امروز دانشگاهها به کربلا و شلمچه تبدیل شده و در این نبرد نابرابر باید از شهیدان، گذشتن از معابر را یاد بگیریم.
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو» – فرشته سادات میررحیمی؛ در روز اول از اردوی اثرگذار راهيان نور در فضای معنوی شلمچه با بچه ها دور هم نشسته بودیم و راوی یزدی چند دقیقه ای برای ما صحبت کرد، بعد هم مداح در حال روضه خواندن بود که یک نفر آمد و گفت که حاج حسین یکتا اينجاست، اگر می خواهید بیايد و چند دقیقه ای براتون روایتگری کند، ما هم از خدا خواسته گفتیم که بیاد.
آره، شهدا که خودشون ما رو طلبیدن، از همون اول فضای معنوی رو بوجود آوردن تا یک تحول عمیقی رو در خود احساس کنیم؛ انشاالله که این ادامه داشته باشه.
دل حاجی حسین از غروب شلمچه خیلی گرفته بود، اما در عین امیدواری گفت: نمی دونم کی بار اولش هست که میاد و کی بار چندمش، اما همیشه به بچه های دانشجو می گم که بچه ها، غروب شلمچه انگار کوچه تنگ آشتی کنون دل ها باخداست، این نه فقط برای شما، بلکه برای ما هم یک فضایی رو داره.
او گفت: شهدا دل هایی که رنجیده بود رو با هم تو شلمچه جمع کردن و دور هم دیگه روی خاک ها نشاندند، بنابراين باید بدونیم که ما میهمان شهدایی هستیم که اینجا یک نبرد بزرگ و تاریخی کردند و در این منطقه به خدا رسیدند و ما هم قرار است تو این سفر به خدا برسیم.
این سردار رنج کشیده از دوران نبرد حق و باطل با ذکر خاطره ای از شهیدی گفت: شهيدي در حين رفتن به جبهه در پاسخ به مادرش راجع به زمان بازگشتش از جبهه گفت: شب عروسي دخترخاله برمي گردم و 25 سال بعد شب عروسي دختر خاله اش استخوان هايش به دست مادرش رسید.
حاج حسین یکتا كه با صحبت هاي خود بچه ها رو به کلی منقلب کرده بود، ادامه داد: ما قرار است در این سفر یاد بگیریم مثل شهیدان زندگی کنیم، آن شهیدانی که به مادرشون می گفتن که مادر ساک من رو آماده کن؛ مثل اون شهیدی که به مادرش گفت مادر بیا کیفم رو آماده کن و در جواب مادرش دلیل اون رو آخرین اعزام خودش دونست و همون طور هم شد، باید از آنها درس بگیریم.
وی با اشاره به خاک شلمچه گفت: دستاتون رو که روی خاک شلمچه می گذارید انگار دستتون رو تو دست شهدا می گذارید، می دونی چرا؟ چون استخوان هاشون رو بردن، ولی گوشت و پوست و خونشون هنوز اینجا هست؛ بدونید اینجایی که نشستید معبر کربلای 5 هست و ما هم الان در دانشگاه وسط معبر هستیم؛ اونا جلوي دشمنشون کم نیاوردن، مبادا شما اون وسط کم بیارید.
حاج حسین گفت: ما در این سفر اومدیم که مربی، امام زمان (عج) باشد و مربا هم ما و چقدر خوب است که این مربا سر سفره امام زمان (عج) باشه و ایشان بگوید که خوب هست.
بچه ها شهیدا به ما در این سفر یاد دادن که همه یكدست بشویم و یک تیپ با لباس خاکی شویم و آخر تیپ زدن شهیدان که این طور بوده رو تجربه کنیم؛ این آخر تیپ زدن بود که خدا به اونا نگاه کرد و اونا هم به خدا.
این یادگار دفاع مقدس افزود: بچه ها در این بیابان هستیم که امام زمان (عج) یک گوشه چشمی به ما کند؛ بدانید که راهیان نور فقط یک دعوت از طرف شهدا و مهمانی خصوصی برای ماست.
این جمعه هم گذشت، ولی نیامد آیا می دانید که دلیلش چه بود؟ دلیلیش این بود که می گوید نگاهتون کردم، ولی ندیدم که با من پایه باشید، ولی بدانید که اینجا سر می زند و می خواهد ببیند که کدوم دل مثل دل های شهیدان است و پای روح الله و سید علی آقا ایستاده است.
حاج حسین با ذکر خاطره ای دیگر گفت: در شلمچه یکی پلاکش رو به پرورش ماهی انداخت، از او پرسیدند که چرا این کار کردی جواب داد، نگاه می کنند، می بینند ما تیر می خوریم و شهید می شویم و جنازه ما را عقب می آورند و عجب تشییعی می شود، اما من می خواهم با کندن این پلاک یقین کنم که جنازه ای نمی آید و قبل از شهادت این شهوت را بخشکانم.
وی در پایان نیز با اشاره به جنگ نابرابر در دانشگاه ها بین حق و باطل تصریح کرد: دانشگاه به کربلا و شلمچه تبدیل شده؛ باید در این نبرد نابرابر از شهیدان یاد بگیریم که به خدا راست بگوییم و از این طریق شهادت نامه عشاق را امضا کنیم.