به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ ابوالفضل لطفی؛ این روزها در محافل مختلف سیاسی و بینالمللی بحثی که مطرح است، مسئله افغانستان و درگیریهای مختلفی است که در این کشور در حال رخ دادن است. مسئله گروه طالبان و پیشرویهای نظامی آن در مناطق مختلف افغانستان، امروزه مورد مناقشه زیادی قرار گرفته است که بحثهای زیادی بر روی آن وجود دارد.
گروه طالبان تجربه و سبقه سه دههای در افغانستان دارد که مدتی چندساله نیز در مسند حاکمیت افغانستان حضور داشتند و مردم افغانستان به خوبی آنان را میشناسند. از طرف دیگر با توجه به شکست خوردن مذاکرات این گروه در قطر با دولت وقت افغانستان، پیشرویهای نظامی و درگیری با نیروهای دولتی افغانستان توسط این گروه در مدت اخیر بسیار بیشتر شده است.
با توجه به این اتفاقات و مسائل مختلفی که پیرامون این گروه و آینده افغانستان و همچنین مسئله نقش ایران در این قضیه وجود دارد، بر آن شدیم که با دانشجویان فعال در حوزه بینالملل و مهاجرین در کشور افغانستان گفتگویی داشته باشم. این گفتگو که در محورها و سوالات زیر با محمد زمان حسینی، کارشناس علوم سیاسی و فعال حوزه مهاجرین و احمدی، فعال حوزه بینالملل انجام شده که متن صحبتهای آنان به شرح زیر است:
۱. به عنوان مقدمه و کوتاه بفرمایید پیشنیه طالبان مربوط به چه زمانی بوده و از چه کسانی و چه احزاب و اقوامی شروع شدند و هدف آنان چه بوده است؟
۲. سیری که این گروه از دهه هفتاد تا الان طی کرده به چه نحو بوده و چه تغییراتی در افراد سرکرده یا اهداف و فعالیتهای خود داشته است؟
۳. هدف و فعالیتهای این گروه در حال حاضر در افغانستان برای چه جهتی هست و دنبال چه هستند؟
۴. از نظر شما راهحل برای ایجاد صلح و آرامش در افغانستان و توافق میان تمامی این گروهها و دولت چیست و روابط به چه سمتی باید رود؟
۵. نقش آمریکا در این حوادث را به چه نحو میبینید و چه اهداف و منافعی را آمریکا در افغانستان دنبال میکند؟
۶. همچنین در آخر نقش ایران در افغانستان را به چه نحو ارزیابی می کنید و ایران تا چه میزان باید همکاری و ارتباط با طالبان یا دولت افغانستان داشته باشد؟
محمد زمان حسینی، کارشناسی علوم سیاسی و فعال حوزه مهاجرین
گروه طالبان از زمانی که در دهه هفتاد کابل را تسخیر کردند از جهت تصوری که از آنان در عامه مردم افغانستان و کشورهای دیگر وجود داشت، آنان را یک گروه خشن میدانستند که به اقلیتهای مذهبی و قومی رحمی ندارند و بارها در مزار شریف یا سایر استانها مردم شیعه را قتل عام کردند. بعد از این مسئله نیز حمایت طالبان از عثامه بنلادن نیز از رفتارهای بارز این گروه بود که خب واکنشهای زیادی به همراه داشت.
رابطه طالبان با القاعده در آغاز شکلگیری این جریان هست. طالبان عمدتا با سرمایه عرب-افغانها یا متحدین عرب و آفریقایی به وجود آمد و خیلی از این اعراب یا آفریقاییها که برای جهاد علیه شوروی آمده بودند، دیگر به کشور بازنگشتند و در افغانستان ماندگار شدند. عثامه بنلادن نیز از سرمایهداران سعودی بودن است و در طالبان کمکهای زیادی کرده است و بعد از آن کاملا این مسئله عیان است. به نوعی در کتاب خاطرات افراد محلی افغانستان نیز آمده است که طرح شکلگیری گروه طالبان از آمریکاییها و حمایت و منابع مالی آنان از کشورهای عربی بود.
چهارسال قبل بود که خبر فوت ملامحمد عمر منتشر شد که بعد از آن در رهبری گروه طالبان انشعاب ایجاد شد. بخشی از طالبان به رهبری ملامحمد اختر منصور شکل میگیرند و بخش دیگه آن به رهبری ملا هیبتالله شکل میگیرد. جناب ملامحمد منصور در ظاهر به اصول طالبان پایبندی بیشتری داشت و حتی در آمریکایی ستیزی نیز اهتمام بیشتری داشتند. ولی بعد از اینکه ملامحمد منصور در مرز ایران توسط پهبادهای آمریکایی کشته شد، تقریبا بساط جناح ملامحمد اختر منصور جمع شد و عملا این شعبه از طالبان، دیگر حیات سیاسی و نظامی نداشت. از طرف دیگه شعبه ملاهیبتالله اجماع را به وجود آورد و رهبران طالبان را در سراسر افغانستان تحت سیطره و فرمان خود درآورد و امروزه یک صدای واحد از سمت طالبان در مقابل آمریکاییها شنیده میشود. این هیئتی هم که امروز در قطر با گروههای مختلف دیدار میکند، متعلق به ملا هیبتالله هست.
اهداف طالبان از دهه هفتاد تا به حال تغییری نکرده است و ایجاد امارت اسلامی تا کنون شعار طالبان بوده است. شعارهای طالبان مبنی بر جهاد نیز کماکان بر قوت خود باقی است و فعالیتهای آن نیز در جهت همان جهاد علیه نیروهای خارجی و دولت نظام جمهوری اسلامی افغانستان بوده است. امروزه ما شاهد هستیم که طالبان از دولت افغانستان حتی در یادداشتهای خود نیز یاد نمیکند. طالبان این ادعا را دارند که ما دولت را در دست داشتیم و آمریکا کشور را اشغال کرد و دولت فعلی را جایگزین آن کرد.
باید گفت فعالیتهای طالبان چندبعد داشته است. طالبان برای خود یک ساختار سیاسی را ترسیم کرده است و برای خود والیهای تعریف کرده است که فرماندارها ذیل آن تعریف شدهاند. در بحث اقتصاد نیز طالبان علاوه بر کمک گرفتن از کشورهای خلیج فارس، از کشت تریاک و قاچاق مواد مخدر درآمد بسیار زیادی را کسب میکنند. همچنین از طریق مالیات گرفتن از مناطق تحت سیطره، درآمد کسب میکنند. این گروه بعضا از طریق گروگانگیریها و باجگیری و همین طور استخراج منابع طبیعی، درآمدهایی را کسب میکنند. تمام حرکتها و فعالیتهای طالبان در اخیر نیز بنابر همان هدف تشکیل نظام و خلافت اسلامی و وجود امیرالمومنینی در رأس آن است.
طالبان به عنوان یک جریان سیاسی همانند جریانهای دیگر سیاسی کلان افغانستان باید ادغام شود و در انتخاباتها طالبان کاندید داشته باشد و در رأیگیری مردم آنها را انتخاب کنند. طالبان باید نسبت خود را با کشورهایی که حامی آنان بوده است، مشخص کند. شورای کویته شورای رهبری طالبان است که در کویته پاکستان حضور دارند و از جایگاه بسیار قوی برخوردار هستند. طالبان اگر خواهان صلح هست، باید در داخل افغانستان بیایند و فعالیت داشته باشند و گروههای مختلف افغانستانی در مذاکرات حضور داشته باشند. گروه طالبان باید دیدگاه و نظر خود درمورد آینده حکومت افغانستان را با مردم در میان بگذارد و شفاف سازی کند. روابط طالبان با جریان سیاسی باید برمبنای همپذیری باشد. مبنای طالبان در مذاکرات نیز فقه حنفی بوده است و فقه جعفری را قبول نداشتند و این نشان میدهد که طالبان همچنان در پذیرش دیگر افکار و سلایق، مصمم نیست و صرفا حرف خود را میزند. بعد از این اقدامات، طالبان میتواند به سمت انتخابات فراگیر برود و نقش خود را ایفا کند. نقش قدرتهای منطقهای و جهانی برای این قضیه میتواند مانند کاتالیزور باشد. به عنوان مثال پاکستان برای آنان نقش پدرخواندگی را دارد و باید پاکستان به طالبان فشار بیاورند که به دنبال فرآیند صلح بروند.
افغانستان از دیرباز در مرکز ثقل بازی میان ابرقدرتها بوده است. در قرن نوزدهم و بیستم میدان مناظره امپراتوری روسیه و بریتانیای کبیر بود. شرایط منطقهای افغانستان، آن را تبدیل به یک میدان بازی کرده است و امروزه نیز در جایی قرار دارد که قدرت منطقهای مثل ایران وجود دارد و از طرف دیگر قدرت جهانی و منطقهای مثل چین یا روسیه و بعد از ةن پاکستان وجود دارد. آمریکا برای اینکه بر رقبای جهانی خود تسلط داشته باشد، نیاز داشت که دیواری در منطقه افغانستان برای این تسلط بر کشورهای رقیب داشته باشد و اشراف نظامی داشته باشد. بعد از آن آمریکا به دنبال منابع معدنی افغانستان نیز هست و همچنین میخواهد دولت موردنظر او در افغانستان بالاسر کار باشد. حتی دو بار نیز رأی مردم افغانستان را به نفع خود مصادره میکند و رأی خود را به نظام افغانستان تحمیل میکند.
هر دو کشور ایران و افغانستان به عنوان دو کشور همسایه و با وجود اشتراکات زیادی که دارند، باید با یکدیگر کمال همکاری را داشته باشند. ایران باید نقش پررنگی در افغانستان داشته باشد که دلایل زیادی دارد. اولین دلیل مقبولیت دولت ایران در بین گروههای مختلف قومی و مذهبی در افغانستان هست. ما در افغانستان حدود ده میلیون شیعه داریم که تعلق خاطر به ایران دارند و همچنین حدود شصت درصد مردم در آنجا فارسی زبان هستند که جز اشتراکات دو کشور است. ایران بزرگترین شریک تجاری افغانستان هست و این جایگاه بزرگی است. همکاری ایران و افغانستان در دوره جهاد بسیار بینظیر است و حضور شخص قاسم سلیمانی در جبهههای افغانستان این مسئله را اثبات میکند. در شرایط فعلی ایران باید از قدرت چانهزنی خود و رابطه با گروههای سیاسی افغانستان، میتواند کارها را تسهیل کند و کمک کننده باشد. بنابر اظهارات وزارت خارجه ایران و افغانستان، گزارش هر دیداری که بین ایران و گروه طالبان بوده است، به دولت افغانستان رسیده است که این برخلاف گزارش دیدارهای این گروه با آمریکاییها بوده است. جمهوری اسلامی از جهت قدرت منطقهای و نفوذ خود باید طالبان را متقاعد کنند که از سیاستهای فعلی خود مبنی بر حمله نظامی و تخریب زیرساختها و تشدید خشونت منصرف کند و به طالبان بگویند که از طریق مسائل و گفتگوهای سیاسی آینده افغانستان را شکل بدهند.
احمدی، فعال حوزه بینالملل
برخی از کارشناسان و افراد در داخل کشور که حالا ادلهای هم دارند، در حال تطهیر طالبان هستند و یک وجهه تغییریافته پ تکامل یافته از طالبان ارائه میدهند که نشان میدهند تحلیل و نگاه درست از داخل افغانستان ندارند. مردم و فعالین افغانستانی که در داخل این کشور و بین طالبان بودهاند، نظر دیگری نسبت به این گروه دارند. در گروه طالبان ابهام و گنگی زیادی وجود دارد که شفاف نیست و همچنین سانسور زیادی نسبت به این گروه وجود دارد. خیلی از اتفاقات و حوادث تلخی که توسط طالبان شکل گرفته، بیان نمیشود و کسی که بگوید، به راحتی توسط آنان سرکوب میشود. چهار سالی که طالبان در قدرت بودند یا تفاهمنامه صلح را امضا کردند، فرصت داشتم که مردم را با عملکرد خود اقناع کنند که اینکار را انجام ندادند و خشونتها و تنشها بیشتر میشود.
مردم افغانستان از گروه طالبان که از خود مردم هستند، این انتظار را ندارند به بهانههای واهی به جنگ دامن بزنند. چرا با نیروهای خارجی مستقیم برخورد نمیکنند و مردم را قربانی میکنند. حتی چندین مسجد را تخریب کردند و افراد زیادی را کشتند که اینها از فجایع این گروه بوده است.
در کشور افغانستان انتخاباتی با حضور مردم برگزار شد که طالبان آن را قبول نداشت. باید گفت چرا این گروه قائل به آزادی مردم در بخشهای مختلف نیستند. به عنوان مثال دیدگاهی که طالبان نسبت به مسئله زنان دارد، دیدگاه خیلی خوبی نیست و جایگاه مشخصی برای آن قائل نیستند و برای نقش زنان در امارت خود، حرفی ندارند.
طالبان در دهه هفتاد خیلی میگفتند که صلح و آرامش میآوریم، ولی زمانی که دولت دست آنان افتاد و مستقر شدند، مشخص شد که برنامهای ندارند و صرفا کلیگویی از سر هیجانات کردهاند. حتی اگر صلح هم صورت بگیرد، باید گفت که برنامه طالبان برای اداره کشور چیست و خیلی از مردم طبق تجربه اداره کشور توسط طالبان، از آنان وحشت دارند.
بحثی که در حال حاضر مهم هست، این است که نظام جمهوری اسلامی ایران و مردم آن در کنار مردم افغانستان باشند و از نظام نیمبند و بسیجهای مردمی حمایت کنند. دولت ایران نیز باید بر گروههای مختلف طالبان فشار بیاورد که از سهمخواهیهای مختلف که بدون پشتوانه منطقی و عقلی است، دست بردارند و کوتاه بیایند تا جامعه افغانستان دیگر درگیر جنگ نباشد.