اگر دانشگاه مستقیم به صنعت وصل شود خراب میشود. نیروی انسانی که به درد شرکت دانشبنیان بخورد دانشگاه تولید نمیکند.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-زهراسادات روئینپیکر؛ دانش آموختهی رشتهی هوافضای دانشگاه صنعتی شریف است. بعد از اتمام دورهی دکتری عضو هیئت علمی دانشکدهی هوافضا شد. سال هشتاد کارگر پاره وقت یک خودروسازی بود. هم استادی دانشگاه را تجربه کرده هم فضای صنعتی را. تجربهی کارآفرینی موفق هم دارد. روح الله دهقانی فیروزآبادی در حال حاضر سکان معاونت فناوری دانشگاه آزاد را به دست گرفته. در رابطه با دانشگاه و صنعت خود را صاحب نظر میداند. چون بر اساس تجربه حرف میزند. نظر او را در مورد ارتباط دانشگاه و صنعت پرسیدیم. متن گفتگوی دانشجو با دهقانی فیروزآبادی را میتوانید مطالعه کنید.
وقتی وارد دفتر شدیم بعد از سلام و احوالپرسی گرمی صحبت را شروع کردیم. خب بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع پرونده ویژهی ما ارتباط دانشگاه و صنعت است. در این حوزه هم با اساتید صحبت کردیم هم با دانشجو جماعت و انشاالله در آیندهی نزدیک با بخش صنعت. دسترسی زیادی به اساتید نداشتیم. «چرا؟ من این همه استاد خوب میشناسم که جواب هم میدهند». با آقای روستا آزاد، رئیس سابق دانشگاه شریف هم صحبت کردیم. شماره اساتید را خواستیم؛ گفتند: «حرف در این حوزه بسیار است! حرف زدن مشکلی را حل نمیکند. چه کسی است که عمل کند؟» گفتند بروید سراغ آقای دکتر دهقانی آزاد. ما هم در تلاش برای ارتباط گیری با شما! بالاخره الحمدلله موفق شدیم. اساتید و مسئولین تمایلی برای صحبت کردن در مورد ارتباط دانشگاه با صنعت ندارند. قبل از هرگونه توضیحی راجع به پرونده با این جمله مواجه میشدیم که میگویند: ما مصاحبه نمیکنیم.
«اگر اینطور است پس من هم مصاحبه نمیکنم. لابد خبری است]با خنده... خب برویم جلو.»
همه میگویند که ارتباط دانشگاه و صنعت باید برقرار شود. ولی گره کار کجاست؟ هرکسی از نگاه خودش میگوید که گره کار در چیست. شما هم در قسمت اساتید اشراف دارید، هم دانشجوها و هم پایاننامههای دانشگاهی. موضوع قسمت اعظم پایاننامههای دانشگاهی را اساتید انتخاب میکنند. از طرفی نگاه به بازار در انتخاب مسائل پایاننامهها و حل مشکلات صنعتی وجود ندارد. این میشود که پایاننامهها کاربردی نمیشوند. زمین میمانند. من خودم موردی را دیدم که جلوی چشمم پایاننامهاش را پاره کرد. مشکلی از صنعت حل نمیشود. نیازهای صنعت همچنان برقرار است. شما بین دانشجوها و اساتید بودید. اساتید موضوعات صنعتی را به عنوان پایاننامه انتخاب میکنند؟ مشکلات صنعت را میدانند که به عنوان پایاننامه انتخاب کند؟
"من خودم را در این قضیه صاحب نظر میدانم. صاحب نظر بودنم را با مطالعه به دست نیاوردهام. بیست سال است که دارم کار میکنم. همزمان در صنعت دارم کار میکنم. کار مدیریت کردم. کار کارآفرینی کردم. قشنگ اشراف دارم به فضا. تئوری هم دارم روی این قضیه. از رسانه میخواهم که این حرف زده بشود.
من با ارتباط صنعت با دانشگاه به کل مخالفم. ما این جمله را میگوییم برای اینکه ذهنها را تیز کنیم. ببینید یک قضیهای هست به اسم حمار. قضیهی حمار چی میگوید؟ قضیهی حمار میگوید که اگر دو تا نقطه داشته باشیم، کوتاهترین فاصله بین دو نقطه خط صاف است. اگر یک الاغ را بگذاریم اینجا، بعد بگوییم راه برو، حتی الاغ هم میفهمد که کوتاهترین مسیر خط صاف است.
ببینید رهبری جامعه نمیتواند جزئیات مسیر را نشان دهد. میگوید از نقطهی الف بروید نقطهی ی. معنیاش این نیست که الف را مستقیم وصل کن به ی. چون مسیر پر از ناهمواری است. مسیر اصلا صاف نیست. معنیاش این است که نقاط ت و ث و ژ، ... را طراحی کن در نهایت از الف برسید به ی. منتها الف را بهی وصل نکن.
من با ارتباط صنعت با دانشگاه مخالفم. در دنیا هم با این مخالفند. پس ما میخواهیم دانشگاه با صنعت ارتباط برقرار کند و در چرخهی تولید ثروت قرار بگیرد.
این سادهانگارانهترین حالتی است که میتوان به فرمایش یک رهبر داشت. میگوید صنعت با دانشگاه باید ارتباط داشته باشد. بعد ما نتیجه میگیریم که صنعتها را بریزیم در دانشگاه و دانشگاهها را بریزیم در صنعت. یعنی دقیقا قیمهها را بریزیم در ماستها. نمیشود.
مثل این است که یک پورت HDMI دارد، میگوید این باید به کامپیوتر وصل شود. نگاه میکنید میبینید کامپیوتر اصلا پورت سریال ندارد. میگوید رهبری گفتند باید وصل شود. پورت سریال را هی فرو میکند در پورت HDMI. نتیجهاش چه میشود؟ وصل که نمیشود هیچی، همهی پورتهای کامپیوتر خراب میشود. پس من با ارتباط صنعت با دانشگاه مخالفم. در دنیا هم با این مخالفند. پس ما میخواهیم دانشگاه با صنعت ارتباط برقرار کند و در چرخهی تولید ثروت قرار بگیرد.
دستیابی به اقتصاد دانشبنیان چه مراحلی دارد؟
نیروی انسانی دارد. دانشگاه دارد. شرکت دارد. فروشگاه دارد. سرمایهگذار دارد. تبلیغات دارد. مصرف کننده دارد. اینها با هم چیده میشوند و اگر ارتباطشان درست برقرار شود، چرخه کامل میشود. در این حالت اصطلاحا اقتصاد دانشبنیان شکل میگیرد.
قضیه مثل این است که برویم خانهی همسایه ببینیم بچهاش دارد با کامپیوتر بازی میکند. بعد میبینیم یک چیزی آمده که برق را تبدیل میکند به هیجان. طرف میگوید این کامپیوتر است. کیس دارد. مموری دارد. کارت گرافیکی دارد. هارد دارد. بعد ما بچه پولداریم سریع میرویم بازار بهترین هارد و بهترین کیس و... میخریم میریزیم روی هم. بعد میگوییم چرا نمیشود بازی کرد؟ المانها را خریدی، اینها باید در یک مداری قرار بگیرند درست هم بسته شوند.
اگر بخواهی یک مدار درست کنی اول باید المانها را داشت، دوم باید درست سرهم شود. آن کامپیوتر اگر درست سرهم شود تازه میشود کامپیوتر. حالا روشنش میکنیم. این دفعه کارمیکند، ولی خروجی ندارد. روشن میشود، ولی فقط چشمک میزند. بازی در آن نیست. بعد باید در آن یک سیستم عامل نصب کنیم. به قولی نرمافزار اجرا. میآییم ویندوز نصب میکنیم. باز سیستم کار میکند، ولی خروجی ندارد. در خانهی آخر یک اپلیکیشن روی آن نصب میکنیم.
اقتصاد دانش بنیان هم همین طوری است. اول باید یک سری المان داشته باشی. المانها اینهاست. دانشگاه، شرکت، صنعت، بازرگانی، ویسی، صندوق، ... دوم باید ارتباط را درست کنیم. سوم باید یک سیستم عامل نصب کنیم به اسم قانون. یک قانون جامع. یک بستر. در فضای اقتصاد دانشبنیان اپلیکیشنها میشوند کسب و کارهایی که دانش را تبدیل میکنند به پول و ثروت.
اقتصاد دانش بنیان هم همین طوری است. اول باید یک سری المان داشته باشی. المانها اینهاست. دانشگاه، شرکت، صنعت، بازرگانی، ویسی، صندوق، ... دوم باید ارتباط را درست کنیم. سوم باید یک سیستم عامل نصب کنیم به اسم قانون. یک قانون جامع. یک بستر. این کارها را که انجام دادی حالا اپلیکیشنهای کاربردی که برق را تبدیل میکنند به هیجان در آن نصب میشوند. در فضای اقتصاد دانشبنیان اپلیکیشنها میشوند کسب و کارهایی که دانش را تبدیل میکنند به پول و ثروت.
چرا طناب صنعت و دانشگاه به هم گره نمیخورد؟
شباهتهایی به هم دارند. در هر دو جریان اطلاعات است. اما فرمشان به هم نمیخورد. حالا میخواهم بگویم چرا صنعت و دانشگاه به هم نمیخورد!
ببینید یک: استاد دانشگاه کارمند دانشگاه است.
دو: پس پروژه یا پایاننامهی ارتباط با صنعت اولویت دومش است. یعنی کار جانبیاش حساب میشود نه کار اصلیاش.
سه: استاد دانشگاه اصولا آدم دانشی است. آدم علممدار است. آدم فنآور است نهایتش. آدم بازار نیست. آدم اقتصاد نیست. او علم و دانش تولید میکند. جنسش با جنس صنعت فرق دارد. جنسش نرم است.
چهار: استاد دانشگاه اصولا باید دورش دانشجو کار کند. ببینید دانشجو تعهد ندارد. پروژه واگذار میشود به استاد. استاد میدهد به دانشجو. دانشجو یک روز میآید یک روز نمیآید. یک روز میپیچاند. یک روز میگوید مریض شدم. دانشجو نمیماند. یا اینکه کارش را میکند، موفق هم هست، ولی استاد از او میگیرد میدهد به یک دانشجوی دیگر. استاد اصلا تعهد مالی و ضمانت مالی نمیدهد به صنعت. دانشگاه است که ضمانت میدهد. همهی اینها باعث میشود که دانشگاه یک هستهی نرم دربیاید با آدمهایی لطیف، حساس. یعنی واقعا اولویت دوم استاد است که با صنعت ارتباط برقرار کند. کارش کار آموزشی است. دانشگاه کارخانهی انسانسازی است. دانشگاه نباید از آن پروژهی صنعتی بیاید بیرون. از دانشگاه باید آدم بیاید بیرون.
چگونه هستهی نرم دانشگاه به پوستهی سخت صنعت وصل شود؟
حالا برویم سراغ صنعت. یک: صنعت یک موجود خشن است. برایش جدیت مهم است. دانشگاه باید کار کند. کار نکند صنعت میرود روی هوا. دو: زمان برایش مهم است. صنعت نمیتواند بگوید حالا فعلا این کار را انجام بده بعد مثلا دانشجو نیاید، بپیچاند، اشکالی ندارد! کارش مانده روی زمین. باید ضمانتنامهی زمان بدهی. سه: کاملا موضوعش موضوع مالیست. یعنی اگر شما جواب ندهی، نتیجه را نرسانی اقتصادش ضربه میخورد و ضمانتنامه را میگذارد اجرا. تعامل خشن مالی دارد؛ لذا وقتی میگوییم قیمهها را میریزیم تو ماستها دقیقا همین است. بیست سال است الان. من سال هشتاد کارگر بودم. از هشتاد کارگری کردم تا الان که معاونت فناوری دانشگاه آزادم. من خودم لااقل چهل پنجاهتا شرکت راه انداختم. هزار و چهارصد پانصد نفر شغل ایجاد کردم. یعنی با تجربه این حرفها را میگویم. الان شما بروید از صنعت بپرسید. اصلا حس خوبی نسبت به دانشگاه ندارند. اصلا اعتماد ندارند.
اوایل اینجوری بود. سالهای هفتاد اصلا اعتماد نداشتند. بعد رهبری تبلیغ کردند. مسئولین پیگیری کردند، این ارتباط شکل گرفت. اوجش دههی هشتاد بود. کلی پروژهی صنعتی تعریف شد. چون این دوتا به هم نمیخوردند کلی خرابکاری شد. کلی پول به نظر من حرام شد. اگر چه تمرین خوبی بود و خبرهای خوبی هم درآمد دوباره الان صنعت میگوید دانشگاه نه، دانشگاه نه. میدانید چیست؟ یکبار خراب شد.
الان شما بروید از صنعت بپرسید. اصلا حس خوبی نسبت به دانشگاه ندارند. اصلا اعتماد ندارند. بعد وقتی که با استادها صحبت میکنیم، میگویند صنعت ارزش پروژههای ما را نمیفهمد.
بعد وقتی که با استادها صحبت میکنیم، میگویند صنعت ارزش پروژههای ما را نمیفهمد. ما مشکلاتش را بررسی میکنیم. تحقیق میکنیم. روش جدید و بهتر ارائه میدهیم. صنعت گوش نمیکند. دانشگاه اصلا دقت نمیکند که صنعت زمان برایش مهم است. این زبان خودش را میفهمد. آن زبان خودش را میفهمد. دانشگاه هم از صنعت دلخور است. فکر میکند وظیفهی صنعت است که باید پول یامفت بریزد در دانشگاه بعد دانشگاه تحقیق کند. این هم غلط است. چه کاری باید کرد؟
در دنیا به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند این هستهی نرم را به پوستهی سخت وصل کنند خراب میشود. باید بیایند دور دانشگاه یک رابط بگذارند. این رابط شرکتهای دانشبنیان است. شرکتاش پورتی است که وصل میشود به صنعت. میگوید ضمانتنامه میفهمم. زمان میفهمم. کارمند دارد. قرارداد دارد. کارمندها دانشجو نیستند. دانشبنیاناش وصل میشود به دانشگاه. میگوید من نیروی کار را از دانشگاه میگیرم. از آزمایشگاهها استفاده میکنم. وقتی به یک مسئلهی خاص رسیدم میگویم که از تو کمک میگیرم. یک مجموعه است که هم جنبهی شرکتی دارد هم جنبهی دانشبنیانی دارد.
چرا با وجود شرکتهای دانشبنیان بازهم کارلنگ میزند؟
پس یک رابط میگذاریم وسط. دانشگاه، شرکت دانشبنیان، صنعت. نتیجه این میشود که در اطراف ناحیهی نوآوری دانشگاه شریف نزدیک ۵۰۰ شرکت دانش بنیان مستقر شدهاند. من با مسئولین دانشگاه شریف صحبت میکردم، گفتند درصد حجم پروژههای ارتباط با صنعت کم شده است. چرا کم شده؟
من عضو هیئت علمی دانشگاه شریف هستم. یک زمانی درآمد دانشگاه از محدودهی ارتباط با صنعتاش نسبت به درآمد دولتی عمومیاش بیشتر بود. یعنی ۱۲۰ درصد بودجهی دولتیاش. بعد چرا کم شد؟ به چند دلیل.
پروژه را چه کسی انجام میداد؟ دانشجوهای استادها. انجام نمیشد. به موقع نمیرسید. رها میشد. اونهایی که ناموفق بودند شدند تجربهی بد. اونهایی که موفق بودند چه کسی پروژه را انجام میداد؟ دانشجوهای ارشد و دکتری. دانشگاه درصد خودش را برمیداشت. استاد درصد خودش را برمیداشت. درآمدی که کسب میشد صد تومان بود، چیزی که دست دانشجو را میگرفت سی تومان بود. این دانشجوها بزرگ شدند. بعد آمدند از دانشگاه بیرون. ظرفیت جذب هیئت علمی که پر بود خدا رو شکر. رفتند بیرون دانشگاه شرکت زدند. چه کسی کارها را جمع میکرد؟ همین دانشجوها. با صنعت همینها ارتباط داشتند. دانشجوها گفتند چرا با دانشگاه؟ بیایید با خودمان کار کنید. ضمانتنامه میدهیم. تعهد میدهیم. ما را که میشناسید.
نتیجه این شد که برنامههایی که ناموفق بود میل صنعت به دانشگاه کم شد. پروژه هم که موفق بود عمدتا متعلق به دانشجو و استاد بود. دانشجو رفت بیرون شرکت زد. با این شرکتها کار کردن بهتر است. هزینهها را میآورد پایین به یکسوم قیمت. تعهداتش هم بیشتر است.
کار کردن با دانشگاه سخت است. ولی شرکت کار را به موقع ارائه ندهد ضمانت را میگذارد اجرا. دانشگاه ضمانتنامهی اداری میداد. یک نامه میداد. شرکت مجبور است ضمانتنامهی بانکی بدهد.
صنعت در جایی که موفق بود میل پیدا کرد برود سمت دانشگاه. نقطهی الف دانشگاه استی هم صنعت. مستقیم به هم وصل نمیکنیم. یک نقطه ز میگذاریم وسط. کمی میرویم جلوتر.
دنیا دید که باز هم این روش خوب کار نمیکند. شرکت قوانینش درست است، ولی نمیتواند خوب ارتباط بگیرد با صنعتها. بازارش را پیدا نمیکند. الان مشکل شرکتهای دانشبنیان در کشور ما چیست؟
من خودم سراغ دارم شرکت دانشبنیانی که یک چسبی تولید کرده برای یک مشتری. تولید کرده عالی هم بوده. هر دو طرف راضی. اما مصرفکننده حجم محدودی نیاز دارد. شرکت نمیداند که باید به چه کس دیگری بفروشد؟ در حالی که در همان لحظه صنعت دیگری وجود دارد که به همان چسب نیاز ضروری دارد. در حال ورشکستگیست، اما آن چسب را ندارد و از وجودش بیخبر است. چه چیزی این وسط کم است؟ دلال! تبلیغ!
چه زمانی چرخهی تبدیل دانش به ثروت اتفاق میافتد؟
اتفاقی که بین شرکتهای دانشبنیان و صنعت میافتد این است که دلال کم دارد. در دنیا نقش این دلالها را بروکرهای اقتصادی انجام میدهند. به آنها میگویند کارگزار. کارش چیست؟ میرود صنعت را شناسایی میکند، دانشبنیان را هم شناسایی میکند و این دو را به هم وصل میکند. پس پورت ما شد دانشگاه، شرکت دانشبنیان، بروکر، صنعت. این سلسله مراتب بهتر کار میکند.
وقتی جلوتر میرویم میبینیم که باز کار لنگ میزند. میبینید خروجی دانشگاه انسان است. نیروی انسانی که مستقیم به درد شرکت دانشبنیان بخورد دانشگاه تولید نمیکند. چون دانشگاه فضای آموزش متفاوتی از صنعت دارد.
بعضیها دنبال این هستند که دانشگاه را اصلاح کنند. روش آموزش اصلاح شود. ولی من خیلی با این تغییر موافق نیستم. یک چیزی باید وجود داشته باشد که لیسانسه را تبدیل کند به یک مهندس. در دنیا یک چیزی درست کردند به اسم بوت کمپها یا مثلا کوآپ ها. فارغالتحصیلان میروند در این موسسات آموزشی که کارشان بیشتر عملیست. مثلا مهندس مکانیک بعد از دانشگاه میرود روی موتور ماشین به صورت تخصصی و عملی کار میکند. پروژهی واقعی در کار نیست، ولی کار واقعیست.
پس دوباره چرخه اصلاح شد. دانشگاه، بوت کمپها، شرکت دانشبنیان، بروکر، صنعت. جاهایی که در دنیا موفق هستند این شیوه اجرا میشود. اگر دانشگاه مستقیم به صنعت وصل شود خراب میشود. باید المانهای بینابینی درست انتخاب و چیده شوند. المانها که درست چیده شوند چرخهی تبدیل دانش به ثروت اتفاق میافتد. جریان دانشگاه و جریان صنعت به هم وصل میشوند و میتوانند به هم خیر برسانند. در غیر اینصورت باید اساتید تغییر ماهیت بدهند.
استاد سراغ دارم که در صنعت دارند بسیار موفق عمل میکند، ولی از ماهیت استادی خودش دور شده است. شما یک تحقیقی در دانشگاه بکنید، اساتیدی که ارتباط با صنعت قوی دارند، شرکت دارند، بیزینس دارند در دانشگاه خیلی از آنها راضی نیستند. چرا؟ چون نقش استادی و وقت گذاشتن برای دانشجو را از دست دادهاند.
اگر دانشگاه مستقیم به صنعت وصل شود خراب میشود. باید المانهای بینابینی درست انتخاب و چیده شوند. المانها که درست چیده شوند چرخهی تبدیل دانش به ثروت اتفاق میافتد. جریان دانشگاه و جریان صنعت به هم وصل میشوند و میتوانند به هم خیر برسانند. در غیر اینصورت باید اساتید تغییر ماهیت بدهند.
من خودم دچارش شده ام و یک دورههایی دارم میبینم. نمیرسد که برای دانشجو وقت بگذارد. از شان و ماموریت استاد دانشگاه درآمده که موفق شده است. این استاد یک فرد موفق نیست فردی است که تغییر ماهوی داده است.
آیا پایاننامهها باید مسایل کشور را حل کنند؟
من اصلا معتقد نیستم که پایاننامهها باید مشکلات کشور را حل کنند. اگر حل کند خوب است، ولی حل نکند هم اتفاقی نمیافتد. هدف اصلی یک پایاننامه نباید حل مشکل صنعت باشد. هدف اصلی باید ساختن یک دانشجوی محقق باشد. پایاننامهی کارشناسی ارشدِ خوب پایاننامهای است که از آن یک محقق خوب دربیاید ولو آنکه آن پایاننامه به هیچ دردی نخورد.
من اگر در دورهی کارشناسی ارشد که یک سال و نیم است یک آدم درست کنم که آن آدم مسئله حل کردن بلد باشد، سالی یک مسئله حل خواهد کرد. افق را ببریم بالاتر.
اصلا اهمیت ندارد که پایاننامه در راستای حل مسائل کشور قرار بگیرد. بگیرد خیلی بهتر است. از این نظر بگوییم که نوع انتخاب مسائل پایاننامه مسائلی باشد که مشکلات صنعت را حل میکند، نه اینکه خودشان مستقیم مسائل را حل کنند. به قولی تمرینیست شبیه تمرینهای واقعی که در صنعت وجود دارد.
بزرگترین اشتباه وصل کردن مستقیم این دانشجویان به صنعت است. خدایی نکرده دانشجو عددسازی میکند. تقلب میکند. جواب نمیگیرد. قرار نیست صنعت مشکلش را که الان به آن نیاز دارد ببندد به پایاننامهی کارشناسی ارشد من. وقتی رهبری میگویند باید الف بهی وصل شود، وظیفهی قشر روشنفکر این است که چرخهی رسیدن نقطهی الف بهی را طراحی کند. اگر قرار بود چرخه بگذارید رهبری میگفتند خط رسیدن الف به ی.
چرا هدف اصلی در پایاننامهها باید درست کردن یک آدم باشد؟
من یک نمونه تجربهی موفق از به کارگیری تزهای دانشجوها برای شما بگویم. مثلا من به عنوان استاد در یکی از شرکتهایم روی یکی از صنعتهای پیشرفته کار میکنم. متوجه میشوم فلان صنعت این مشکل را دارد، ولی خود من هم نمیدانم که این مشکل قابل حل است یا نه. اصطلاحا پژوهش نیاز دارد. مشکلی که میدانم راهحلش چیست در قالب یک پروژه پروپوزال میدهم و میروم جلو، اما مشکلی که نمیدانم حل میشود یا نه به واسطهی ارتباطی که با دانشگاه دارم چهار پایاننامه روی آن تعریف میکنم. بدون اینکه صنعت مورد نظر اطلاع داشته باشد. دانشجوها شروع میکنند کار کردن. چند حالت به وجود میآید.
حالا فرض کنید از این چهار پنج نفر یکی جواب میگیرد. کامل به کار مسلط میشود. دو نفر هم کار را میپیچانند. ولی آشنا میشوند با موضوع. یک نفر هم کلا کار را رها میکند. من آن یک نفر که جواب گرفته را جذب میکنم. حالا که خیالم راحت شد منِ شرکت دانشبنیان میروم به صنعت میگویم فلان مشکلی که داشتی من میتوانم حل کنم. نتیجهی نهایی را میکنم یک پروژه. بعد همان دانشجویی که نتیجه گرفت را میکنم مدیر پروژه. آن دو نفری که جواب نگرفتند را میکنم نیروهای کمکی آن یک نفر.
این کار یک پروژه میشود که من دو سه نفر را جذب کردم، شرکتم بزرگتر شده، کارآفرینی کردم. از طرفی مشکل صنعت را هم در قالب یک پروژه حل میکنم. ببینید پایاننامه به درد خورد. حتی از کسی که جواب نگرفت استفاده شد. به همین خاطر گفتم که هدف اصلی در پایاننامه درست کردن یک آدم است.
حالا ما چطورارتباط با صنعت انجام میدهیم؟
مثلا فردا وزیر فلان حکم میزند که الا و بلا موضوعاتی که به درد پایاننامه میخورد را برای دانشگاهها تعریف کنید. این کار را به چه کسی میسپارد؟ به یک عده کارمندی که آنجا هستند. دیدم که میگویم. یک لیست درست میکنند با ۶۰۰ تا مسئله. مسائل هم در حد یک کلمه فقط! توربینهای فلان، مدارهای فلان... خب الان این کلمات پایاننامه هستند؟ مثلا میگوید پمپ فلان خراب میشود. خب این مسئله صدتا پایاننامه میشود! هزار و یک مطلب دارد که باید بررسی شود.
در کشور ما این تیپی کار میشود. صنعتیها لیست درمیآورند ابلاغ میکنند به دانشگاهها. اصلا روش طرح پایاننامه تو نیستی! پایاننامه را چه کسی میفهمد؟ کسی که هم صنعت را میفهمد هم دانشگاه را. این کار همان شرکت دانش بنیان است. نتیجه این میشود که لیست میدهد صنعت ۲۰۰ تا مسئله، یک مسئله هم حل نمیشود. انقدر که مسائل کلی ارائه میشود. انتظار دارند یک پایاننامهی ارشد انجام بشود و یک مشکل صنعتی حل شود. این روش غلطی است که دارند کار میکنند. بعد میگویند صنعت با دانشگاه همکاری نمیکند. خب این دوتا به هم نمیخورد! چرا زور میکنید؟
این چرخهای که شما برای ارتباط دانشگاه و صنعت ترسیم کردید، در دنیای واقع به چه شکلی اجرا میشود؟
اگر بدانیم نظام صحیح چرخهی تولید ثروت از دانش چیست؛ هم بدانیم و هم باور داشته باشیم به آن میرسیم. سیستم دینامیک دارد. طول میکشد که به شرایط مطلوب و ایدهآل رسید. اولین مرحله گفتمانسازی این قضیه است.
دوم مطالبه کردن برای داشتن مسئولین مناسب. شما یک چرخی در نهادهای مدیریت و سیاستگذاری علم و فناوری در کشور بزنید. ببینید چندتا از آنها یک شرکت دانشبنیان داشتهاند؟ چندتا از آنها میدانند ضمانتنامه جور کردن یعنی چه؟ چندتا از آنها چک برگشتی داشتهاند؟
اینکه بدانند چیست با اینکه لمس کرده باشند خیلی متفاوت است. حوزهی حاکمیت علم و فناوری با حاکمیت سیاسی خیلی فرقی نمیکند. طبق فرمایش حضرت امام کسی باید مسئول باشد که گرسنگی کشیده باشد نه اینکه بداند. شنیدن کی بود مانند دیدن؟
باید کسانی در مصدر این امور قرار بگیرند که این فضا را درک کرده اند. نظام حاکمیتی در حوزههای مختلف در کشور متاثر از نظام حاکمیتی سیاسی است که منبع بسیاری از فسادهاست و حالا خیلی از اصلاحات. حتی اگر سیستم درست کار کند یک سری فسادهای رانتی وجود دارد باز هم بعضی اشخاص کار خود را میکنند. گاهی حتی اگر این نظام درست هم باشد، باز میل دارند بروند آن طرف. اعتماد ندارند به تولید داخل.
ما در عراق نگاه میکنیم میبینیم یک سری قواعد و قوانینی گذاشته میشود که به همان ترتیب به شکل قوی اجرا میشود. مثلا اگر کالایی در عراق تولید بشود که نوشته باشد صنع فی عراق، وارداتش به شدت جرم دارد.
اینها باید درست شود و خیلی اتفاقات دیگر. مجلس خیلی میتواند در این زمینه تاثیرگذارباشد. انتخاب مردم برای داشتن یک دولت پرکار و جوان و جهادی خیلی تاثیر دارد. خب دیگر. برای الان بس است!
واقعا خیلی مصاحبه خوبی بود
دکتر دهقانی یه فردی هستن که هم علمشو دارن هم تجربه
بنظرم راهحلهاشون گره گشای ارتباط صنعت و دانشگاه هست