موضوع اصلی فیلم ابر بارانش گرفته، یعنی امید داشتن به بازگشت فردی که مرگ مغزی شده، علاوه بر اینکه سوژه دستمالی شدهای است، سالها تلاش برای جا افتادن این فرهنگ را زیر سوال میبرد که فردی که مرگ مغزی شده، دیگر امیدی به بازگشتش نیست و اهدای عضو این فرد میتواند به زندگی دیگر انسانها کمک کند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، ابر بارانش گرفته، به کارگردانی مجید برزگر داستان یک پرستار است که برای کمک به یک پیرمرد بیمار راهی شمال کشور میشود.
در همان سکانس ابتدایی، دیالوگ پرستار با بیماری که از خودکشی ناکام بیرون آمده است و اشاره به خودکشی دسته جمعی نهنگها و البته تاکید زیاد روی جمله «درد داری» نشان میدهد که این پرستار یاریگر افرادی است که دیگر امیدی به ادامه زندگی ندارند و میخواهد با کمک به آنها، حال خودش را نیز خوب کند.
فضای سرد بیمارستان، استفاده از رنگهای خنثی و سرد، نماهایی که نیمی از تصویر در سایه قرار دارد همه نشان از این دارد که روح زندگی در این بیمارستان کمرنگ شده و سارا (با بازی نازنین احمدی) که در چهره اش، احساسات دیده نمیشود، میخواهد این روح را به بیماران برگرداند.
هنوز دقایق زیادی از شروع فیلم نگذشته که کلوزآپی را از یک ساعت شنی بینیم. ساعتی که شکلی از دریا و ابرهای بالای آن است، و از بین رفتن تدریجی ابر شنی و تبدیل آن به آب دریا که چرخه تشکیل باران است، خود مبین دلیل نامگذاری فیلم است.
در چند صحنه مختلف از فیلم، تابلوهایی نقاشی شده از دریا را میبینیم که این آمادگی را به مخاطب میدهد که ردپای داستان را باید در کنار دریا دنبال کند.
رابطه سارا با همسرش در یک تضاد آشکار قرار دارد. وقتی همسرش موسیقی پخش میکند و زمزمه میکند او به سکوت احتیاج دارد. وقتی همسرش با تی شرت و شلوارک است او یک پلیور بر تن دارد و کلاه به سرش است. همسرش دوست دارد مهاجرت کند، ولی او به دنبال ماندن در ایران است. همه این عوامل نشان دهنده این است که زن بیشتر از اینکه دغدغه سامان دادن خانواده اش را داشته باشد، دغدغه بیمارانش را دارد. او با یک زخم و خلاء در این زندگی مشترک وارد شده و با بهبود حال بیمارانش به دنبال التیام زخمهای خودش است.
در لوکیشن شمال کشور هم سرما تکرار میشود و باران تند، هوای ابری و خانهای که رنگهای مرده دارد نیز نشان از همان اوضاع و جوی دارد که بر بیمارستان حاکم بود. سردی که در محیط زندگی و خانه کاملا احساس میشود میتواند نمادی از رابطهای باشد که در خانواده از هم پاشیده و حالا به دلیل حالت احتضار پدر مانند یک چینی بند زده، اعضای خانواده را دور هم جمع کرده است.
خانوادهای که سردی روابطشان را در لایههایی مدفون کردند و حالا به خاطر پدر پیرشان که مرگ مغزی شده، از خاطراتی سخن میگویند که محو و نادرست است، اما پسر نوجوان (نوه پیرمرد در اغما) که به خاطر سنش و خصوصیات نسلی که در آن متولد شده، شهامت و جسارت گفتن واقعیت را دارد، به اعضای خانواده گوشزد میکند که کارهایشان بیشتر براساس تظاهر است تا دلبستگی واقعی به پدر.
شعاری حرف زدن و گفتن دیالوگهای حاوی پیام آموزشی از قسمتهایی است که در فیلم بیشتر از هر عامل دیگری، مخاطب را از خود دور میکند.
پسر نوجوان با سارا از روز آخری میگوید که پدربزرگش اصرار داشته تا نهنگ صورتی را در دریا ببیند. نهنگ صورتی که نوه پیرمرد داستان آن را برای سارا تعریف میکند نیز در پلان آخر نمایش داده میشود آن هم درست در جایی که در ابتدای فیلم، تلویزیون خبری از خودکشی را در آن منتشر کرده بود.
به نظر میرسد، نهنگ صورتی نمادی از نهنگ تنهایی باشد که یا از خودکشی دسته جمعی دیگر نهنگها جا مانده و یا خودش به تنهایی اقدام میکند.
فارغ از تحلیل گفتمان و محتوای این فیلم، موضوع اصلی آن یعنی امید داشتن به بازگشت فردی که مرگ مغزی شده، علاوه بر اینکه سوژه دستمالی شدهای است، سالها تلاش برای جا افتادن این فرهنگ را زیر سوال میبرد که فردی که مرگ مغزی شده، دیگر امیدی به بازگشتش نیست و اهدای عضو این فرد میتواند به زندگی دیگر انسانها کمک کند.
همچنین، در قسمتی از فیلم، پسر نوجوان به راحتی از عطاری، ماری جوانا خریداری میکند و فروشنده با پرسش اینکه آن را برای چه کسی میخواهد، این ماده مخدر را در اختیار او قرار میدهد. سارا هم که در تمام این مدت همراه او بوده نه هیچ اعتراضی میکند و نه جلوی نوجوان را میگیرد. حتی در یک سکانس که نوجوان در حال دود کردن ماری جواناست با یک تذکر بی جان، این کار پسر را نقد میکند.
سارا در این فیلم، چه در بیمارستان و چه در خانه پیرمرد، در نقش یک ناجی حاضر میشود و حالا ناجی قصه ابر بارانش گرفته در مقابل اعتیاد نوجوانی به سیگار و ماری جوانا سکوت میکند.
سارا در بیمارستان از دیدن بازرس واهمه دارد و میترسد و دلیل این احساس، اندکی بعد مشخص میشود که سر خود برای بیمار قطع نخاعی مورفین میدزدد و به طور پنهانی به وی تزریق میکند. شاید این کار او در جهت همان تأکید چندباره اش درباره درد کشیدن باشد، اما یک پرستار نه حق چنین کاری را دارد و نه از نظر علمی درست است که بیمار را به مورفین وابسته کرد. چرا که زمینه اعتیاد بیمار را آن هم در شرایط بد جسمی و روحی فراهم میکند.
فیلم ابر بارانش گرفته نه تصویر برداری، نه کارگردانی و نه نویسندگی منحصر به فردی داشت که بتوان از آن برای حضور در کاندیدای سیمرغ دفاع کرد و نازنین احمدی هم در سطح متوسط مقابل دوربین نقش آفرینی کرد.