ادوار جنبش عدالتخواه دانشجویی گفت: نگاه امنیتی و تهدید محور به جریانهای فکری مخالف همچون مارکسیستها و لیبرالها فرصت تولید فکر و بالندگی را از تشکلهای دانشجویی گرفته است.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- محسن عبدالعلیپور، اهمیت جنبش دانشجویی یا بهتر است بگوییم در زمانه فعلی تشکلهای دانشجویی در ساختار کلی نظام اسلامی و نقش راهبردی آن در پیشبرد اهداف انقلاب بر کسی پوشیده نیست. در سالیان متمادی جنبش همواره با نقاط قوت و ضعفی همراه بوده که تاثیرات آن بلافاصله در بدنه جامعه ایرانی خودش را نشان داده است. آیا جنبش دانشجویی توانسته به اهداف اولیه خود دست یابد؟ امروزه ما در مرحله جنبش قرار داریم یا تشکل؟ چگونگی رابطه جنبش دانشجویی و قدرت و بسیاری از این دست سوالات ما را بر آن داشت تا در برنامه «خط کش» به گفتوگویی صریح و بیپرده با فعالین گذشته و حال جنبش دانشجویی بنشینیم. مهمان این هفته ما در تحریریه خبرگزاری دانشجو وحید اشتری از ادوار جنبش عدالتخواه دانشجویی به نقد جنبش دانشجویی پرداخته است.
خبرگزاری دانشجو: برخیها معتقدند که جنبش یک کار سلبی و کوتاه مدت است که با فهم مشترک از یک موضوع خاص به وجود میآید به عنوان مثال در اوایل انقلاب یک جنبش دانشجویی با حضور تمام سلایق شکل گرفت تا شاه نباشد و بعد از سرنگونی رژیم طاغوت نیز این جنبش از هم میپاشد، اما در مقابل جنبش، تشکیلات اهداف بلند مدت و برنامه ریزی شده دارد با این وجود مسیر تحرکات دانشجویی در کشورمان چه قدر منطبق بر این مسائل بوده است؟
به نظر من جنبش با تشکیلات و کار جنبشی با کار سازمانی یک تفاوت دارد و این تفاوت هم در بحث هدف نیست بلکه در بحث ساختار، سازماندهی و شکل فعالیت است. مثلا در بحث سازمان اهمیت ساختار خیلی اصالت دارد و مهم است و بحث جانمایی آدمها است، ولی مثلا در تشکیلات انقلابی قبل از انقلاب مانند فداییان اسلام، موتلفه و یا مدلهایی که کار نظامی میکردند کار سازماندهی وجود نداشته بلکه کار به صورت جنبشی و جوششی بوده است به این معنا که در کار جنبشی حوزه تصمیم گیری عقل و مغز در خود بدن است، ولی در سازمان بحثهای بالا به پایین و رده بندی وجود دارد.
در تشکیلات دانشجویی هم وضع به همین گونه است و امروز بخش زیاد و جدی از جنبش دانشجویی از وضعیت جنبشی بیرون آمده و فضای دانشگاه الان به معنای واقعی فضای جنبشی نیست. مثلا امروز فلان تشکل دانشجویی در کرمانشاه پذیرفته که دیگر جنبش نیست و پذیرفته که امروز دیگر نمیتواند اراده کند و فردا مملکت را به هم بریزد، چون باید تمام مواضع و مصالح را هماهنگ کند و در قالب یک چارت و ساختار و بر اساس هماهنگی با رده بالاتر عمل کند تا بداند که تحلیل کلی چیست، چون بدون این تحلیل نمیتواند هیچ اقدام و عملی را انجام دهد. این معنایش این است که امروز جنبه سازمانی در جنبش دانشجویی پررنگ شده است و این وضعیت در بسیج دانشجویی خیلی پررنگتر از مابقی تشکلهاست به گونهای که در این مجموعه چارت خیلی جدی شده و بچهها خودشان را عقل منفصل احساس نمیکنند و حتی در تشکیلات گروههای جهادی هم وضع به همین گونه است.
آنچه که باید در مورد آن بحث کنیم این است که ما در دانشگاه تشکیلات میخواستیم یا سازمان. معتقدم که ما در دانشگاه اشتباه کردهایم که به عنوان تشکل دانشجویی تا این حد منسجم، ساختارمند و سازماندهی شدیم. با این تفاسیر هر تشکلی در هر دانشگاه و در هر شهری باید خود را یک عقل منفصل فرض میکرد و به صورت جنبشی و جوششی فعالیت میکرد. معتقدم آنچه که در منظومه فکری امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب وجود دارد جنبش بوده نه ساختار و تشکیلات به این شکلی که الان وجود دارد. مثلا رهبر معظم انقلاب میگویند که تحلیل کنید و با تحلیل خود عمل کنید ولو اینکه در تحلیل اشتباه کنید. اساسا خاصیت سازمان و تشکیلات این است که تحلیل، مغز و عقل را از آدمها میگیرد و هر کدام از آدمها تحلیلگر نیستند، چون یک اتاق فکر و شورای راهبردی وجود دارد که در قالب آن مسائل تحلیل و جمع بندی و بعد به صورت بخش نامه به همه ابلاغ میشوند و میگویند که الان این تحلیل ما است. با این وجود همه ما متاثر از یک اتاق فکر هستیم که به عنوان بازوی اجرایی و پیگیری آن عمل میکنیم و تشکیلات دانشجویی امروز به این سمت رفته است.
در هر حال ما یک تشکل و سازمان داریم که در برابر فکر جنبشی و جوششی قرار دارد. درست مانند جنگهای کلاسیک و سازماندهی شده و جنگهای نامنظم و چریکی. به تصور من ما امروز در دانشگاه داریم به صورت ارتشهای کلاسیک میجنگیم به همین دلیل تعداد آدمهای تحلیلگر ما و آدمهایی که جدا فکر میکنند خیلی کم هستند؛ البته در مورد اینکه کدام مجموعهها باید تشکیلاتی و سازمانی و یا جنبشی و جوششی میشدند بحث است مثلا در مورد سپاه که از مدل جنبشی و جوششی به حالت سازمانی تغییر وضعیت داد اتفاق خوبی افتاد، چون در آن مقطع هر کسی داشت برای خودش کاری میکرد مثلا مهدی هاشمی یکجا را به هم میریخت و یا کسی در جای دیگر اتفاق دیگری را رقم میزد، اما در مورد جنبش دانشجویی به نظرم اشتباه کردیم که تا این حد چارچوب، تشکیلات و ساختار پررنگ شد این مسئله باعث شد که بچهها له شوند.
خبرگزاری دانشجو: ارزیابی شما از وضعیت فعلی جنبش دانشجویی چیست و این جنبش با چه آسیبهایی مواجه است؟ آن چیزی که امروز به نام جنبش دانشجویی داریم هالهای از جنبش دانشجویی است که به تعبیری به صندلی یکتاپرستهای اول انقلاب و شهدا تکیه زده است. جنبش دانشجویی مفهومی داشته مفهومی خارج از قدرت که تمام بازیهای سیاسی قدرت را به هم میریخته است. مثلا جنبش دانشجویی در صحنه انتخابات در حد یک بازیگر جزء نبوده و این توان را داشته که مانند یک شطرنج باز با حرکت یک مهره شکل بازی را به هم بریزد. یا با یک اقدام مانند تسخیر لانه جاسوسی منجر به ۴۴۴ روز گروگانگیری، تحریم و دعوا با آمریکا شود و کل نظم سیاسی ۴۰ تا ۵۰ سال آینده ایران را به هم بریزد و اساسا یک سری از جریانات سیاسی مانند ملی مذهبیها و بازرگان را از تاریخ حذف کند. مثلا شهید بهشتی به عنوان یکی از بزرگان انقلاب باید میآمد و در جلسه تحکیم وحدت مینشست و در مورد فلان موضوع و نظر به دانشجویان خط امام پاسخ میداد و آنها را اغناء میکرد.
اما الان یک جنبش دانشجویی داریم که نهایت فعالیت سیاسی و اجتماعیاش، این است که در انتخابات لیست فلان جبهه را در نماز جمعه توزیع میکند و یا کمیته صیانت تشکیل میدهد که مثلا بتواند جلوی فلان توافق را بگیرد. با این وجود میخواهم بگویم که جنبش دانشجویی امروز معکوس آن چیزی است که در گذشته بوده. به نظر من وقتی الان میخواهیم از جنبش دانشجویی حرف بزنیم باید از این نگاه به موضوع نگاه کنیم که داریم از یک فاجعه حرف میزنیم. من الان در مورد اینکه جنبش دانشجویی زنده است یا مرده حرف نمیزنم بلکه دارم در مورد چیزی حرف میزنم که هیچ نسبتی با مفاهیم اولیه خود ندارد. باید جنبش دانشجویی را در چنین ترازی آسیب شناسی کنیم. در هر حال امروز فعالان دانشجویی با توجه به اظهار نظرهایی که من از آنها دیدهام خیلی وضع جنبش دانشجویی را فاجعه نمیبینند.
خبرگزاری دانشجو: به نظر شما قدرت جنبش دانشجویی در اول انقلاب حاصل شرایط و وضع موجود نبوده است؟ حتما بخشی از این قدرت به خاطر شرایط بوده، ولی همه اش به خاطر این نبوده است. همانطور که اشاره کردم یک زمانی شهید بهشتی مجبور بوده که بیاید و به جنبش دانشجویی جواب بدهد، چون جنبش دانشجویی در کشور یک قطب بوده است.
در همین رابطه مثلا شهید علم الهدی آن زمان اراده میکند که استاندار خوزستان را عزل کند به همین دلیل با بچههای تحکیم جلسهای میگذارد و وقتی که برمیگردد استاندار خوزستان عزل شده است. پس جنبش دانشجویی چنین ترازی داشته است. در مقابل امروز اگر جنبش دانشجویی خیلی هم تلاش کند آنقدر نامه میزند که آقای عاملی لاریجانی قبول میکند تا در جلسه خصوصی و پشت درهای بسته بچهها را بپذیرد و چند ساعت با آنها هم حرف بزند و در نهایت هم کلی آدم خوشحالند که با یک مسئول جلسه داشتند و میگویند که جلسه خیلی خوب بود و این مسئول حرفهای ما را شنید و برخورد خوبی با ما داشت. به نظر من وقتی کسی این آدمها را میبیند حس میکند که قد کوتاه شدن در آنها نهادینه شده است و خودشان پذیرفتهاند که وقتی یک مسئول پشت درهای بسته آنها را پذیرفته خیلی اتفاق خوبی است.
بحث این است که یک زمانی میگوییم ما صاحب انقلابیم و تمام مسئولین باید بیایند و ما را در هر موضوعی اغنا کنند در این شرایط ادبیات حرف زدن با مسئول با زمانی که ما خودمان را ارباب رجوع مسئول فرض میکنیم متفاوت میشود. الان برای فعالان دانشجویی افتخار است که به یک مسئول نامه بزنند و یا در اتاق یک مسئول با او جلسه بگذارند در حالی که مفهوم جنبش دانشجویی این نبوده است که یک مسئول، یک معاون و یا یک فرد سیاسی و نماینده مجلس اراده کند به جلسه دانشجویان بیاید و بعد بگویند جلسه خوبی بوده و بحثهای خوبی مطرح شد. در هر حال در گذشته وضعیت به گونهای بوده که اگر جنبش دانشجویی اراده میکرده فلان مسئول چند ساعته عزل میشده است، آن موقع جنبش دانشجویی اولین نخست وزیر انقلاب با آن ادبیات را عزل میکند مفهوم جنبش دانشجویی این است.
خبرگزاری دانشجو: به نظر شما چه عواملی موجب تضعیف و تغییر ماهیت جنبش دانشجویی شده است؟ یک لیستی از عوامل درون دانشگاهی و عوامل برون دانشگاهی جنبش دانشجویی را به این وضعیت دچار کرده است. امروز فضای حاکم بر دانشگاههای ما به شکل جدی با فضای عمومی حاکم بر دانشگاه در اول انقلاب تفاوت اساسی کرده است از طرفی یکی از مسائل مهمی که در این زمینه تاثیرگذار بوده مجموعه سیاستهای آموزشی است که اجرا شده است.
مبنای نظام آموزشی و نظام دانشگاهی در کشور ما به گونهای بوده که دانشگاه متعلق به طبقه مرفه و پولدار جامعه بوده است یعنی اساسا کسانی در دوره قاجار و رضا شاه برای تحصیل به خارج از کشور میرفتند که عمدتا بچههای تاجرها و خوائینی بودند که امکان تحصیل در خارج را داشتند با این وجود فضای دانشگاه در کشور فضای مرفهین و سرمایه داران بوده است، اما بعد از انقلاب این فضا شکسته شد و فضای دانشگاه تغییر کرد و به نظرم تا دهه ۷۰ هم وضعیت به همین شکل بوده است، اما رفته رفته با تغییر سیاستهای نظام آموزشی شاهد رشد عجیب و غریب مدارس غیرانتفاعی و کلاسهای کنکور بودهایم و برهمین اساس یک کورسی برای ورود به دانشگاه شکل گرفته است که متاثر از آن طبقات معمولی جامعه امکان ورود به دانشگاه را نمییابند به گونهای که اکنون حداقل یک بخش جدی از دانشگاههای خوب و جریان ساز کشور متعلق به جریان مرفه و سرمایه دار جامعه است که خیلی اهل کنش اجتماعی و فعالیت سیاسی نیست. با این وجود وقتی که امروز میگوییم ۸۰ تا ۹۰ درصد از دانشجویان در وادی فعالیتهای اجتماعی و سیاسی نیستند یک بخشی از این موضوع با فضای آموزشی کشور مرتبط است امروز بخش جدی از دانشگاه در تسخیر اغنیا و بی دردهاست.
امروز مثلا اگر با ۵۰۰ نفر از ورودیهای جدید دانشکده فنی دانشگاه تهران حرف بزنیم حتما نمیتوانیم ۵ نفر از بین آنها پیدا کنیم که در مدارس دولتی درس خوانده باشند و قطعا با بهره مندی از پول و امکانات وارد دانشگاه شدهاند و سیستم آموزشی هم مدام دارد به این سمت میرود و تقریبا کسانی که توان مالی لازم را ندارند اساسا اینها دیگر امکان ورود به دانشگاههای خوب سراسری را ندارند. در واقع با جدی شدن بحث مدارس غیرانتفاعی و برچیده شدن مدارس سمپاد که در دستور کار دولت روحانی است بی دردی در دانشگاه عیانتر میشود و صرفا دانشجو وارد دانشگاه میشود تا یک مدرک بگیرد، اپلای کند و بورس شود و از کشور برود. در هر حال این دانشجویان نه تنها در قید مردم و مسائل آنها نیستند بلکه در قید حکومت و جمهوری اسلامی هم نیستند و برای آنها فرقی نمیکند که دانشجوی جمهوری اسلامی هستند یا نه.
به نظر من آنهایی که حتی به جمهوری اسلامی فحش میدهند به ۹۰ درصد از کسانی که هیچ دغدغه و نگرانی نسبت به مسائل کشور ندارند شرف دارند. ما نمیتوانیم از یک سری دانشجو که با پول این کشور در دانشگاههای دولتی تحصیل میکنند و بعد کمپین دفاع از سگ شکل میدهند انتظار داشته باشیم که کارهایی در فلان بخش صنعت کشور انجام دهند، چون مشخص است که اینها به دلیل فضای اجتماعی که در آن بزرگ شدهاند اصلا در این وادیها نیستند. به نظر من در خصوص انحطاط جنبش دانشجویی باید یک سری از عوامل بیرونی از دانشگاه را نیز ببینیم.
امروز اگر میبینیم که در دانشگاه همزمان با روز استکبارستیزی و روز دانشجو برنامههایی در حد مسابقه آشپزی و استند آپ کمدی برگزار میکنند قدری از این مسائل ربطی به دغدغههای آقای روحانی و این دولت و آن دولت ندارد، چون ما پروسهای را طی کردهایم که مثلا دانشگاه روز دانشجو را مثل شب یلدا ببیند.
خبرگزاری دانشجو: به نظر شما تغییر فضای دانشگاه به این دلیل نبوده که فضای اول انقلاب یک فضای ملتهب سیاسی بوده، ولی الان نیازهای فرهنگی و اجتماعی مردم بیشتر شده است؟
اینکه شما میگویید فضای ملتهب سیاسی جامعه در اول انقلاب میطلبیده تا دانشگاه سیاسی باشد نمیدانم با این بحث آیا میخواهید بگویید که دانشگاه در مسائل عمومی دنباله روی جامعه است یا نه؟ اگر قرار باشد دانشگاه منطبق با عرضه و تقاضا عمل کند الان یکی از مسائل اساسی جامعه مسائل اقتصادی و معیشتی است با این وجود الان این مسئله چه قدر مورد توجه دانشگاه است به نظر من آسیب شناسی شما غلط است مثلا شما ۵ تقاضا را در جامعه نام ببرید که توسط دانشگاه در حال پیگیری هستند اگر این گونه باشد پس تحلیل شما تحلیل درستی است، اما وقتی میبینیم که تعداد زیادی مسئله در کف جامعه وجود دارند که اصلا مسئله دانشگاه نیستند این به خاطر عرضه و تقاضا نیست بلکه به خاطر بی دردی فضای دانشگاه است.
شما الان اگر بخواهید بحث مسکن مهر را که آقای روحانی آن را تعطیل کرد و مردم را با مشکل مواجه ساخت در کف دانشگاه مطرح کنید اصلا به شما میخندند، چون مسائل کف جامعه دغدغه دانشگاه نیست. سوال من این است که آیا الان یک تشکل دانشجویی در دانشگاه تهران حاضر است که یک تور بگذارد و بروند دغدغههای مردم در مسکن مهر یا پرند و پردیس را ببینند؟ بحث این است که فضای عمومی دانشگاه دغدغهای نسبت به مسکن مهر ندارد، چون الان در همین دانشگاه تهران دانشجویان تحصیل میکنند که خانههای آنها حداقل بالاتر از سید خندان و نیاوران است. البته این بی دردی فقط در حوزه اقتصاد نیست و در مورد موضوعات عمومی دیگر جامعه وضع همین گونه است. در واقع ما در دانشگاه از یک سو با جریانی روبه رو هستیم که بی درد است و از سوی دیگر با جریانی مواجهیم که اگر سیاسی هم است، اما به دلیل دوری از مسائل اصلی کشور گرفتار تبعات دیگری است. دانشجویان مذهبی نیز مانند مرفهین بی درد در دانشگاهها یک سری معضلات و مسائل را دارند که فقط جنس آنها فرق میکند. مثلا ما مدارس و دانشگاههای مذهبی داریم که در آنها آدمها در یک فضای آکواریومی تربیت میشوند که اساسا اینها به دردهای جامعه دچار نیستند؛ بنابراین اینها اصلا نمیتوانند نسخه فرهنگی و اجتماعی برای جامعه بنویسند و این یک درد دیگری است.
بحث دیگری که وجود دارد این است که ما بچههای مذهبی فضای مفاهمه عمومی را از دست دادهایم و تا این آکواریومها را نشکنیم و بیرون نیاییم و ارتباط برقرار نکنیم نمیتوانیم کاری از پیش ببریم. در واقع یکی از ایرادهای اساسی که باعث شده بچههای مذهبی در فضای دانشگاه کم تاثیر باشند است که همه از فضاهای آکواریومی بیرون میآییم به همین دلیل کارهایی که انجام میدهیم دورهمی هستند مثلا نشریاتی که منتشر میکنیم دورهمیاند و آنها را هم دور همی میخوانیم. با این وضعیت مثلا اگر بخواهیم یک دانشجوی بد حجاب را که وارد دانشگاه شده با حجاب کنیم توان آن را نداریم. در این شرایط وقتی که اتفاقی در جامعه رخ میدهد، چون ما در این فضا نیستیم انگار زمین لرزهای اتفاق افتاده است. به نظرم باید این فضای آکواریومی شکسته شود و لازمه شکستن این فضا این است که آدمهای مختلف با افکار مختلف را ببینیم و با آنها صحبت کنیم.
معضل دیگری که در آسیب شناسیها مهم است و باید به آن فکر کنیم این است که با توجه به مجموع اتفاقاتی که در دانشگاهها افتاده ما جریان فکری مخالف به معنای واقعی مانند اول انقلاب نداریم.
اول انقلاب دانشجویان مسلمان مارکسیستها را به عنوان یک جریان فکری و ایدئولوگ فکری مقابل خود میدیدند و به همین دلیل ناچار بودند که مطالعه کنند و اصلا تمام آثار اصلی متفکران انقلاب همچون شهید مطهری، آیت الله طالقانی، شهید بهشتی و شریعتی هم مربوط به جلسات پرسش و پاسخی بوده که با دانشجویان داشتهاند و این به خاطر احساس نیاز دانشجوی مسلمان برای تولید ادبیات و تولید فکر در مقابل مارکسیستها بوده است. در هر حال ما بعد از انقلاب و به خصوص دردهه سوم و چهارم به خاطر مجموع سیاستهایی که اعمال شد از نعمت مباحث تقابلی در کف دانشگاه محروم شدیم و الان جریان فکری قوی از مدل مارکسیستی و لیبرالی که حرف برای گفتن داشته باشد و حرفی متفاوت از ما بزند را واقعا نداریم و همین مسئله باعث شده که میزان سرانه مطالعه بچههای مذهبی پایین بیاید، چون احساس نیازی نمیکنند؛ البته، چون نگاهها تهدید محور است اصلا قبول نداریم که پول بیت المال را به مارکسیستها و لیبرالها بدهیم تا فعالیت کنند و برهمین اساس هم اصلا به این جریانات به عنوان یک فرصت که موجب بالندگی و تولید فکر میشوند نگاه نمیکنیم.
ادامه این گفتگو فردا در خبرگزاری دانشجو منتشر میشود...