کد خبر:۳۶۲۶۵۴
سه‌شنبه‌های دانشجویی با شهدا؛

"نجیب" 17 ساله؛ شهید نیمه شعبانِ دفاع از حرم/ چهره‌ فرزندم در تابوت، خوشحال‌تر از همیشه بود

فقط پرسیدم پسرم تو تنها 17 سال داری و تجربه هم نداری، چطور می‌خواهی دفاع کنی؟ گفت: آموزش می‌بینم بعد اعزام می‌شوم. متقاعد شدم و گفتم خدا به همراهت.

به گزارش خبرنگار "خبرگزاری دانشجو" از شیراز، ‌امروز فهمیدم معنای این جمله را که شهید آوینی سال‌ها قبل نوشت: «راه کاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد». این بار آمده‌ایم به سراغ شهیدی که در نوجوانی خود را به کاروان کربلا رساند و چه کوته نگر است آن دشمنی که می‌اندیشد با یک گلوله می‌تواند کسی را از میان بردارد. نمی داند که با شهادت، یک قدم نه، صد قدم شبیه‌تر به حسین(ع) می شوی...

 

 

این بار به سراغ شهیدی رفتیم که در نوجوانی داوطلب می‌شود سینه‌اش را آماج گلوله‌ها کند؛ اما به لشکر کفر حتی اجازه ندهد فکرتصرف حرم اهل بیت(ع) از ذهنش بگذرد... شهید نجیب الله مرادی نوجوانی 17 ساله از تبار افغانستان که به صورت داوطلبانه به عنوان مدافع حرم حضرت زینب رفته بود، نیمه شعبان 1393 به دست وهابیون تکفیری در سوریه شهید شد و امروز کنار ارباب بی‌کفنش روزی می‌خورد.

 

پدر شهید پیرمردی بود بسیار با صفا، سر کوچه به انتظار ایستاده بود که مبادا میهمانانش خانه را پیدا نکرده و اذیت شوند. خانواده مرادی گویی به استقبال عزیزشان آمده بودند، زنی در بدو ورود به گرمی دستانمان را فشرد و خوش آمد گفت. فهمیدن اینکه این زن مادر شهید است کار دشواری نبود، کافی بود به چشمانش دقیق شوی! بغض در چشمانش بیداد می‌کرد...

 

 

وارد خانه‌ای شدیم ساده که عکس‌های نجیب الله در و دیوارش را مزین ساخته بود. خانه‌ای کوچک در جنوب شهر که پر بود از عشق به خدا و اهل بیت(ع)...

 

چشمانم روی عکس نجیب الله کنار گنبد حضرت ابوالفضل(ع) قفل شد. به این می‌اندیشیدم که آری پس از 1400 سال هنوز هم هستند عباس‌هایی که به نام زینب(س) حساس هستند. 

 

مادر شهید درباره فرزندش می‌گوید: ما به تازگی ساکن ایران شده‌ایم، نجیب الله در افغانستان به دنیا آمد. بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. اهالی محل همگی دوستش داشتند؛ اگر کاری از دستش بر می‌آمد دریغ نمی‌کرد. کنار درس خواندن به کار نیز مشغول بود. در خانه همدم تک تک اعضای خانواده بود. از کودکی ایام محرم را به عزاداری می‌پرداخت. به شدت اهل دستگیری فقرا بود از خودش می‌زد؛ اما به فقرا رسیدگی می کرد. نجیب الله واقعا نجیب بود.

 

پدر شهید در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه وقتی پسرتان تصمیم گرفت داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه برود شما مانع‌اش نشدید، گفت: یادم است روز رفتن با من تماس گرفت و تلفنی کسب اجازه کرد. خیر مانعش نشدم فقط پرسیدم پسرم تو تنها 17 سال داری و تجربه هم نداری چطور می‌خواهی دفاع کنی؟ گفت آموزش می‌بینم بعد اعزام می‌شوم. متقاعد شدم و گفتم خدا به همراهت...

 

هرگز از رفتنش پشیمان نیستم. من به جز نجیب الله چها پسر دیگر نیز دارم، هر زمان لازم باشد و اسلام سرباز بخواهد تمامی فرزندانم را فدا خواهم کرد، حتی در صورت نیاز جان خودم را نیز فدای راه اهل بیت(ع) خواهم کرد و این افتخار است برای ما.

 

یکی از همرزمانش درباره نحوه شهادتش گفت: شب بود و در سنگر بودیم، صدای نجیب الله می‌آمد که مداحی می‌خواند، به طور ناگهانی صدای مداحی خواندنش با صدای تیراندازی در هم آمیخته شد، نیمه شعبان بود، نجیب الله شهید شد. چند ساعت قبل از شهادتش به همه شیرینی داده بود، گفت: بعدا نگویید نجیب الله شیرینی شهادتش را نداد و رفت...

 

مادر شهید درباره احساسش در روز شهادت فرزند خود گفت: دو هفته پس از شهادتش پیکرش بازگشت، یعنی روزهای اول ماه مبارک رمضان. روز دفنش برای لحظه‌ای گذاشتند چهره‌اش را ببینم، گویی به خواب رفته بود خوابی بسیار شیرین، چهره‌اش خوشحال‌تر از همیشه بود... من روزها را می شمارم تا پنجشنبه برسد و به دیدنش بروم، جای خالی‌اش خیلی احساس می شود...

 

 

نگاه این مادر بیش از اینها حرف برای گفتن داشت؛ اما، نه فرصتش بود و نه تاب و توان دیدن بغض چشمانش... خواهر شهید می‌گفت: «من خواهر ندارم؛ اما نجیب الله مانند یک خواهر دلسوز پابه پایم بود، بعد از رفتنش خیلی تنها شدم» بغضش دیگر یاری نکرد تا بیشتر از برادرش بگوید...

 

برادر کوچک شهید با ذوق و شعفی که در چشمانش بود، گفت: «منتظرم بزرگ شوم تا مدافع حرم حضرت زینب(س) شوم».

 

امشب آمده بودم از شهید درس بگیرم؛ اما از خانواده‌ اش درس گرفتم، درس ایستادگی تاآخرین نفس...

 

"شهید نجیب الله مرادی" نوجوانی بود که دانست امروز صحنه نبرد حق و باطل کجاست و در خط مقدم این میدان بود.

 

نجیب‌الله، ضمانتی...

دعایی...

که خونت را لگد نکنیم...

در سینه شراره‌های غم می‌ریزیم

خون پای ورودی حرم می‌ریزیم

گر پا بگذارید به صحن ارباب

والله زمانه را به هم می ریزیم

ما جلوه‌ای از یک غضب عباسیم

بر حرمت فرزند علی حساسیم...

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات شما
eb
Iran (Islamic Republic of)
۲۳ مهر ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۲
جواب اين خون ها را فقط خدا ميداند وميدهد
3
1
p
Iran (Islamic Republic of)
۲۳ مهر ۱۳۹۳ - ۱۷:۲۷
امیدوارم شهدا دست ما رو هم بگیرن
3
0
صابر
Iran (Islamic Republic of)
۲۴ مهر ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۵
من که به غیرت و حال و هواش حسودیم شد، خوش به حالش...
4
0
سید حسین
Iran (Islamic Republic of)
۲۷ مهر ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۱
ما هم آماده ایم، فقط با یه اشاره ی ولیمون سید علی ....
2
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۷ مهر ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۸
عظمت، ایرانی و افغانی و... نمی شناسد ...
4
0
پربازدیدترین آخرین اخبار