مراسم نمادین آغاز سال تحصیلی ۹۹_۹۸ امروز با حضور رئیس جمهور در دانشگاه تهران برگزار شد.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، تیم حراست کت شلوار پوشیدهتر و تمیز با همایل یک دست؛ آغاز سال تحصیلی را تبریک میگویند به رئیس جمهور و هیئت همراه لابد! و گرنه سال تحصیلی چند هفتهای است برای دانشجوها شروع شده. تفاوت دانشگاه با بقیه روزها به چشم میآید.
با روزهای عادی دانشگاه تهران که هر دانشجو و غیر دانشجویی سرش را میاندازد و میرود داخل؛ با روزهایی که جلوی سردر اصلی، جاپارکِ ماشینهای امنیتی اطلاعاتی نیست.
کارت دانشجویی را به مامور حراست نشان میدهم، از بالای عینک به صورتم نگاه میکند؛ از بالای عینک دودی با او چشم تو چشم میشوم و منتظر میمانم تا چهره و عکسم را با چشم غیرمسلح اسکن کند؛ تطبیق دهد و بروم داخل.
قبل از شروع مراسم و ورود به محوطهی اصلی یک سر به دفتر تشکلی بچهها میروم؛ چیزی تو مایههای خانه تیمی؛ شلوغ و پر از ایدههای آوانگارد! بساط مقواهای رنگی وسط اتاق پهن است و یکی از بچهها با خط خوش مشغول نوشتن دست نوشته ها.
یکی دنبال ماژیک میگردد و یکی دیگر کل اتاق را زیر و رو میکند برای چند حلقه چسب. میگویم: چسب برای چی؟ میگوید: بعضی از بچهها میخواهند به نشانهی اعتراض به ندادن تریبون به دانشجوها، دهانشان را با چسب ببندند!
یک ساعت بعد تجمیع شدهی مقواهای رنگی و دانشجویانی با دهانهای چسب خورده را یکجا میبینم؛ جلوی کتابخانه مرکزی؛ محل سخنرانی رئیس جمهور؛ به مناسبت آغاز سال تحصیلی با سالنی که در آخر صندلیهایش بجای دانشجو با کارمند دولت هم نیمهکاره پر نشد!
از کل دانشگاه با این عرض و طول فقط به ۳۰ نفر از دانشجویان انجمنهای علمی برای ورود به سالن سهمیه داده شده و دیروز بعد از فشار تشکلهای سیاسی به ریاست دانشگاه و معاونت فرهنگی و ده جور بیانیه مشترک و مصاحبه، سر جمع ده دوازده سهمیه به تشکلها دادند.
محل سخنرانی رئیس جمهور، پوشیده در لایههای امنیتی
دور تا دور کتابخانه را با چادر پوشاندهاند و دورش را با داربست و دور سوم را هم با نیروهای حراست! از پشت داربستها رد میشوم و سرک میکشم داخل؛ یک نفر از تیم حراست عین اجل معلق از پشت سر میگوید خانم نایست! راه بیافت! میگویم اینجا قبل از اینکه خانه رئیسجمهور باشد خانهی دانشجو است. چپ چپ نگاهم میکند! یعنی برو؛ اینجا حرفهای گفتمانی خریدار ندارد.
کم کم جمعیت جمع میشود؛ بچهها با تیپ و قیافههای متفاوت وسط دانشگاهند؛ و ایجاد این اجماع از افتخارات دولت فخیمه است که کل جریان دانشجویی را در صف منتقدانش جا داده. از تشکلهای انقلابی گرفته تا تشکلهایی که زمانی شاخه دانشجویی دولت در دانشگاه محسوب میشدند و حتی بچههای چپ که یک وقت به گزینهای راست و سرمایه محور رای دادند، ولی الان دغدغههای چپشان بر رای راستشان میچربد!
دانشجوها بجای داخل سالن سخنرانی پشت در سالن جمع میشوند؛ گروهی از بچهها متشکل جلوی کتابخانه میایستند و میشوند لایه چهارم و نهایی! پلاکاردهای رنگی را بالا میبرند؛ یک نفر با نوار چسب میآید سراغشان یعنی وقت بستن دهانهاست!
همان جا مقابل حلقهی انسانی بساط تریبون آزاد برپا میشود؛ چند نفر میآیند وسط جمعیت و بدون امکانات و میکروفون شروع به صحبت میکنند و میگویند دولت حتی برای حفظ چهره خودش هم شده باید به دانشجوها تریبون میداد ، حتی اگر نمیتوانست پاسخ قانع کنندهای بدهد، اما ژست انقاد پذیری را حفظ میکرد و حداقل صدای دانشگاه را میشنید.
شعارهایی از دندهی چپ
از آن طرف کتابخانه مرکزی، مقابل مسجد و مزار شهدا، صدای چپها بلند شده به طرفداری از کارگرها، و با دعوت از دانشجویان و کارگران برای اتحاد؛ از سمت غربی دانشگاه به دست شرقیاش حرکت میکنم تا از نزدیک شاهد شعارهایشان باشم.
آنها هم یک حلقه هستند که دور هم دایره زدند و شعار میدهند؛ سردسته، اما یکی از دخترها با تیپ چریکی است؛ شلوار شیش جیب و پیرهن رنگ و رو رفته؛ یک شال مشکی هم روی سرش انداخته و ادامه شالش را تا زیر چشم هایش بالا کشیده و رویش را عینک گذاشته تا صورتش کامل پوشیده باشد.
با صدای گرفته فریاد میزند و جمع همفکرانش را با خودش همراه میکند: «هپکو، هفت تپه، فولاد / دانشجو کارگر اتحاد اتحاد...»
یکی از بچههای کناریم میگوید: «اینجا وسط صحن دانشگاه کارگرها صدایتان را نمیشنوند شما هم صدای آنها را نمیشنوید. باید میرفتید میانشان؛ همان جایی که هفتهی پیش بچههای بسیج رفتند؛ محل کار کارگران هفت تپه؛ اینجوری اتحاد کارگر و دانشجو بیشتر معنی میداد تا این حرکتهای چریکی و نمایشی.»
یک دور کتابخانه مرکزی را دور میزنند و میرسند همان جایی که از ابتدا بچهها ایستاده بودند؛ حالا کسی که شعار میدهد میشود دوتا؛ نفر دوم آمده برای کمک، اما چند بار وسط شعار اولی، شعار میدهد و دو صدایی میشود.
شعارها که تمام میشود یک نفرشان میرود وسط جمعیت و شروع میکند به بیانیه خوانی از روی گوشی، به سیاستهای اقتصادی دولت انتقاد میکند؛ درست همان زمانی که روحانی داخل سالن سیاستهای پولی سازی دانشگاه را تئوریزه و توجیه میکرد و با چند شعار هم جمع بندی میکنند و از مقابل چشمها محو میشوند؛ انگار نمیخواهند جمعیت حاضر در دانشگاه، مدافعان قشر کارگر را بشناسد، مانند همان دختری که صورتش را پوشانده بود.
پشتوانهی خالیِ دانشجوییِ دولت
هرچقدر بیرون تالار علامه دانشجو ایستاده، اما داخل سالن، صندلیها خالی مانده. من اگر جای سیاست گذار برنامه بودم همین جمعیت بیرون را میبردم داخل و و به هر چند نفر یک تریبون هم میدادم؛ هر حرف و انتقادی زده میشد، بهتر از عکس صندلیهای خالی بود که به بیرون مخابره شد.
اخبار داخل سالن را از یکی از دانشجویانی میگیرم که به تازگی از مراسم بیرون آمده؛ ابتدا وزیر بهداشت و بعد وزیر علوم شروع به سخنرانی کردند و در میان صحبتشان تشکری هم از آقای رئیس جمهور داشتند که به آنها فرصت صحبت داده! بچهها هم در تربون آزاد میگفتند: «دولت در دانشگاه بجای دانشجو به اعضای کابینه فرصت صحبت داده.»
بعد از اهدای جوایز به نفرات برتر کنکور و هنگامی که روحانی میخواسته سخنرانی را شروع کند؛ تعدادی از دانشجویان از جمله مسئول سیاسی بسیج دانشجویی دانشگاه از جای خود برخاسته و در اعتراض به صحبتهای فرمایشی و تملق گویی به رئیس جمهور میگویند: «کسانی که صحبت کردند نمایندهی دانشجویان نبودند و زنده بودن دانشگاه به تشکلهای دانشجوییاش است.» و به همین خاطر فرصتی را برای صحبت دانشجویان درخواست میکنند و به روحانی یادآور میشوند که دانشگاه محل گفتکو است؛ روحانی هم در پاسخ به این سوال آنها را به ۱۶ آذر حواله میدهد! و وسط اعتراضات دانشجویان صحبتش را شروع میکند و دانشجویان هم در حالی که میگفتند ما به نشانهی اعتراض سالن را ترک میکنیم؛ این کار را میکنند و دوربین میماند و سالنی که دانشجوها ترکش میکنند و تعدادی از کارمندها میمانند؛ بیجهت نبود که بچهها در دست نوشتهها به کنایه نوشته بودند: ورود افراد زیر ۴۰ سال به داخل سالن ممنوع!