گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»- یادداشت دانشجویی*؛ در شبهای قدر، به هزار اسم او را میخوانی، به پاکی و منزهیاش معترف میشوی و تنها به او پناه می آوری تا از آتش قهرش نجاتت بخشد.
به وسعت مغفرتش، به نیکی گذشتش، به بزرگی بخشش، به لطف در عین حکمتش، به مهربانی در عین بزرگی اش، به رحمت بر غضبش سبقت گرفته، به عزت بلا ذلتش، به بی نیازی بلا فقرش، به احاطه و آگاهی اش به هرچیز، می خوانی اش و الغوث گویان دستان گناهکارت را برای اجابت بالا می بری و با خنکای نسیم یارب امید به رهایی از آتش می یابی.
سر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر آب شد زمزمه راز و نیاز رمضان
دیدم این قدر همان آینه «خلصنا» است دیدم آیینه ام از سوز و گداز رمضان(۱)
شب قدر را با اعتراف به گناهان یک ساله ات نمی خوابی تا بیدارت کند از خواب غفلت و بی خبری، از خواب گناهانی که موقع نافرمانی پروردگار، منکر ربوبیش نبودی و فرمانش را سبک نشمردی و تهدیدش را سست نگرفتی ولی خطایی کردی که نفست هم آن را برای تو آراسته ساخته بود و امید به پرده پوشی اش تو را فریفته کرده بود؛ اما اکنون غیر او کیست که تو را از عذابش نجات دهد (۳)؟؟
شب قدر را با اشک های به پهنای صورت زلال می کنی، گریه هایی برای تاریکی و تنگی قبرت، گریه هایی برای بار گناهی که به دوش داری، گریه هایی برای پرسش نکیر و منکر.
مرگ را یاد می کنی و در پیشگاه عفوش، به اعتراف خطاهایت زانو می زنی. آنگاه که خویشانت گوشه تابوتت را بر دوش دارند، رحمتش را وسیله رفع غربت خانه جدیدت قرار می دهی.
چه طور در این شب های نورانی که فیضش را حتی به آنکه منکر ربوبیتش است فرود می آورد، به چون تویی که از او می خواهی و به آفرینشش یقین داری عطا نکند؟
این شب ها همه برای تحویل سال و تحول آمده اند، مگر نه اینکه باید از نو تقدیرشان را رقم بزنند. باید با پاک کن توسل و استغفار سیاهی دل را سپید کنند و مشق تازه بنویسند. این شب ها قول و قرارها بسیار است؛ قرارهایی برای گناه نکردن ها، برای نمازهای اول وقت، برای دل نشکستن ها و برای هرآنچه که او بگوید و تو بگویی چشم. کاش یک قولت هم این باشد که گره کور ظهور تو نباشی.
نزدیک سحر که می شود در دلت اضطرابی عجیب می افتد، اضطرابی از ترس یتیمی، از ترس بی پدری، از ترس دو نیمه شدن ماه تمامی در محراب، ماه تمامی که پناه یتیمان بود و گرچه در گلو استخوان داشت اما برای چاه با صدای بلند درد دل می گفت.
کاش یتیمان امروز در یمن و غزه و سوریه همچون یتیمان کوفه ماه تمامی داشتند که پناهشان باشد، که شیره جانشان را برای سلامتی دوباره اش خرج کنند. اما اگر ماه تمام دل خسته از امت باشد و «فزت و رب الکعبه» را گفته باشد، دیگر از یتیمان چشم به راه کوفه هم کاری ساخته نیست.
در انتهای این شب که زیرسایه قرآن می روی و «بحق من ارسلته» که می گویی، تمام روضه های سال برایت مجسم می شود، از کوچه گرفته تا کربلا، از زندان تا طوس. انگار دیگر چیزی نمی خواهی اما «بالحجة» را که گفتی، امید روشنی در دلت زنده می شود که «یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد (۳)».
پی نوشت:
(۱) علیرضا قزوه
(۲) برداشتی از دعای ابوحمزه ثمالی
(۳) سید حمیدرضا برقعی
* فاطمه آخوندمهدی – دانشجوی کارشناسی دانشگاه اصفهان
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.