گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»- یادداشت دانشجویی*؛ گر نبيني خلق مشکين جيب را بنگر اي شب کور اين آسيب را امروزه که جوامع به سمت صنعتي شدن رفتهاند و فنّاوري در همه زمينهها پيشرفت کرده است انسانها ماشين را در خدمت جسم خود گرفته و از آن براي نيل به اهداف مادي خود استفاده ميکنند. اما همين انسان ماشيني شده امروز روح را که مهمترين بعد وجودي اوست در زندان تمايلات مادي خود محصور کرده و کمتر به آن توجه ميکند.
به جرئت ميتوانم بگويم که روانشناسي شايد تنها رشتهاي است که در دانشگاه به بررسي جنبهي رواني و متافيزيک انسانها ميپردازد و به دنبال پيدا کردن پاسخ براي بسياري از بيماريهاي رواني و تنشهايي است که حتي جسم را بيمار کرده و شادابي انسان را مختل ميسازد. متأسفانه روانشناسي در اين مرز و بوم آنچنان که بايد بالندگي مناسب نداشته بلکه در مواردي آفتهايي هم داشته که طبق پژوهشهاي انجامشده به شرح زير است:
الف) بوميسازي: يعني سازگاري و تناسب دانش روانشناسي بافرهنگ و تمدن جامعه ايراني است. دانش فعلي روانشناسي که اغلب ترجمهاي از روانشناسي موجود غرب است هماهنگي لازم و کافي بافرهنگ و جامعه ايراني اسلامي را ندارد و جوابگوي مشکلات نيست. امروزه ديگر نميتوان در روانشناسي از دانش عاري از ارزش يا خالي از فرهنگ سخن گفت. بلکه صادق بافرهنگ مطرح است.
ازجمله کاستيهاي ديگر:
1) ماديگرايي: شاهد اين موضوع هستيم که ساختار علم جديد روانشناسي مادي است و چيزي بيشتر از ماده را قبول ندارد و در اين ديد پديدههايي مانند روح-تفکر-شعور وحيات نيز شکلي از ماده دارند. تفکر و انديشه نيز حاصل فعاليت توده مادي مغز ميباشند به اين طريق در روانشناسي مدرن و غربي خدا وجهان بعد از مرگ جايگاهي ندارد. در کتاب روانشناسي رشد در بحث دوران سالمندي و پيري تأثيرات اعتقاد به خداوند و عالم آخرت و بعد از مرگ عمدتاً ناديده گرفته ميشود (روانشناسي ژنتيک. منصور.1378).
2) جبرگرايي وعدم توجه به اراده و اختيار انسان: روان تحليل گري با تأکيد بر غرايز انسان او را اسير دستبسته اميال نفساني ميداند و شخصيت انسان را بهويژه در ديدگاه فرويد منوط به اين موضوعات ميداند و رفتارگرايي نيز بر جبرگرايي محيطي تأکيد ميکند.
درحاليکه بر اساس مباني اسلام انسان داراي اراده و اختيار است {انا هديناه سبيل اما شاکرا و اما کفورا}(انسان.3) وابسته به ميزان آن در حد (لاجبرو و لاتفويض بل امر بين الامرين) است.
3) ضعف انسانشناسي و نبود نگاه جامع به انسان. جداي از اين موضوعات نگرشي که مردم نسبت به روانشناسي دارند، يک نگرش عوامانه است و آنها از روانشناس انتظار پيشبينيهاي عجيب را از آزمونهاي روانشناسي و اعجاز در موفقيت با راهحل ساده و نيل به قدرت با استفاده از رموز آن و استفاده نامناسب از روانشناسي در سياست و تبليغات از آفتها محسوب ميشود.
4) تناسب مقاطع تحصيلي: بر اساس مقايسه آمار دانشآموختگان ايران با آمريکا بين دورههاي تحصيلي روانشناسي توازن نيست. آمار دانشآموختگان روانشناسي در آمريکا 69 درصد کارشناسي 28درصد ارشد و 3درصد دکتري است اما آمار دانشآموختگان در ايران به نسبت 92درصد کارشناسي 7درصد ارشد و کمتر از 1درصد دکتري است.
5) ضعف عملي و مهارتي در روانشناسي.
درمجموع نهتنها روانشناسي بلکه اکثر رشتههاي علوم انساني مورد کملطفي قرار دارند.
اميد است که در آينده اين تصور که تنها افراد بيمار به روانشناس مراجعه ميکنند از بين رفته و افراد براي تصميمگيري و بهبود زندگي به روانشناس مراجعه کنند. و به گفته ديل کارنگي: براي زندگي بايد فکر کرد بدون هيچگونه غم داشتن...!!
*فاطمه عمرایی، دانشجوي روانشناسی دانشگاه بوعلی سینا همدان
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.