
سناریوی نخنمای پلیس خوب و پلیس بد/ چرا حمله اسرائیل بدون حمایت آمریکا قابل باور نیست؟

به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو؛ در بامداد جمعه، حملهای سنگین و برنامهریزیشده از سوی رژیم صهیونیستی علیه خاک ایران صورت گرفت؛ حملهای که نهتنها غافلگیرکننده نبود، بلکه بهوضوح در چارچوب راهبرد امنیتی و منطقهای این رژیم و با چراغ سبز آمریکا طراحی شده بود. این حمله، حلقهای جدید در زنجیره تجاوزات مشترک رژیم صهیونیستی و محور غربی علیه محور مقاومت به شمار میرود؛ حلقهای که بهزعم تحلیلگران، تداوم معادله جنگ نیابتی، مهار قدرت ایران و حفظ برتری راهبردی تلآویو را هدف گرفته است.
نکته قابلتوجه آن است که این اقدام نظامی، درست پس از نجات رژیم بنیامین نتانیاهو از رأی عدم اعتماد در کنست رخ داد؛ گویی یک هماهنگی دقیق سیاسی-نظامی پشت صحنه در جریان بوده است. زمانی که پایههای قدرت در سرزمینهای اشغالی با تثبیت رژیم نتانیاهو محکم شد، رژیم صهیونیستی بلافاصله بهسوی گزینه نظامی علیه ایران رفت؛ گزینهای که مدتهاست در دستور کار تلآویو و متحدانش قرار دارد.
حمله اخیر نهتنها شوکهکننده نبود، بلکه برای بسیاری از تحلیلگران منطقهای و بینالمللی، از مدتها قبل قابل پیشبینی بود. نه فقط به دلیل تهدیدات رسانهای مداوم صهیونیستها، بلکه بر پایه تحولاتی واقعی که در طول سال گذشته رخ داد؛ از جمله دو حمله متقابل ایران، بهویژه حمله دوم در شب ۱۳ تا ۱۴ آوریل ۲۰۲۴ که به تغییر در معادله بازدارندگی منجر شد.
در آن حمله، ایران بهصورت مستقیم و با استفاده از پهپادها و موشکهای نقطهزن، اهدافی حساس در داخل سرزمینهای اشغالی را مورد هدف قرار داد. این اقدام، قدرت و عزم محور مقاومت را بهگونهای به نمایش گذاشت که محاسبات راهبردی دشمن را به چالش کشید.
در نتیجه، رژیم صهیونیستی که همواره خود را بر مبنای دکترین «اقلیت برتر» تعریف کرده و تلاش دارد فضای پیرامونی خود را یا مطیع یا خنثی نگاه دارد، خود را ناچار از پاسخگویی دید؛ پاسخی که ماهیتی بیش از نظامی داشت و حامل پیامی روانی به مخاطبان داخلی و بینالمللی بود.
راهبرد «پاکسازی ردپا» برای پنهانکردن آغازگری تجاوز
یکی از نکات مهم در فهم رفتار اخیر رژیم صهیونیستی، تلاش این رژیم برای بازنویسی روایت جنگ است؛ گویی تجاوز اخیر ایران را بیدلیل جلوه دهد و پاسخ نظامی خود را مشروع جلوه دهد. این همان چیزی است که میتوان آن را راهبرد «پاکسازی ردپا» نامید.
در واقع، رژیم صهیونیستی با حمله به سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق، عملاً آغازگر مرحلهای جدید از درگیریها بود؛ حملهای که نهفقط نقض قوانین بینالمللی بود، بلکه بار دیگر ماهیت تجاوزکارانه این رژیم را آشکار ساخت. پاسخ ایران به این اقدام، مشروع و بازدارنده بود، اما تلآویو با ترفندهای رسانهای کوشید خود را در موضع دفاعی و قربانی نشان دهد.
هیچچیز بدون هماهنگی با آمریکا اتفاق نمیافتد
با وجود مواضع ظاهراً متضاد در رسانهها، نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که هیچگونه حمله نظامی گستردهای از سوی رژیم صهیونیستی بدون هماهنگی، مجوز و حمایت کامل ایالات متحده آمریکا صورت نمیگیرد. در این مورد نیز، سامانههای پدافندی، دادههای اطلاعاتی و مهمات استفادهشده در حمله، همگی آمریکایی بودهاند.
در ظاهر، شخصیتهایی چون ترامپ تلاش میکنند فاصله خود را از این حمله حفظ کرده و نقش «میانهرو» را بازی کنند. اما در واقع، اظهارات بعدی ترامپ مبنی بر اینکه ایران مقصر حمله است و هشدار به تداوم آن، نشان از شراکت فعال و آگاهانه در این اقدام دارد. این همان نقشآفرینی سنتی «پلیس بد و پلیس بدتر» در سیاست خارجی آمریکاست که از دههها پیش، بخشی از رفتار رسمی واشنگتن در قبال غرب آسیا بوده است.
نمایش دوگانه ترامپ و نتانیاهو؛ تکرار تاکتیکهای قدیمی
رسانههای عربی خلیجفارس، بهویژه در ماههای اخیر، تلاش زیادی کردهاند تا با انتشار روایتهایی ساختگی از اختلاف میان ترامپ و نتانیاهو، نوعی شکاف در راهبرد صهیونیستی ـ آمریکایی القا کنند. اما واقعیت این است که این دو، در پروژه ضدایرانی خود کاملاً همسو هستند.
گزارشهایی از تماس تلفنی ترامپ با نتانیاهو منتشر شده که او را مخالف تشدید نظامی نشان میدهد. درحالیکه سابقه ترامپ در پرونده فلسطین، غزه و برنامه هستهای ایران، نشاندهنده حمایتی تمامعیار از راهبردهای تلآویو بوده است. مخالفت ترامپ با ارسال کمکهای انسانی به غزه و تهدیدهای مکررش علیه ایران، نشان میدهد که نمایش دوگانه صرفاً یک ابزار جنگ روانی است.
یکی از اهداف اساسی رژیم صهیونیستی از حمله اخیر، تلاش برای بازگرداندن معادله بازدارندگی به وضعیت پیش از حملات ایران است. چرا که تلآویو از تثبیت معادلهای جدید که ایران در آن قدرت اعمال هزینه دارد، واهمه جدی دارد.
در صورت عدم پاسخ ایران یا تأخیر بیش از حد در واکنش، این معادله به نفع رژیم صهیونیستی تغییر خواهد کرد. در واقع، اگر طرفی که حمله دیده، واکنش جدی نشان ندهد، طرف مقابل این پیام را دریافت خواهد کرد که فضای اقدام آزاد است.
جنگ روانی در خدمت جنگ میدانی
رژیم صهیونیستی و متحدان رسانهایاش بهخوبی میدانند که برای توجیه تجاوزات خود، باید افکار عمومی جهان عرب و مسلمان را منحرف کنند. به همین دلیل است که گاه از تهدیدهای ایران بزرگنمایی میکنند، گاه بر بحران داخلی در لبنان و سوریه تمرکز میکنند، و گاه به شکلی مصنوعی، میان ایران و سایر کشورهای اسلامی تنشافکنی میکنند.
یکی از تاکتیکهای متداول در این جنگ روانی، بزرگنمایی اختلافات مذهبی یا قومیتی است. بهعنوان مثال، تلاش شده جمهوری آذربایجان، که عمدتاً شیعه است، با توجیهات ناسیونالیستی ترکگرا به اردوگاه صهیونیستی نزدیک شود. یا برخی کشورها با بهرهگیری از عناوین فریبنده چون «امنیت منطقه» یا «مبارزه با تروریسم»، به روند عادیسازی شتاب دادهاند.
حمله اخیر رژیم صهیونیستی با مشارکت ضمنی آمریکا و سکوت برخی کشورهای عربی، بار دیگر نشان داد که نبرد موجود، فقط نظامی نیست؛ نبردی برای عزت، استقلال و جایگاه منطقهای است. کسانی که در این لحظات حساس، بهجای ایستادن در کنار مقاومت، به بهانههای مذهبی یا ناسیونالیستی، جبهه را تضعیف میکنند، اکنون بیش از پیش رسوا شدهاند.