
فردوسی و ترسیم روند تتور جامعه شیعی برای فراهم کردن شرایط ظهور امام عصر (عج)/ شاهنامه چه نگاهی به زنان، علم و موعودگرایی دارد؟

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، بیست و پنجم اردیبهشت مصادف با روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی است که در مورد نقش این حکیم و شاعر ایرانی با عبدالرضا سیف استاد تمام رشته ادبیات دانشگاه تهران به گفتگوی تفضیلی پرداختهایم که بخش دوم این گفتگو تقدیم خوانندگان میشود.
سانسور شاهنامه توسط محمود غزنوی
زمانی که حکومت سامانیان منقرض میشود و محمود غزنوی با حمایت خلفای عباسی سر کار میآید فردوسی در اواسط سرودن شاهنامه است یعنی بین ۱۰ تا ۱۵ سال قبل این کار را شروع کرده است. غزنویان به نوعی نوکر خلفای عباسی بودند و با تفکر و عقلگرایی مشکل داشتند و در این دوره کم کم نبوغ ایرانیان در علوم فروکش میکند.
فردوسی شاعر درباری نیست و حتی توسط حکومت غزنوی آزار و اذیت هم میشود، چون در آن زمان دستگاه چاپ وجود نداشت فردوسی برای انتشار شاهنامه آن را تحویل حکومت داد. براساس گفتههای فردوسی شاهنامه حدود ۶۰ هزار بیت بوده است، اما اکنون در نسخههای مختلف بین ۴۸ تا ۵۰ هزار بیت از سرودههای او در دسترس است.
علت آن هم این است که وقتی فردوسی، شاهنامه را برای کتابت به دربار سپرد، به دستور محمود غزنوی مورد سانسور قرار گرفت قسمتهای سانسور شده قسمتهای فکری شاهنامه است که مربوط به جایگاه عقل و خرد در نزد شیعیان است.
رستم صاحب خرد و اندیشه و نماینده خوبی
حتی وقتی در مورد شخصیت رستم میپرسند باید بگوییم هر وجه شخصیتی رستم از یک انسان در واقعیت و یا اسطورهها گرفته شده است. سعی فردوسی این است که رستم را یک فرد اندیشمند که زورش اول در عقلش است بعد در جسمش است نشان دهد. او دارای یک آرمانشهر و اوتوپیاست.
آرمان شهری که در آن باخردان و خوبیها حاکمند و اهریمنان و پلیدیها جایی ندارد یعنی رستم نماینده جامعه بخرد شاهنامه است. رستم در نگاه فردوسی فرد خردمندی است که در مقابل بیخردیها به نمایندگی افراسیاب میایستد. فردوسی در شاهنامه با تصویر رستم میخواهد موعودی را ترسیم کند.
موعودی که خواهد آمد و صاحب عقل و اندیشه و دین است از همان آغازی که فردوسی وارد سرودن شاهنامه میشود قسمت اسطورهای شاهنامه را مبتنی بر شاهنامه ابومنصوری که به نثر است میسراید.
فردوسی و دیرینگونههای قرآنی
فردوسی از بسیاری از دیرین گونههای قرآنی استفاده میکند. در این مورد فردوسی هفت پادشاه اسطورهای را ترسیم میکند که یکی از این هفت پادشاه کیومرث است. شخصیت کیومرث دیرین گونه اش را از حضرت آدم علیه السلام میگیرد. این کیومرث با کیومرثی که در آثار زرتشتی آمده متفاوت است.
کیومرث شاهنامه یکتاپرست و موحد است، اما کیومرث ریگ ودا که از آثار زرتشتی است دوگانه پرست است و معرفتش توحیدی نیست و بین نور و ظلمات قرار دارد، اما کیومرث فردوسی موحد است.
فریدون و ضحاک و مقدمه چینی های فردوسی برای ورود به داستان رستم
یکی از این هفت پادشاه جمشید پسر طهمورث است. جمشید بخشی از شخصیتش را از حضرت سلیمان میگیرد کسی که صاحب ملک و جام جم است.
از زمان کیومرث تا جمشید دو فره با اینها است. یکی فره ایزدی که همان تایید خدایی است و یکی فره شاهی به معنای شایستگی است، اما جمشید از شیطان فریب میخورد مغرور میشود و فره ایزدی را از دست میدهد. جمشید وقتی ادعای خدایی میکند سقوط کرده و به دست ضحاک کشته میشود.
عدهای میگویند که ضحاک معرب کلمه اژیدهاک است که این کاملا اشتباه است ضحاک یک کلمه عربی است و صفت مشبه کلمه ضحک به معنای خندیدن است.
خصوصیت اصلی ضحاک خنده هایش بوده که با آنها همه را فریب میداده است. شیطان خنده رو است، عبوس نیست و با ظاهری عوام فریبانه دیگران را جلب میکرد. ضحاک به تحریک ابلیس پدرش مرداس را که در ایالتهای عرب حاکم بوده میکشد.
ابلیس به شکل افراد مختلف سراغ ضحاک میرود و یک روز به شکل آشپز برای ضحاک غذاهای خوشمزه میآورد و به جای دریافت دستمزد از ضحاک میان دو دوش ضحاک را میبوسد که جای بوسه گاه شیطان دو مار رشد میکند.
ضحاک هرگز نمیتواند از شر مارها رها شود، اما بار دیگر ابلیس در لباس پزشک نزد او میآید و میگوید تنها راه نجات از دست این دو مار ساکت کردن آنها با دادن مغز سر جوانان سرزمین به عنوان غذا به آنهاست.
فردوسی بخشی از دیرینگونه ضحاک را از فرعون میگیرد و داستان ضحاک و فریدون را مبتنی بر داستان فرعون و موسی میسراید. ضحاک همچون فرعون خواب میبیند که پسری او را خواهد کشت لذا دستور کشتن نوزادان سرزمین را میدهد، اما همان طور که موسی از چنگال فرعون میرهد فریدون هم به کمک کاوه و مردم ایران جان سالم به در میبرد و نهایتا ضحاک را اسیر و در دماوند زندانی میکند.
فردوسی میگوید: فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت نکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی. از نظر فردوسی فریدون همیشه هست حتی ضحاک هم همیشه هست، اما انسانی که وارسته باشد و از نفس بگذرد میتواند به مقام فریدون برسد.
از نظر فردوسی فریدون جهان را از بدی شست و دیوان را شکست داد سپس از قدرت فاصله گرفت و جهان را بین پسرانش سلم، تور و ایرج تقسیم کرد. شرق را به تور سپرد که همان سرزمین توران است غرب را به سلم سپرد که یونان و رم است و ایران و قسمت مرکزی جهان را به ایرج سپرد، اما سلم و تور به ایرج حسادت کردند و به رسم قابیل دست به برادرکشی زدند.
پس از آن منوچهر نوه ایرج به کمک فریدون دو عمویش را از پا درمیآورد و حاکم میشود و تازه بعد از روی کار آمدن منوچهر داستان حماسی شاهنامه آغاز میشود.فردوسی برای ورود به داستان رستم بسیار مقدمه چینی میکند و مهمتر از همه این است که جامعه ای با خواست خود به دفاع از حق و موعودخواهی برخیزد که درد استان فریدون واضح ایت.
فردوسی و اولین داستان عاشقانه/ در شاهنامه زنان صاحب تعقلاند
اولین داستان عاشقانه در ایران باستان را تعریف میکند یعنی عشق بین رودابه مادر رستم و زال پدر رستم. زال پدر رستم که در کودکی توسط پدر طرد شده به وسیله سیمرغ در البرز مورد تعلیم و تربیت قرار میگیرد. سیمرغ در فرهنگ ایرانی نماد علم و دانش است. سیمرغ دیرین گونه اش را از حضرت جبرئیل که معلم انبیاست و پرنده افسانهای که عقل دارد، میگیرد. خود زال نیز بخشی از شخصیتش را از نوع زندگی حضرت محمد صلوات الله علیه میگیرد. رستم نتیجه عشق پاک بین رودابه و زال است.
زنان در شاهنامه عین مردان صاحب اندیشه اند و نگاه فردوسی به زنان نیمتنه بالا عقل و فکرشان است و زنان تاثیرگذار و اندیشمندند و هرگز برهنه نیستند حتی دختری مثل منیژه که دختر افراسیاب (نماینده بدی) است و قرار است زن پهلوان ایرانی بیژن شود برهنه و بی حیا نیست.
منیژه خود را این گونه معرفی میکند: منیژه منم دخت افراسیاب/ برهنه ندیده تنم آفتاب. یعنی حتی پوشیدگی زنان ایران در زمان فردوسی و چه قبل از آن در دوران ایران باستان وجود داشته و با اسلام تکمیل شده است و به عنوان یک ارزش توسط نخبگانی، چون فردوسی ستایش میشده است.
نام صحیح جراحی زایمان رستمزا است نه سزارین/ فردوسی آگاه از علوم مختلف
زال به هنگام جدایی از سیمرغ سه پر از او هدیه میگیرد به گونهای که هر وقت به مشکلی برخورد یکی از آنها را آتش بزند. اولین پر را زمان زایمان رودابه و به دنیا آمدن رستم استفاده میکند چرا که رستم جنین بزرگی بود و به روش طبیعی به دنیا نمیآمد در آنجا سیمرغ حضور مییابد و روش زایمانی که امروز به سزارین معروف است را به زال یاد میدهد و دقیقا در شعر عنوان میکند که چگونه عمل سزارین را انجام دهد.
چرا میگوییم کلمه سزارین کلمه غلطی است سزار رومی مربوط به سالهای پس از فردوسی است وقتی در تاریخ مطالعه میکنیم این روش زایمان متعلق به اطبای ایرانی است که فردوسی هم از آن آگاهی داشته است و اصطلاح صحیح این نوع زایمان رستمزا است.
این همه حکمت و علوم در چنگ فردوسی به او کمک میکند که که سخنی را بنا کند که به قول خودش پارسیان را زنده کرده است و در واقع شاهنامه یک خردنامه است.
ماندن رستم در خان هشتم و مرگ سهراب
اما چرا رستمی که موعود انسان شیعه است آن گونه دست به پسرکشی میزند؟ فردوسی میگوید موعود اصلی ما یعنی حضرت مهدی (عج) از تمام این اشتباهات بری است. رستم تنها انسانی است که سعی میکند سالم و مومن باشد، اما وقتی در معرض آزمایشهای مختلف قرار میگیرد ممکن است جایی هم بلغزد. رستم از آزمایشات سختی، چون هفت خان عبور کرده است.
در هفت خان فردوسی هفت مرحله غلبه بر نفس اماره را ترسیم میکند و در هیچ جا دشمنی قویتر از نفس اماره برای انسان متصور نیست اولین وادی کشتن شیر است شیر نماد نفس اماره است، اما این شیر را باید رخش که نماد جسم و مرکب روح فردوسی است بکشد.
در خان دوم که گذشتن از کویر است روزه، صبر و تحمل را لازمه تعالی انسان تصویر میکند. خان سوم کشتن اژدها در ورودی جنگل است باز اژدها نماد نفس اماره در یک سطح بالاتر است. در خان بعدی رستم باید با فریب زنی زیبارو، اما جادوگر که نماد شهوت است مبارزه کند همچون یوسف که در مقابل زلیخا مقاومت کرد و پس از آن مقاومت به شکوه و جلال مصر رسید یعنی رستگاری جز از طریق غلبه بر نفسانیات امکان پذیر نیست.
در خان دیگر با پهلوان مازندرانی که نماد اولاد است درگیر میشود پس از آن هم به جنگ ارژنگ دیو، دیو سیاه و دیو سفید میرود. دیو سفید دیو دیوان است و رستم او را میکشد کلاهی هم که بر سر رستم است و دو شاخ دارد سر دیو سفید است. دیو سفید همان شیطان اکبر یا اتم نفس اماره است.
گذر از هفت خانها همه قبل از کشتن سهراب است، اما رستمی که از هفت خان نفس اماره گذشته باز در پیری رها نمیشود و مورد فریب نفس قرار میگیرد و کارش به سهراب کشی میکشد. سهراب نماد نفس لوامه و سرزنشگر رستم است. رستم حتی نفس لوامه خود را هم میکشد و در آزمایش سنگین شکست میخورد؛ لذا حرف فردوسی این است که باید بر نفس تسلط پیدا کرد نفسی که در هیچ مقطعی از عمر انسان دست از وسوسه و تزئین گناه برنمیدارد.