکولار اذعان دارند
با روشن شدن عدم کفایت علوم تجربی(sciense) در پاسخدهی به سؤالات بنیادی در غرب از یک طرف و آشکار شدن سوءاستفادههایی که از علم در مقام کاربرد شده است، عدهای از دانشمندان برجسته توسل به یک چهار چوب وسیعتر از جهانبینیِ سکولار حاکم بر علم امروز را توصیه کردهاند.
بودجههای هنگفت تحقیقاتی در آمریکا و انگلیس صرف پروژه های نظامی میشود
از طرف دیگر در 30 سال اخیر نامههای متعددی توسط دانشمندان به رؤسای حکومتهای غربی در جهت پرهیز از گسترش سلاحهای نابود کنندۀ بشر نوشته شده است. با این اوصاف طبق گفتۀ نیکولاس ماکسول، فیلسوف علم انگلیسی، هنوز ۵۰ درصد از بودجۀ توسعه و تحقیق در آمریکا و ۳۰ درصد در انگلیس صرف پروژههای نظامی میشود.
در یکی از کنفرانسهای بینالمللی شاهد بحث دو دانشمند بودم که یکی از آنها دیگری را از مشارکت در کاربردهای خطرناک علم برحذر میداشت. اما چون درآمد پروژههای نظامی بسیار چشمگیر است اغلب افراد از آنها چشم پوشی نمیکنند.
ماکسول: بجای علم سکولار باید سراغ حکمت رفت
متاسفانه بسیاری از دانشمندان به ابعاد غیرانسانی بودن علمشان توجهی ندارند. اما من مکرراً دیدهام که بعضی از دانشمندان برجسته از اینکه بعضی عالمان نسبت به دیگر دانشمندانی که در مورد شرور ناشی از سوء کاربرد علم ساکت هستند گله کردهاند.
به همین جهت نیکولاس ماکسول در کتاب "از دانش به حکمت" و مقالاتش توصیه میکند که باید سراغ حکمت رفت و برنامهها و سرفصلهای رشتههای دانشگاهی و همچنین دیدگاه حاکم بر علم روز را اصلاح کرد.
چرا محیط علمی و دانشگاهی ما از تحولات مثبت علمی در غرب غافل است؟
اما متاسفانه این اعتراضها در غرب به علم سکولار،کمتر به جامعه و محیط علمی ما منتقل شده است. چرا محیط علمی و به خصوص دانشگاهی ما، که در همه چیز نگاهش به غرب است، از این نسیمهای مثبت در غرب غافل است؟ و صرفا بعضی اداهای زشت رایج در غرب فوراً به محیط دانشگاهی ما منتقل میشود؟
ایثار و فدارکاری با داروینیسم در تضاد است/ از علم تجربی اخلاق استنتاج نمیشود
بنده به عنوان یک خداباور و بنیادگرا معتقدم که جهان دارای یک طرح مهندسی شده است، اما داروینیستها معتقدند که جهان مهندسی شده نیست و به تصادف قائل هستند. لذا از نظر آنها هر اتفاقی ممکن است.
ابتدا باید از داروینیستها بپرسیم که آیا به ارزشهای اخلاقی اعتقاد دارند یا نه؟ اگر اعتقاد ندارند، به من بگویند که چرا یک نفر جان خودش را فدای دیگران یا کشورش میکند؟ چگونه با داروینیسم میتوان ایثار یا فداکاری را توجیه کرد؟
همچنین باید بپرسیم که آیا اصول اخلاقی را میتوانیم با علم تجربی یا science ثابت کنیم؟ جواب این است که نه؛ اصول اخلاقی را نمیتوان از علم تجربی استنتاج کرد.
نسبت داروینیسم و فطرت چیست؟
چرا باید به فلسفه اعتماد کرد؟ فلسفه از کجا آمده است؟ عدهای میگویند از یونان، افلاطون و ...
ریشه سؤالات فلسفه در کجاست؟ از نظر من و بسیاری دیگر از اهل علم، ریشۀ آن در نهاد و فطرت ما است، اما سؤال این است که این فطرت از کجا آمده است؟ آیا داروینیسم فطرت را آورده است؟ اگر داروینیسم فطرت را آورده که فرد نباید جانش را برای دیگران فدا کند. بله مشخص است که داروینیسم نمیتواند این گونه موارد و موارد متعدد دیگر را توضیح دهد.
هنوز زیستشناسان همچون ما فیزیکدانها سرشان به دیوار آجری نخورده .../ شعور انسان فراتر از علم تجربی است
چارلز تاونز، فیزیکدان برندۀ جایزۀ نوبل میگوید: هنوز زیستشناسان همچون ما فیزیکدانها سرشان به دیوار آجری نخورده که ببینند چگونه بعضی تئوریهای رایج یک دفعه فرو میریزند.
بسیاری از فیزیکدانان یا زیستشناسان تراز اول معتقدند که شعور انسان را نمیتوان براساس فیزیک یا زیستشناسی توضیح داد، یعنی شعور انسان خارج از مقوله علم تجربی است.
انطباق جواب سوالات درونی ما با طبیعت دال بر وجود خدای قادر مطلق است
من معتقدم که یک موجود قادر مطلق میتواند هم ماده را بیافریند و هم غیرماده را و نیز میتواند اینها را با هم تنظیم کند .این سادهترین جواب است برای اینکه چرا علم موفق است؟ والا چه دلیلی دارد که سوالات درونی ما و مخلوق ذهن ما برای پاسخ به این سوالات و توجیه پدیدهها عینا با آنچه که در طبیعت حاکم است منطبق باشد؟
مشکل داروینیسم: متوجه لایههای عمیقتر حیات نیست
نکتۀ مهم در مورد داروینیسم این است که داروینیسم فکر میکند همه چیز همین سطحی است که میبینیم و متوجه لایههای عمیقتر حیات نیست. بگذارید برای شما مثالی از عالِم اعصاب روپرت شلدریک بیاورم.
او مثال میزند که شما رادیویی را در بیابان پیدا میکنید و سپس آن را روشن میکنید و صدایی از آن پخش میشود. بعد که محتویات رادیو را دست کاری میکنید یا قطعهای را از آن جدا میکنید و دوباره آن را روشن میکنید دیگر صدایی از آن پخش نمیشود.
شما فکر میکردید که صدا مربوط به خود این رادیو است، ولی حقیقت این است که فرستندهای وجود دارد که امواجی را میفرستد و برای اینکه این امواج را به شکل صوت بشنوید وجود رادیو لازم است، اما صدا از خود رادیو نیست.
لذا این استاد اعصاب میگوید شما هرگز نمیتوانید بگویید که همه چیز همانی است که من دارم میبینم .آیا داروینیستها میتوانند بگویند پشت این ظاهر طبیعت چیز دیگری نیست؟
کسانی که میگویند علم یک قرارداد است احاطه کاملی بر علم ندارند/چگونه قرارداد بقای داروینی را مبتنی بر 5 درصد ماده عالم بپذیریم؟
شاید کسی در زیستشناسی بگوید که قواعد داروینی از جمله تنازع بقاء را به صورت قرارداد پذیرفتهایم، اما سؤال این است که آیا حقیقت هم همین است؟ آنکه میگوید علم قرارداد است، متاسفانه احاطه کاملی بر علم ندارد و چنین افرادی از علم بسیار بیبهرهاند، چرا که یک نکته قابل تامل را جا انداختهاند و آن این است که ما تنها 5 درصد ماده عالم را میشناسیم و از ۹۵ درصد دیگر آن بیاطلاع هستیم و اصلا نمیدانیم که چیست وقتی از کل ماده جهان اطلاع نداریم و تنها 5 درصد آن را میشناسیم چگونه میتوانیم قرارداد بقای داروینی را در مورد کل آن بپذیریم؟
25 درصد این ۹۵ درصد را ماده تاریک مینامند که از جنس هیچ کدام از ذرات شناخته شده نیست، و 70 در صد آن را انرژی تاریک می نامند. به همین خاطر بعضی به این سمت رفتهاند که نسبیت عام را تغییر دهند، چرا که شما نمیتوانید تکلیف کل عالم را براساس ۵ درصد ماده عالم تعیین کنید.
براندن برگر، کیهان شناس برجستۀ معاصر میگوید شما با چه جرأتی حرفتان را نهایی تلقی میکنید، در حالی که ما کلا درصد کمی از ماده عالم را میشناسیم؟
برخی علم را ناقص مطالعه کردهاند
حقیقت این است که در فیزیک تکانهای اساسی رخ داده است. بشر تا ۳۰ سال پیش فکر میکرد که تمام ماده عالم را میشناسد، اما یک مرتبه در دهه ۱۹۹۰ یک سوپرنوآ کشف شد و معلوم گردید که جهان مرتبا دارد منبسط میشود و شتاب انبساطش افزاینده است، همچنین معلوم شد که ما حتی ۷۰ درصد ماده را هم که باعث این انبساط است، نمیشناسیم.
به نظر میرسد که عدهای فیزیک را ناقص مطالعه کردهاند و یا تعلیم دادهاند، در حالیکه یک فیزیکدان تراز اول میگوید چگونه شما جرأت میکنید صرفا با شناخت درصد کمی از ماده عالم برای صددرصد ماده عالم تکلیف معین کنید؟
چگونه ممکن است کسی فرضیهای (فرضیات داروین) در سطح 5 درصد عالم مطرح کند و سپس آن را به کل جهان تعمیم دهد؟ لذا در جایی که بقای داروینی در سطح 5 درصد ماده شناخته شدۀ عالم به طور قطعی اثبات نشده است نمیتوانیم آن را به 100 درصد ماده عالم تعمیم دهیم.
چه دلیلی دارد که تواتر و توالی داروین در کل جهان صادق باشد؟
در مورد اینکه نمیتوانیم با قطعیت در علوم صحبت کنیم یک مثال میزنم، در ابتدا فیزیکدانها میگفتند که بین چپ و راست فرقی وجود ندارد، اما عدهای دیگر معتقد بودند که فرق وجود دارد.
پائولی فیزیکدان معروف هم معتقد بود که بین چپ و راست فرقی نیست و حتی بر سر این مساله شرط بست، اما آزمایشها نهایتا نشان داد که بین چپ و راست عالم در حوزۀ خاصی فرق وجود دارد. لذا از کجا مطمئنید که در سطح کلی جهان مسئله تواتر و توالی داروینی صدق می کند؟
حتی یکی از دانشجویان دکتری من به چند فیزیکدان مطرح در جهان نامه نوشت و این سؤال را پرسید که آیا شما معتقدید که مبتنی بر قانون بقای ماده و انرژی کل انرژی جهان باقی است؟ ولی آنها جوابهای متفاوتی فرستادند. لذا یک نفر به صرف شناخت سطحی از زیست شناسی نمیتواند با جرات احکام عام صادر کند.
حوزه علم نیاز به مطالعه، احتیاط و تواضع فراوان دارد
جان بارو ،فیزیکدان تراز اول دانشگاه کمبریج ، سخن بسیار زیبائی به داوکینز ،زیست شناس برجستۀ آکسفوردی میگوید. او میگوید برو کمی مطالعه کن که چرا فیزیکدانها تا آخر قرن نوزدهم بسیار ادعا داشتند و فکر میکردند که به آخر خط رسیدند و در قرن بیستم چیزی باقی نمانده که کشف بکنند و صرفا دقتها در فیزیک افزایش مییابد، اما قرن بیستم نشان داد که ما فیزیکدانها خیلی از چیزها را نمیدانستیم و تا ۱۹۳۰ تنها دو نیرو را میشناختیم، اما بعد از آن دو نیروی دیگر را هم کشف کردیم.
لذا با این اوصاف چگونه میخواهند ثابت کنند که نیروی پنجمی وجود ندارد ؟ حوزۀ علم بسیار به احتیاط و تواضع نیاز دارد، تواضعی که ماکسول و پلانک دو فیزیکدان برجسته داشتند.
برخلاف نظر داروین، همه تغییرات در عالم در جهت بقاء نیست
شاید گفته شود زیست شناسی از همۀ علوم برای پیشرفت خودش استفاده میکند، اما پیشرفت متفاوت از بقاست . اگر کسی بگوید که همه تغییرات در جهت بقاء است باید بگویم که اینگونه نیست ممکن است همه چیزهایی که به دست بشر برای بقای بیشتر ساخته شده با یک بمب اتمی، مانند آنچه در هیروشیما اتفاق افتاد، نابود شود .
همان طور که گفتم اخلاق در علم یعنی اینکه انتخاب کنیم که از یک علم چگونه استفاده کنیم استفاده مفید یا مضر.
فرضیه تکامل آخر خط علم پیدایش و تداوم جهان نیست
ایراد اساسی به فرضیه تکامل در زیستشناسی این است که تصور میشود که فرضیه تکامل آخر خط است، اما این گونه نیست. نه تنها در زیستشناسی بلکه در هیچ علمی نمیتوانیم بگوییم که آخر خط چیست.
عدهای در زیستشناسی میگویند که میتوانیم مواردی مثل شکل و قیافه انسان را در صد سال آینده پیشبینی کنیم جواب این است که این ادعا غلط است چراکه در فیزیک هم نمیتوانیم پیشبینی کنیم که آیا در صد سال آینده نیروی جدیدی کشف خواهد شد یا نه؟ لذا در همان زیست شناسی هم اگر یک شرایط جوی پیشبینی نشده به وجود بیاید تمام پیش بینیها در مورد ریخت و شکل انسان در صد سال آینده به هم میخورد.