گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی:
یک: انتظار منهای امید
آرزویش را داشتیم اما انتظارش را نه. بیست سال از آخرین پیروزی تیم ملی در جام جهانی میگذشت و با نگاه نتایج بازیهای دوستانه و البته کارنامه مراکشیها، مساوی هم میتوانست برایمان نتیجه خوبی باشد. آمده بودیم که از فوتبال لذت ببریم. رویای صعود را دورتر از همیشه میدیدیم و از همان روز اول در گوش هم خواندیم که اینجا «گروه مرگ» است. امیدمان به خدا بود و بعد، به آنچه در ذهن زیبای مرد پرتغالی جریان داشت. آنچه که نمیدانستیم چیست اما مطمئن بودیم تیم ما را به موفقیت خواهد رساند. ترکیب اصلی تیم برای بازی که منتشر شد، نه تعجب کردیم و نه غافلگیر شدیم. کارلوس تقریباً همانهایی را در زمین گذاشته بود که پیشبینی میکردیم. بیرانوند درون دروازه، چشمی و پورعلیگنجی زوج خط دفاع، حاج صفی جناح چپ، رضاییان جناح راست. شجاعی و ابراهیمی در انتهای خط میانی. آزمون و جهانبخش و انصاریفرد و امیری هم در فاز هجومی. این وسط فقط خبر حضور امیری در ترکیب اصلی کمی غیرقابل انتظار بود. خط دفاع کم تجربه و جوان، میتوانست بلای جان تیم بشود و خط حمله پر انگیزه و نام آشنا نقطه امیدمان بود.
ما با چنین فکر و خیالهایی حوالی ساعت 19 روز جمعه 25 خرداد 1397 پای تلویزیون نشستیم. منتظر برای تماشای رقابتی که احتمال تاریخساز شدن و یا تبدیل شدنش به یک بازی معمولی و حتی تلخ، برابر بود. ما به همان اندازه که امید به پیروزی داشتیم، از تساوی و حتی شکست احتمالی صحبت میکردیم. اینجا «گروه مرگ» بود و در رویایمان هم زندگی در این گروه را تصویر نکرده بودیم.
دو: ترکیب شیفتگی و نگرانی
پرچمهای بزرگ دو کشور در دو طرف چمن ورزشگاه سنپترزبورگ خودنمایی میکند و صف یازده بازیکن تیم ملی، برای مراسم آغاز بازی تشکیل شده. هنگام پخش سرود ملی که میشود، به چشمهای تکتکشان خیره میشویم. همه پر انگیزه و با انرژی به نظر میرسند. آماده برای یک نبرد حیاتی. مهیا برای فینال جام جهانی. دست در گردن هم انداختهاند و سرود را زمزمه میکنند. ما اما، کیلومترها دورتر از روسیه، پای تلویزیون پر از امید و شک شدهایم. ترکیبی مالامال از احساسات متناقض. شیفته تیم ملی و در عین حال، نگران قدرت بالای رقیبی که میگویند بدون حتی یک گل خورده راهی روسیه شده. حریفی که یک بازیکن در رئال مادرید و یک بازیکن در یوونتوس دارد. اگر ما آقای گل لیگ هلند را در ترکیبمان داریم، آنها بهترین پاسور و برترین بازیکن همان لیگ را در اختیار دارند. ما در مقابل تیمی از منتخب بهترین بازیکنان مراکشیالاصل سراسر دنیا ایستادهایم. ستارگانی پرورش یافته در بلژیک، فرانسه و هلند. بازیکنانی هزاررنگ و هزارنژاد که تنها با رگهای دور به کشور شمالیِ افریقا وصل میشوند. ما بازی سختی در پیش داریم اما به این تیم و به این مرد پرتغالی، امیدواریم.
سه: ایران، تیم بیدفاع
ترس، استرس، شانس. بازی در 20 دقیقه سختِ ابتدایی، برای ما با همین سه کلمه خلاصه میشود. ساقهای ترسیده و حرکات پر استرس بازیکنانمان در آن دقایق، هیچ جای دفاعی از تیم باقی نگذاشته. بچههای ما ناتوان از کنترل سادهترین توپها، آمار وحشتناکی در مالکیت توپ از خود به جا میگذارند. تمام بازی تحت تسلط حریف افریقایی است و بچههای جوان خط دفاعی، نقطه ضعف اصلی تیم شدهاند. حتی حاجصفی باتجربه هم پراشتباه ظاهر شده و چندین بار تیم را تا مرز فروپاشی پیش برده. شانس اما با ما یار است که توپ از زیر پای بازیکن مراکشی در میرود و اشتباهات سریالی مدافعان، در همان دقایق ابتدایی نسخه تیم را نمیپیچد. در این دقایق سخت، بعید است کسی آرزوی تمام شدن بازی را نکرده باشد. ما، پر از استرس و مملو از فشار، متحیرانه تیم کیروش را نظاره و دلایل نزول تیم منظم تدافعی سال 2014 را مرور میکنیم. تغییر تاکتیکها؟ عدم حضور باتجربهها؟ بازیهای تدارکاتی نامناسب؟ هرچه هست این 20 دقیقه، 20 دقیقهی تیم کیروش نیست.
چهار: امید زخمی، امید متعصب
«امید ابراهیمی کجاست؟» مهمترین سوال دقایق ابتدایی بازی همین است. در این دقایق عادل حتی یک بار هم نامی از ابراهیمی به میان نیاورده و به نظر میرسد او کاملاً در جریان بازی حل و محو شده. هرچه میبینیم یا از فشار شدید روی روزبه و احسان است یا از اشتباهات فراوان مسعود و سردار در خط حمله. داریم به انتخاب اشتباه کیروش و جای خالی عزتاللهی فکر میکنیم که امید، یاد بازیهایش در استقلال را زنده میکند و با یک توپگیری ماهرانه، تیم را در موقعیت حمله قرار میدهد. موقعیت از دست میرود اما امید و تیم، با هم به بازی بازمیگردند. حماسه ستاره شماره9 اما در نیمه دوم کامل میشود. با یک تکل بینظیر و استثنایی، و یک مصدومیت فداکارانه. تصویر زخمِ نشسته بر بدن امید، ترکیبی از غرور، ترحم و افتحار را در میان ایرانیها به وجود میآورد. قدیمیترها احتمالا یاد علی دایی میافتند و بازیاش برای تیم ملی با طحال پاره. نسل جدید اما از این دقیقه، از لحظه زمین خوردن امید به بعد، چیزی شبیه آن غرور و تعصب را به حافظهاش میسپارد. امید مصدوم میشود، از بازی بیرون میرود اما شمایل زخمخورده و خسته او، تصویر ماندگار بازی ایران-مراکش خواهد شد.
پنج: کاپیتان کمفروغ، سردار پر استرس
«کاپیتان» باید نقطه اتکای تیم باشد و مرکز ثقل. تیم ما اما در یکی از بدترین روزهای کاپیتانش به یکی از مهمترین بازیهای تاریخش رسیده. مسعود شجاعی، سرد و سنگین بازی میکند. با ذهنی آشفته و انبوه توپهای از دست رفته. پاسهایش عموماً بیدقتاند و توپ لو دادنهایش در حد یک بازیکن 18 ساله. این شماره 7 تیم ملی، آن مسعود شجاعی سابق نیست. از روزی که در مقابل ازبکستان یک پنالتی را از دست داد دیگر آن مسعود سابق نبود. حتی شاید از کمی قبلتر، دیگر آن مسعود سابق نبود. کاپیتان، کمترین سهم را در نمایش پرشکوه جام جهانی داشت. سهمی بسیار کمتر از آنچه از «کاپیتان» انتظار داریم.
«سردار» ستاره تمامقد تیم ملی در نشریات و رسانههاست. پسری که همه میگفتند امید اول و ستاره طلایی تیم کیروش در روسیه خواهد بود. اوضاع بازی او هم اما دست کمی از مسعود ندارد. بسیار پر استرستر از چیزی است که انتظار داشتیم. بیدقت و آشفته. موقعیت تکبهتک را ساده از دست داده و جان میلیونها ایرانی را پای تلویزیون به لب آورده. انگار سردار، در هاضمه جام جهانی هضم شده. انگار دست و پایش را بسته باشند. ستاره جوان، تا تبدیل شدن به علی دایی و نشستن در قلب ملت ایران، راه درازی در پیش دارد.
شش: ایستادن بر قله
تعویض اجباری دوم و آخرین تعویض تیم. جهانبخش، امید خط حمله ایران مصدوم میشود و جانشین او شماره14، سامان قدوس است. دقایق زیادی از ورود سامان به زمین نگذشته، در سمت راست خط دفاعی مراکش صاحب توپ میشود، خودش را در مسیر بازیکن حریف قرار میدهد و جایی نزدیک محوطه جریمه حریف، یک خطا میگیرد. گزارشگر باهوش، آرزویش برای گل شدن این توپ را به زبان میآورد. نوهها، پدربزرگها و مادربزرگهایشان را پای تلویزیون میآورند تا ذکر بگویند و برای گل شدن این توپ دعا کنند. دست مادرها رو به آسمان است و چشم پدرها به تلویزیون. همه لبها میجنبد و هرچه دعا بلدیم میخوانیم. 80 میلیون تپش و میلیونها دعا قوّت پای احسان میشوند و او یکی از بهترین سانترهای عمرش را در دقیقه 94 بازی با مراکش ارسال میکند. دفع توپ بازیکن مراکشی ناموفق است و صفحه جدیدی در تاریخ باز میشود.
برای سومین بار، پس از 8 آذر 76 و 30 خرداد 77، ایران به آسمان پیوند میخورد. همه فریاد میزنیم و به آسمان میپریم. اشک میریزیم و لبخند میزنیم. ما گل زدهایم. «ما» گل زدهایم. بازیکن مراکشی دعاها و رویاهای ما را به تور چسباند. انتقام شب تلخ بلوهوریزونته را در سنپترزبورگ میگیریم. حالا ما آرژانتین شدهایم و در آخرین لحظات رویا بافتهایم. بیست سال پس از آخرین روزی که نام ایران در میان برندگان یک بازی از جام جهانی قرار گرفته، دوباره ما اینجا هستیم. در ویترین. روی قله.
هفت: دوباره فوتبال، دوباره ملت
یک چشممان به خیابان است و چشم دیگر به نتیجه بازی اسپانیا-پرتغال. تمام شهر را رنگ و بوق و آواز و لبخند برداشته. فرصت تازهای برای شادی کردن پیدا کردهایم. پس از سختیهای فراوان و در اوج مشکلات مختلف، این «ما» هستیم که میخندیم و پیروزی بزرگ را جشن میگیریم. مای ملّت. با هر رنگ و سلیقه و گرایش و علاقه. فوتبال، دوباره «ما» را به ما هدیه کرده. این بار هم در خیابانیم و فوتبال، بهترین عیدی ممکن را به ملتی داد که مدتها بود انتظار چنین هدیهای را میکشید.
هشت: به تالار بزرگان خوش آمدید!
رقبایمان کولاک میکنند. نتیجه بازی حریفانمان به سرعت تغییر میکند و تعداد گلها مدام در حال بالارفتن است. مچاندازی سنگین دو غول اروپایی، برنده ندارد و این بهترین خبر برای ماست. حالا تیم ملی جمهوری اسلامی ایران، دستکم تا چهارشنبه 30 خرداد، صدرنشین بلامنازع گروه مرگ جام جهانی 2018 است. حالا تیم ما تحت هر شرایطی تا پایان دور مقدماتی برای صعود به دور دوم جام جهانی شانس دارد. حالا تیم ما میتواند به شاخههای بلندتر این درخت تنومند چنگ بیندازد. از امروز تا 4 تیر، ما رویای صعود داریم. رویایی آمیخته به نگرانی از شوتهای سهمگین اسپانیاییها و حملات وحشتناک رونالدو. نگرانیهای شیرین با ما هستند و بیصبرانه انتظار دو نبرد بزرگ را میکشیم. حالا ما هم یک پای داستان هستیم. یک ضلع صعود. یک بخش مهم از معادلات گروه B جام جهانی. مهمانان تازه و ناخوانده تالار بزرگان، دستکم برای چند روز، ما هستیم. ما از شب گذشته، «سرگروه» جایی هستیم که میگفتیم «گروه مرگ» است اما فراموش کردهبودیم زندگی در شرایط سخت، و بیرون کشیدن لبخند از میان انبوه استرسها و ناامیدیها، هنر ماست.