به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، ابوالفضل لطفی؛ ساعت از ۴ گذشته بود و به ابتدای خیابان پاکستان رسیدم. خیابان پاکستان را به بالا رفتم و از دور جمعیتی را روبهروی ساختمان سفارت افغانستان مشاهده کردم. هر چقدر نزدیک میشدم، جمعیت موجود درنظرم بیشتر و بیشتر میشد. دانشجویان سمت راست خیابان با مشتهای گره کرده در حال شعار دادن بودند. ماشین بزرگی نیز که سیستمهای صوتی به آن متصل بود در گوشه خیابان پارک شده بود که یک نفر با میکروفون در آن در حال هماهنگی جمعیت حاضر و سر دادن شعارها میکرد. نیروی انتظامی نیز سمت چپ خیابان و روبهوری سفارت ایستاده بود.
دانشجویان با سر دادن شعارهای مرگ برآمریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ بر داعش، جنایات اخیر در شهر قندوز افغانستان را محکوم میکردند. اما نکته جالب در این بین و کلاً در هر تجمعی، پلاکاردها و دستنوشتههایی است که در دست دانشجویان بود. دست نوشتههای گوناگونی که به عنوان نماد و برای بیان مطالبات خود در دست گرفته بودند. از همان شعارهای همیشگی مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل تا ملت افغانستان تسلیت و به کدامین گناه کشته شدند و ما طرفدار ملت افغانستان هستیم.
عدهای از دانشجویان در گوشه خیابان در حال صحبت با یکدیگر و هماهنگی برنامههای این یادبود برای شهدای حادثه مسجد قندوز بودند. در این بین مسئول نیروهای انتظامی حاضر در محل نیز به کنار مسئولین برگزاری این برنامه رفت و نکاتی را به آنان یادآور شد. دانشجویان دیگر همچنان در حال شعار دادن و گرفتن پلاکاردها در روبهوری خود بودند. عکاسان و فیلمبرداران از خبرگزاریهای مختلف نیز در حال رصد و ثبت این لحظات و تک تک جزئیات مراسم بودند. عکاسان با رفتن و حرکت کردن به این سمت و آن سمت جمعیت حاضر، همه سکانسهای این برنامه اعم از شعارها، پلاکاردها و دستنوشتهها، عکس بچه مظلوم شهید شده و... را ثبت میکردند.
عدهای از مردم عادی و ماشینها که در حال گذر از خیابان پاکستان بودند، مشاهده این جمعیت و حال و هوا و پلاکاردهای آنان برایشان قابل توجه بود. خیلی از این مردم اصلاً در جریان اصل داستان و علت این برنامه نبودند و این را نوع نگاهشان از صورتهایشان داد میزد. تا جایی بود که برخی مردم به جمعیت نزدیک میشدند تا بفهمند قضیه برای چیست. یک آقایی نیز به من نزدیک شد و علت این تجمع را جویا شد. پس از اینکه به او جریان را توضیح دادم، کمی تأمل کرد و بعد گفت که احسنت به این دانشجویان و دغدمندی آنان که حاضر هستند این کارها را بکنند. از طرف دیگر نیز ماشینی بود که از کنار جمعیت رد شد و وقتی از روی عکسها و دستنوشتهها متوجه ماجرا شد، پنجره خودروی خود را پایین داد و بلند گفت که پس ایران ما چه میشود و چرا برای ایران کاری نمیکنید! البته که کسی این دانشجویان و اقدامات دیگر آنان را بشناسد، حتما پاسخ این سوال را میداند.
از روی ماشین، چند حلقه فرش به روی خیابان میاندازند و دانشجویان با کمک هم شروع به پهن کردن آنان در گوشه خیابان برای شروع مراسم اصلی یادبود میکنند. پس از مدتی فرشها پهن میشوند و دانشجویان یکی یکی بر روی آن مینشینند. برادران در قسمت جلو و خواهران در قسمت عقب مراسم مینشینند و همه کم کم آماده شروع برنامه میشوند. فردی که انگار مسئول هماهنگی برنامه است، پشت میکروفون میرود و از همه حضار دعوت میکند که بر روی فرش بنشینند و نظم جلسه را حفظ کنند. تریبون را به جلوی مراسم میآورند و رسماً برنامه آغاز میشود.
دانشجویان نشسته بر روی فرش، به صورت منظم و صف به صف با حفظ پروتکلهای بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی، پلاکاردها را همچنان در دستهایشان گرفتهاند. پس از تلاوت قرآن و سخنانی کوتاه از مجری برنامه، حاجآقای وکیلپور که سخنران برنامه بود، به پشت تریبون میرود و صحبتهای خود را آغاز میکند. چشم حضار برنامه سمت تریبون و سخنران آن است و چشم دوربینها به سمت دانشجویان و فریمهای مختلف خبری است که دائم در حال ضبط آن هستند.
در جلوی جمعیت، فردی گوشی خود را بالا گرفته و بر روی عکس کودک مظلوم قندوزی است که در حادثه انفجار کشته شده بود و موجب جلب توجه دوربینها به آن میشود.
خودم به شخصه اینقدر درگیر و محو تک تک جمعیت حاضر و پلاکاردهای آنان بودم که زیاد از صحبتهای سخنران را متوجه نشدم. تا به خود آمدم، دیدم که صحبتهای وی تمام شد و از پشت تریبون پایین آمد. نفر بعدی، امیر عباسی بود که قرار بود به عنوان قسمت آخر برنامه، مدیحه سرایی کند. میکروفون را به دست گرفت و پس از نام و یاد خدا، مدیحه سرایی خود را آغاز کرد. شور خاصی در بین جمعیت با شعار «بِأی ذَنبٍ قُتِلت» جاری شد و همه یکصدا و یکپارچه آن را سر میدانند. شعر زیبایی توسط او خوانده شد و همه جمعیت نیز با او همراهی کردند.
در این اثنا بود که دوربینهای خبرگزاریهای مختلف بین دانشجویان میرفت و با آنان مصاحبه میکرد. دانشجویان از علت این تجمع اعتراضی و برنامه یادبود و محکومیت حادثه انفجار در شهر قندوز میگفتند. از این میگفتند که در این بین که همه دنیا نسبت به این حادثه و حادثههای مشابه سکوت میکنند، ما به عنوان یک مسلمان نباید سکوت کنیم و از دستگاه دیپلماسی کشور نیز خواستار محکومیت این حادثه و اقدام درخورد برای آن شدند. همچنین آنان از دولت افغانستان میخواستند که هرچه زودتر عاملان این حادثه مجازات و هر چه بیشتر و بهتر برای تأمین امنیت مردم افغانستان کوشا باشند و مردم داغدیده و مصیبتدیده افغانستان را به حال خود رها نکنند.
با پایان یافتن مدیحهسرایی امیر عباسی و همچنین تا حدودی تاریک شدن هوا، مراسم به لحظات آخر خود نزدیک میشد. یکی از دانشجویان به پشت تریبون رفت و شروع به خواندن متن بیانیه این برنامه و حکومیت این حادثه تروریستی کرد. بعد از مدتی عدهای از دانشجویان با در دست داشتن تعدادی شمع آنان را در گوشهای از خیابان، به یاد شهدای حادثه تروریستی افغانستان روشن کردند. شهدایی که مظلومانه رفتند و معلوم نیست این دست اتفاقات تا کی ادامه دارد.
دانشجویان کم کم متفرق شدند و فرشهای کف خیابان یکی یکی جمع شد و به داخل ماشینها گذاشته شد. خیابان مانده بود و سفارت افغانستان و شمعهایی که به یاد شهدای مسجد شهر قندوز افغانستان روشن شده بودند و فریادهای دانشجویانی که در این محل طنین انداز شده بود و امیدواریم که این فریادهای به حق، به گوش مسئولین مربوطه خصوصاً دولت فعلی افغانستان برسد؛ درغیراینصورت این ماجراهای دردناک ادامه خواهد داشت...