گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو - مریم امرایی؛
با اینکه خیلی وقت است که از فضای کنکور و کلاس تقویتی و رتبه و... دور شدهام اما هنوز صدای تکرار تبلیغ «داوطلبان کنکور سراسری! کتابهای...» در ذهنم موج میزند، صدایی که تلاش میکرد به ما انگیزه درس خواندن و لذت شرکت در کنکور را القا کند. متقاضیان که با شوق رسیدن به اهداف و یک دنیا رویاهای شیرین که در محیط جدید دانشگاهی قرار است تجربه کنند به شرکت در کنکور سراسری میپردازند. در این میان بسیاری از متقاضیان سالهای زیادی پشت درهای بسته کنکور نشستهاند و بعضی از آنها امسال هم نتوانستند مجاز به انتخاب رشته شوند. دانشآموز پرتلاشی که کنکور خوبی داده است، با مجازشدن در انتخاب رشته چه آینده شغلی برای خود تضمین میکند؟ در جامعهای که پذیرش دانشجو و تاسیس دانشگاه مثل قارچ رشد میکند، و دستاوردش مدرک تحصیلی است، چه دلایلی میتوان برای تلاش در این عرصه دید؟ اصلاً انگیزه قبول شدن در کنکور چیست و دانشآموزان با چه امیدی رقابت میکنند؟ با همین سوال رفتیم به سراغ چند نفر از پشت کنکوریهایی که چندین سال است در این میدان نبرد میکنند.
وارد یکی از آموزشگاههای غیردولتی شهر شدم، متقاضیان در حال مشورت با مشاوران و انتخاب رشته بودند. هدف من افرادی بود که بیش از دو سال پشت کنکوری هستند، بنابراین مجبور شدم با تکتک افراد صحبت کنم. یکی از متقاضیان در مورد کیفیت دانشگاهها با مشاور کنکوری صحبت میکرد، بعد از تمام شدن سوالاتش به سراغش رفتم. از تعداد سالی که کنکور شرکت کرده بود و آینده شغلی رشته و دانشگاه مد نظرش با او صحبت کردم:
«در حال حاضر در جامعه ملاکِ باسواد بودن افراد، مدرک تحصیلی است، و کمترین مدرک تحصیلی افراد کارشناسی هست؛ بنابراین من هم برای اینکه در جامعه سطح سواد بالایی داشته باشم، ۴ سال است پشت درهای بسته کنکور ماندهام تا بتوانم رشتۀ خوبی پذیرفته شوم. احتمال میدهم در آینده بعد از اتمام دوران دانشگاه شاغل شوم.»
در مورد نظر دیگران و حس خواندن در طول این چهار سال از او پرسیدم.
«در طول این همه سال دیگران مرا تشویق به پذیرش در یک رشته خوب که آینده شغلی خوبی داشته باشد، میکردند. حتی عدهای دیگر بر این عقیده بودند اگر قرار است بعد از سپری کردن دانشگاه تنها مدرک تحصیلی نصیبم بشود، بهتر است به تلاشم ادامه ندهم، و همان دانشگاههای سطح پایین محل زندگی را برای تحصیل انتخاب کنم تا خرج و مخارج کمتر شود و دوری از خانواده را نداشته باشم. من اما امیدوار بودم که رتبه عالی و پذیرش در دانشگاه خوبی نتیجه تلاشم میشود، ولی متاسفانه نشد.»
فضای آموزشگاه همهمه بود، از مشاور تحصیلی پرسیدم کدام از این افراد چند سالی پشت کنکور بودند؟ مشاور تحصیلی با انگشت اشاره یکی از افراد انتهای سالن را به من نشان داد. سراغش رفتم، با اندکی احوال پرسی همان سوالات قبلی را از او پرسیدم.
«سه سال پشت کنکور ماندم تا بتوانم به هدفم که پذیرش در دانشگاه تربیت معلم بود، برسم. تربیت معلم پس از اتمام دانشگاه آینده شغلی دارد، اما دیگر رشتهها تعهد کاری ندارند. در طول سه سالی که پشت کنکور بودم، اطرافیان به شدت مخالف درس خواندن من بودند، حتی جرأت نداشتم در این مورد صحبت کنم و یا زمانی را بابت کلاس تقویتی و مشاوره در آموزشگاههای کنکوری صرف کنم؛ زیرا دیگران فکر میکردند تحصیل در دانشگاه آینده شغلی ندارد، البته نگاه بعضیها از روی حسادت بود، اما در کل پافشاری اطرافیان برای دور شدنم از درس و کنکور زیاد بود.»
باز هم کنجکاو شدم با متقاضی دیگری که سالها پشت کنکوری بود، صحبت کنم، بنابراین به سراغ آموزشگاه دیگری رفتم. فضای آموزشگاه آرام بود، اما چند نفر نشسته بودند و به برگههایی که در آن کدهای انتخاب رشته به ردیف تایپ شده بود خیره شده بودند. کنارشان نشستم و پس از بازکردن سر صحبت، چند نفر پشت کنکوری حاضر به گفتگو شدند. اولی گفت:
«چهار سال است که پشت کنکوری هستم. نمیخواهم تنها مدرک تحصیلیام دیپلم باشد، زیرا مدرک تحصیلی بالا در آینده به کارم میآید. در جامعهای که زندگی میکنیم بیشتر افراد مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد دارند. دوست ندارم در آینده فرزندم بین دوستان خود از گفتن تحصیلات مادرش معذب باشد. من در دوران مدرسه زیاد درس میخواندم و وضعیت درسی خوبی داشتم، پس چرا به دانشگاه ورود پیدا نکنم؟ از خانهنشین شدن خسته شدهام، و دوست دارم به دانشگاه بروم. در طول مدت چهار سالی که پشت کنکوری بودم، اطرافیان نه تنها مرا تشویق نمیکردند، بلکه اصرار داشتند که پذیرش در دانشگاه دردی را دوا نمیکند، چون آخرش بیکاری است. حتی معتقد بودند که به هیچ وجه بعد از چهار سال رتبه خوبی کسب نمیکنم. خودم در طول این مدت با اینکه درس میخواندم، اما همیشه برایم سوال بود آیا آینده شغلی خوبی در انتظارم هست؟!»
نفر دوم منتظر پرسیدن سوالات من نبود، خودجوش شروع کرد به صحبت با من: «دو سال پشت کنکور ماندم، به این امید که شاید احتمال داشته باشد بعد از اتمام دانشگاه شاغل شوم. برای اینکه سطح سوادم بالاتر برود تلاش کردم به دانشگاه بروم. انگیزه مهم دیگرم برای رفتن به دانشگاه این است که با ورود به دانشگاه و آشنایی و ارتباط با افراد گوناگون روابط اجتماعیام بیشتر میشود. درکل تجربه کردن محیط دانشگاه را دوست دارم. اطرافیان مرا تشویق نمیکردند، زیرا خانوادهام دوست داشتند من در کنکور رشته تجربی شرکت کنم، اما خودم علاقه به رشته علوم انسانی داشتم. همین سرزنشها و راضی نبودن خانوادهام باعث شد مدام در این دو سال دودل باشم و با شک و تردید درس میخواندم، امسال هم به دانشگاه نمیروم و سال آینده در کنکور تجربی شرکت میکنم.»
بحث خوب پیش میرفت. آرام آرام با کندوکاو مسئله بیشتر به چالش پی میبردم. دلم راضی نشد و از نفر سوم هم از تعداد سالهای پشت کنکور و نتیجه پذیرش در دانشگاه سوال کردم.
«سه سال پشت کنکور بودم، اما هر سال رتبهام بیشتر میشد، بنابراین برای رسیدن به هدفم که پذیرش در رشته پرستاری دانشگاه آزاد بود به تلاشم ادامه دادم، اما بعدها فهمیدم که شغل پرستاری با توجه به شبکار بودن، حقوق آنچنانی هم ندارد. پس تصمیم گرفتم برای پذیرش در رشته تربیت معلم که آینده شغلی بهتری دارد، آن هم در دانشگاه دولتی و شهر خوب تلاش کنم.» او در مورد نگاه اطرافیان و حس درس خواندن گفت: «در طول سه سال پشت کنکور بودن، اطرافیان مرا تشویق میکردند، اما گاهی هم سرزنش میکردند که چرا سال اول انتخاب رشته نکردم. خودم حس خوبی در این مدت داشتم، اما زمانی که خوب درس نمیخواندم ناامید میشدم.»
دوست دیگری که با او تلفنی صحبت میکردم میگفت: «سه سال پشت کنکوری بودم. هدفم پذیرش در رشته پزشکی بود که متأسفانه هر سال رقم رتبهام بیشتر میشد. خودم علاقه به رشته حقوق دارم، اما چون پدرم وکیل دادگستری هستند و اصرار دارند که فقط شاخه پزشکی درس بخوانم، مجبور شدم رشته دندانپزشکی را انتخاب کنم. در ایران فقط رشتههای پزشکی و داروسازی آینده شغلی دارند. با توجه به اینکه متوجه شدم در دانشگاه حلوا خیرات نمیکنند زیاد سخت نگرفتم، و زیستشناسی دانشگاه آزاد را انتخاب کردم تا بتوانم بعد از دریافت مدرک کارشناسی به شاخه پزشکی ورود پیدا کنم و به خارج از کشور بروم، زیرا از ابتدا بعد از اتمام دوران مدرسه تصمیم به تحصیل در خارج از کشور داشتم. در طول سه سالی که گذشت خانوادهام مدام مرا تشویق میکردند، با این حال خودم هیچ وقت احساس خوبی نداشتم، زیرا به اجبار باید رشتهای را که انتخاب خودم نیست، آن هم در ایران، بخوانم.»
با بررسیهای انجام شده در طول این مدت و درددلهای پشت کنکوریها به نظر میرسد اکثر افرادی که به دانشگاه ورود پیدا میکنند از آینده نافرجام شغلی خود باخبر هستند، تا حدی که از جانب اطرافیان خود تشویق نمیشوند، اما باز هم به تلاش خود ادامه میدهند. در دانشگاهها چه خبر خوشی وجود دارد؟ آیا فقط با ورود به دانشگاه میتوان روابط اجتماعی خود را بالاتر برد؟ آیا محیط دانشگاه تنها محیطی برای پرکردن وقت و رهایی از خانه نشین شدن است؟ آیا صرفاً داشتن مدرک تحصیلی نشانه بالا بودن سطح سواد افراد است؟ انگیزههای پشتکنکوریها برای ورود به دانشگاه شنیدنی است، اما هنوز این سوال پابرجاست که آیا این دادههای دانشگاه، به هزینه چندین سال برای ارتقای رتبه میارزد؟