گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»؛ در دوران قاجار که درباریان ضعیف و خودباخته برای کسب منافع نه چندان قابل توجه شخصی، از ایران مایه میگذاشتند و با دادن امتیازات و عقد قراردادهای ننگ آور در برابر امپراطوریهای استعمارگر سر فرود می آوردند و در دورانی که عصر واگذاری امتیازات به کشورهای بیگانه و رقابت هر چه بیشتر قدرتهای استعماری برای کسب نفوذ در ایران بود، امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه به پاس خدمات صادقانهاش به کشور و اینکه هیچگونه امتیاز ننگینی به دول بیگانه واگذار نکرد مانند نقطهای روشن در میان لکهای سیاه میدرخشد.
محمد تقــی فراهانی صدراعظم عهد ناصرالدینشاه قاجار، فرزند کربلایی محمد قربان، در هزاوه در اطراف فراهان دیده به جهان گشود. پدرش آشپز قائم مقام فراهانی بود و همین ارتباط مختصر زمینه ی شکوفایی استعداد ذاتی امیر را فراهم کرد.
امیرکبیر مسیر ترقی را به خوبی پیمود و خیلی زود از پسر یک آشپز به یکی از خوشنام ترین سیاستمداران ایرانی بدل شد. شوق او به ساختن کشور و نفرتش از بیگانگان باعث ماندگاری نامش در تاریخ گردید به گونه ای حتی تا به امروز نیز طرفداران انسان های سیاست باز حتی کسانی که اعطای امتیازات ننگین به بیگانگان را در کارنامه دارند، به نوعی تلاش می کنند تا با قلب واقعیت ها، فرد محبوب خود را به او بچسبانند.
موازنه ی مثبت و موازنه ی منفی
یکی از نکته های مهم تاریخ دویست ساله ایران، شناسایی خط خدمت و خیانت بوده است. این امر در مورد بعضی از رجال با قدت تفکیک و سهولت بیشتری صورت می گرفته مثلا تشخیص این امر که در تاریخ ایران میرزا محمدتقی خان امیر کبیر با وثوق الدوله یا میرزا آقا خان نوری در یک رده نیستند، بسیار آسان است. اما درعین حال همانگونه که پیشتر ذکر شد، گاها انسان های نه چندان متکی به نفس و افراد واداده نیز با امثال امیرکبیر مقایسه شده و از طریق پروپاگاندای رسانه ای کار را برای تشخیص مخاطب دشوار می کنند.
ملاک تعیین خط جریان خدمت و خیانت دو نظریه ی «موازنه ی منفی» و «موازنه ی مثبت» است؛ آنان که نمایندگی موازنه ی منفی را دارند، خادم، خدمتگزار و مهره های درخشان تاریخ هستند و کسانی که در مسیر موازنه ی مثبت قرار می گیرند، چهره های منفی و خائن تاریخ هستند.
موازنه ی مثبت
موازنه ی مثبت بر اصل اعطای امتیاز به بیگانگان برای راضی نگاه داشتن آنها استوار است. این سیاست در دوران قاجار و پهلوی به وضوح قابل ردگیری است. نمایندگان این جریان عقیده داشتند که برای کسب رضایت ابرقدت های جهانی و داشتن تعامل با آنها به منظور استفاده از منافع این رابطه، باید امتیازات درخواستی به ایشان اعطا شود. این سیاست در نهایت پای کشورهای بیگانه را به ایران باز می کرد، مسئله ای که مغایر با استقلال کشور بوده است. نگرانی دائمی طرفداران موازنه ی مثبت این بوده که بدون دادن امتیاز به طرف دعوا، کشور به مشکلات خود فائق نخواهد شد.
موازنه ی منفی
موازنه ی منفی همان خط خدمت و عزت ایران است و طرفداران آن معتقدند به هیچ ابرقدرتی نباید امتیاز داد. البته منافع ملی کشور ایجاب می کند که با دولت های دیگر رابطه داشت اما این رابطه نباید به زیاده خواهی طرف مقابل و از دست رفتن استقلال کشور بینجامد. به دیگر بیان، به هیچ دولتی نباید امتیاز و حق ویژه ای داده شود چرا که بعد ها این حق برای آنان زمینه و جاپای مناسبی می شود تا خود را مالک بدانند. از جمله قهرمانان و رجالی که زیر بار حرف ها و زورها نرفت امیر کبیر بود.
امیرکبیر حامی اندیشهی موازنه ی منفی ایران در قبال قدرتهای بیگانه بود و باور داشت که باید در برابر تقاضاهای این دولتها ایستادگی کرد. روحالله رمضانی این تفکر را بهعنوان نوپردازی در دیپلماسی ایران مطرح نموده و آن را سیاست توازن نامیده است.
نمود بارز این سیاست زمانی بود که امیر حاضر به قبول «مساعی جمیله« پیشنهادی نمایندگان انگلیس و فرانسه در تهران برای رسیدن به نوعی مصالحه میان دولت و شورشیان خراسان نشد.
از دیگر نکات مورد توجه در دورهی صدارت 39 ماههی امیرکبیر این است که در این دوره، شاهد قراردادهایی در راستای فروش کشور نیستیم. عهدنامهی ترکمانچای، گلستان و آخال با روسیه، عهدنامهی پاریس و قرارداد 1919 با انگلیس و 1921 با شوروی، امتیاز رویتر، قرارداد دارسی، امتیاز انحصار توتون و تنباکو به تالبوت و... همه قبل یا بعد از دورهی صدارت امیر به ایران تحمیل شد که طی آنها، ایران قلمرو و منافع بسیار مهمی را از دست داد. این در حالی بود که امیرکبیر هرات را از سقوط نجات داد، شرق اروند را تثبیت کرد و خراسان را از خطر سقوط نجات داد وهمگی این افتخارات ماندگار امیر دستاورد پایداری و مقاومت او بود.
سیاست خارجی امیر کبیر
میرزا تقی خان امیرکبیر، از رجال برجسته، آزادیخواه و استقلال طلب تاریخ معاصر ایران بود. امیرکبیر یکی از پایه های اصلی مبارزه با استعمار و استثمار در تاریخ معاصر ایران به شمار می آید وی همواره سدی در مقابل مطامع دول روس و انگلیس بود و مانع از رسیدن آنان به اهداف شومشان می شد.
در بعد سیاست خارجی و روابط با نمایندگیهای دول بیگانه در ایران نیز فعالیتهای امیر بنیادی و متکی بر حفظ منافع ملی و حاکی از علم و اطلاع و تسلط او بر ماهیت زیاده خواهانه ی قدرت های بین المللی بود که مجموعا سیاست خارجی او را بوجود می آورد.
نخستین برخورد امیر با سیاست روس و انگلیس این بود که دست مداخله آنها را در امور داخلی ایران برید. یکی از نیات به ظاهر خیرخواهانه دولت انگلیس منع خرید و فروش برده بوده ولی این ظاهر قضیه بود و باطن آن به دست آوردن بهانه برای تفتیش کشتی های ایرانی و تفتیش بندرها و در نتیجه داشتن سیادت مطلق در خلیج فارس بود.
قانون لغو برده داری، قانونی بود که امیرکبیر خود آن را اجرایی کرده بود. دولت انگلیس اما این موضوع را دستاویزی برای بازرسی کشتی ها و بنادر ایرانی کرده بود. طنز تلخ مسئله آنجا بود که انگلیس خود انگ بزرگترین تاجر برده ی تاریخ را یدک می کشید.
این زیاده خواهی انگلیسی اما عمر زیادی نداشت. امیر کبیر با درایت خود و سوء ظن موجهی که برای مقابله با انگلستان داشت توانست قانون تفتیش انگلستان را کم لن یکن کرده و اعلام کرد که امر تفتیش از اول تا آخر باید تحت نظارت صاحب منصب ایرانی انجام گیرد. همچنین هیچ کشتی دولت ایران نباید تفتیش شود و کشتی های دیگر را نیز نباید بیش از مدت تفتیش معطل کرد، حق تنبیه با ایران است و انگلیس فقط باید بردگان را به وطنشان برساند و زر خریدارانی که در ایران هستند مشمول قرارنامه نمی گردند.
مداخله روز افزون روسیه و انگلیس در امور داخلی ایران باعث گردید رسم شوم سرسپردگی و تحت الحمایگی در ایران بوجود آید. پناهندگی اتباع ایران به سفارت خانه های خارجی معمولا در مواقعی روی می داد که اغراض سیاسی خاصی در میان بود یا افرادی قصد داشتند خود را از دایره شمول قوانین داخلی ایران خارج سازند، لذا می کوشیدند تا با استفاده از حق قضاوت کنسولان خارجی به مقاصد خود دست پیدا کنند. امیر با سیاست منطقی و مقتدرانه ی خود با این قبیل سرسپردگی ها مبارزه می کرد.
در مورد قضیه سرپرستی ارامنه تبریز که محل تلاقی سیاستهای سفارتخانه های روس و انگلیس و دیگر دول خارجی چون فرانسه بود، امیرکبیر خواهان رسیدگی به دعاوی ارامنه توسط دولت مرکزی و بزرگان تبریز بود. اما سرپرستی ارامنه تبریز از زمان محمدشاه قاجار بر عهده استیونس، کنسول سفارت انگلیس در تبریز سپرده شده بود. امیرکبیر تصمیم گرفت که دست کنسول را از مداخله ی غیرقانونی در کار مملکت قطع کند.
مسأله افغانان و سرزمینی که سپس افغانستان نام گرفت، به روزگار امیر و به اعتقاد او، به رغم مواضع انگلستان، مسألهای داخلی محسوب میشود. با آنکه انگلستان همواره امیر را هشدار میداد تا از «دخل و تصرف در امورات» هرات خودداری کند، ولی امیر مصمم بود تا افغانان را به پشتیبانی دولت ایران دلگرم ساخته، از نزاعهای قبیلهای ـ که لابد انگلستان بنا بر سنت سیاسی خود بدان دامن میزد ـ باز دارد.
امیرکبیر چرا امیرکبیر شد؟
بنابراین امیرکبیر با اعطای هرگونه امتیاز به بیگانگان مخالف بود. و بی شک همین عدم باج دهی امیر بود که سرانجام انگلیسیها را که بدلیل درپیش گرفتن موازنه ی مثبت توسط میرزا آقاخان نوری حامی او بودند، برآن داشت تا به فکر دسیسه چینی برای دور کردن او از تهران افتاده و درباریان طرفدار خود را به خط کنند.
فرجام سخن آنکه آن چیز که میرزا محمدتقی خان فرهانی را برای ملت و تاریخ ایران تبدیل به امیرکبیر کرد، باج ندادن او به بیگانگان بود. منشی که تاریخ روایتهای جذابی از آن در دل خود مستور دارد.
ظریف نبود
ببین این همه امتیاز دادن؟