گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- حدیثه ایزدی؛ قسمت اول میزگرد دانشجویان نابینا در خبرگزاری دانشجو را یکی-دو هفته پیش منتشر کردیم. ادامه این گفتگو در ادامه تقدیم میشود.
ادامه ماجرای مهمانها
میز مُدور در حال چرخش بود تا حرفهای دیگر مصاحبه شوندهها هم شنیده شود اما، سکوتِ شنوای مهمانهایی چون خانم: نیک نژادی، نصرالهی و موسوی حسی را به من میداد که وقتی مقابل استاد مسلط به بحث یا در جمع کتابخوانهای فلسفه و علوم اجتماعی قرار میگرفتم اما نمیدانستم بَدیو آنها با بوردیو یک نفر نیستند!، جرات نُطق کشیدن را از خودم میگرفتم. و احتمالا شنیدن تجربیاتِ دوستان و همنوعان آنقدر برای سه دوستِ عزیز مهم و لذت بخش بوده که ترجیح دادند تریبونشان را اهدا کنند.
اینبار؛ ادریس فتحی
این سکوتِ آشنا باعث شد من به سراغ صندلی نشینِ بعدی یعنی: «ادریس فتحی» بروم، مردی که 34-33 ساله به نظر میرسید، پیراهن سفید و کت و شلوار خاکستری رنگ کاملا اُتو کشیده و آراستهای پوشیده، عینک دودی روی چشمانش است و کمی هم از موهای سَرش ریخته! اما گذشته از ظاهرِ مستر فتحی به قول معروف باید بگویم: خیلی آدم تیزی است و حواسش مثلا؛ خانم موسوی به فاصله 2 صندلی آنطرفتَر از او سمت راست نشسته و در یک حد فاصله ضربدری چای خوردنهای کامران روشنی زاده را نشانه میگرفت، یا موقع آدرس دادن بهتر از من عمل میکرد که شک کردم و گفتم: شما میبینید؟!
علاقه یا دغدغه آموزش؟
دغدغه آموزش کودکان و نوجوانان را دارد و در رشته تحصیلیاش بخاطر این علاقه «مدیریت آموزشی»، را تا امروز که دانشجوی دکتری است دنبال کرده و در حرفهاش هم مشاوره آموزشی و تحصیلی را دنبال میکند؛ چه بسا اکثر کنکوریهای نابینا در چند سال اخیر قبل از آمدن به دانشگاه صدای راهنماییهای ادریس فتحی را پشت تلفن شنیده بودند.
قاطی کردن خطوط و اُردنگیهای معلم عربی
داستان خواندن و نوشتن «ادریس فتحی»، کمی با دیگر نابینایان فرق داشت، در کودکی بینایی داشته اما در 13 سالگی دیدِ چشماناش کم شده بود، خطوط کتابها را تشخیص نمیداده و معلم عربی فکر میکند او درس نخوانده و میخواهد اذیتش کند، پس با اُردنگی از کلاس بیروناش میکند!. اما بهتر بود معلمِ عزیز کمی هم به دانشآموز توجه میکرد که ممکن است مشکلی برایش پیش آمده باشد و همه چیز را از چشمِ تنبلی نبیند.
عُزلت گزینی4 ساله پس از ندیدن
در ادامه داستان ندیدن؛ 4 سال کُنج عزلت میگزیند و بیخیال درس خواندن میشود و به قول خودش: «آن 4 سال برایم گران تمام شد و در انزوا فرو رفتم». و این در حالی بود که هم سن و سالهای ادریس یا خود را برای ادامه تحصیل آماده میکردند یا فکر رفتن به سربازی و شروع کاسبی بودند. اما احساس ادریس در پس مواجه با این رویدادها چه بود؟ «من هنوز فردی دارای آسیب بینایی هستم که ترک تحصیل کرده، درس نخوانده و منفعل است».
فردِ نابینا چارهای جز درس خواندن ندارد
اما ادریس فتحی، با این خودنگریها به چه نقطهای میرسد؟ «این 4 سال من را به این نقطه رساند که؛ فقط با درس خواندن میتوانی به ایدههایی که در ذهنت داشتند خاموش میشدند برسی». چرا فقط با درس خواندن؟ چون فردی که مشکل بینایی دارد راهی جز درس خواندن ندارد و فقط با درس خواندن میتوانستی به ایدهآل هایی که برای زندگی در ذهنات ساختهای برسی». چرا درس خواندن شانس بزرگی به زندگی یک فرد نابینا میدهد؟ «من خودم فکر میکردم تنها راهی که میتوانست من را نجات دهد درس خواندن بود و وقتی میدیدم از میان همسنهایم یکی: کارگر ساختمانی، فروشنده، راننده و... میشد اما من هیچ کدام از این گزینهها را پیش رو نداشتم؛ عطشام برای درس خواندن بیشتر میشد».
کلنجارها نتیجه میدهد و بریل جایگزین میشود
بالاخره پس از این عزلتنشینی و کلنجارها از سنندج راهی شهر تهران میشود و در مدرسه شهید محبی، خواندن و نوشتن خط بریل را یاد میگیرد اما میگوید: هنوز با شنیدن کلمه "مدرسه" نوشتار فارسی در ذهنم میآید؛ نه بریل! اما چرا؟« خب سخت بود که من خط فارسی را از ذهنم پاک کنم و خط دیگری را با لمس جایگزین دیدن کنم».
تقسیم بندی افراد معلول و نحوه آموزششان
طبق تعاریف افراد دارای معلولیت به 7 گروه تقسیم میشدند که عبارت بود از: نابینایان، ناشنوایان، جسمی- حرکتی، اوتیسم، کم توان ذهنی، اختلالات ذهنی و افرادی که چند معلولیتی هستند. سه گروه اول که فاقد مشکلات ذهنی باشند طبق روش آموزش رسمی کشور تحصیل میکند و دانشآموزانی که مشکلات ذهنی دارند طبق روشهای دیگر آموزش میبینند.
چالشهای آموزشی دانشآموزان نابینا تمامی نداشت
وقتی نوبت به مشکلات آموزشی رسید بین مهمانها بحث در گرفت، زهرا علی اکبری میگفت:«همین کتابهای بریل در چند سال گذشته و اخیر هم به جز تهران و برخی مراکز استانها همیشه دیر به مدارس میرسید، مثلا: شما اواسط بهمن ماه نصفه دوم کتاب، دین و زندگی به دستت میرسید». این مسائل نشان میداد که آموزش و پرورش استثنایی ضعیف کار میکند و نتوانسته بصورت منظم برای نیازهای دانشآموزان در تابستان برنامه ریزی کند و با شروع مهر ماه کتابها را به دست دانش آموزان برساند و وقتی سال تحصیلی شروع میشد صدای چاپ کتابهای بریل تازه در میآمد.
نمونهای از کم کاریهای آموزش و پرورش استثنایی
ادریس فتحی در بین حرفهایش اشارهای به "معلم رابط" در مدارس استثنایی کرد، طبق اصول باید معلم رابط هفتهای 4 ساعت با دانش آموز در مدرسه یا خانه کار کند اما معتقد بود که:« 90 درصد معلمها وقت نمیگذارند و برنامه ای ندارند». و ممکن است 4 ساعت را در دفتر مدرسه با نوشیدن چای و گپ زدن با همکاران خود سپری کنند!
سطح صلاحیت حرفهای معلمان نابینا؛ پایینتر از حد متوسط
ادریس فتحی از موضوع تحقیقات پژوهشی که نامربوط به نابینایان و آموزش نبود هم گفت، موضوعِ تز پایان نامهاش،«ارزیابی صلاحیت حرفهای معلمان استثنایی در سطح شهر تهران» بوده و دلیل انتخاب آنرا تغییرات آموزشیای میدانست که در ساختار کتابهای مدارس رخ داده بود و میگفت: « لازم دیدم به مطالعهِ دانش، نگرش، ادراک، ویژگیهای اخلاقی، روانشناختی و انسانی معلمان استثنایی بپردازم. و نتایج نشان میداد صلاحیت برخی از معلمان نابینا حتی به نسبت پایینتر از معلمان ناشنوا و جسمی- حرکتی است». و نتایج این پژوهش به زیرِ میز مدیران سازمان استثنایی برای خاک گرفتن منتقل شده و استفاده دیگری از آن نشده!.
ابزار و وسایل آموزشی= شیوههای جدید یادگیری
برخی ساعتهای مچی عقربههایش طوری تنظیم میشد که با لمس نوک انگشتهای دست میتوانستی متوجه زمان بشوی، اما شنیدن صدای گویای گوشیها یکدفعه آدم را تعجب زده میکرد و برخی موقعها این صدای گویا قاطی میکرد و با گزینهland scape و talk pack دوباره وادار به حرف زدن میشد و اسامی مخاطبان استوریها و پُستهای اینستاگرام را از بَر بود. مثلا به من هم میگفت: حدیث ایزدی!
بنظر«ادریس فتحی» هم، یادگیری با همراهی وسایل آموزشی جدید آسانتر شده و«لازم نیست مانند گذشته برای خواندن 5 کتاب یک عالمه نوار کاست را با خودت حمل کنی و مثلا برای تعطیلات عید میتوانی 10 تا کتاب روی voice recorder بریزی و آنرا در جیبت بگذاری». موسسات آموزشی هم کتابها و منابع تستی کنکور را بهصورت صوتی آماده میکردند و با همراهی مشاوران دانش آموزان نابینا را برای کنکور آماده میکردند و موقع حضور در دانشگاه؛ برای نوشتن مطالب کلاسی و مقالههای آخر ترم کیبوردهای گویای لپتاپها همراهی نسبتا خوبی میکردند اما باید گوشها جانِ دل به مطالب میسپردند.
چرا اکثر نابینایان در ایران علوم انسانی میخوانند؟
تا اول دبیرستان من با خط فارسی مینوشتم و میخواندم و او هم با خط بریل همان مطالب را به حافظهاش میسپارد، اما در ادامه قصهِ تحصیل وقتی زمان انتخاب رشته میرسید بیشتر دانش آموزان نابینا رشتهی علوم انسانی را انتخاب میکردند. چون کتابها، فایلهای صوتی، ابزار و امکانات پیشرفتهای که بتواند در رشتههای ریاضی و علوم تجربی تحصیل کند در دسترس نبود و شاید اما افراد نابینا در کشورهایی با امکاناتِ پیشرفته، فیزیک میخواندند. اما افرادی که بصورت مطلق نمیبینند. در کشور ما به سمت رشته علوم انسانی میرفتند و در چند سال اخیر تعدادی انگشت شمار در دانشگاه به سمت رشتههای موسیقی و هنر میروند و فقط افراد کم بینا که خطوط را خودشان تشخیص میدهند رشتههای ریاضی و علوم تجربی را میتوانستند بخوانند.
حضور دانش آموز نابینادر مدرسه بیناها = اعتراض
پس از گذراندن دوران دبستان، راهنمایی و سال اول دبیرستان، رشته علوم انسانی را با رسم الخط فارسی یا بریل را انتخاب کردیم و دوست و همکلاسی نابینا با در دست داشتن کارنامهای با نمره 20 میخواست وارد مدارس عادی و نه استثنایی شود، تا آموزش بهتر و فضایی که کاملا یکدست نباشد را تجربه کند اما، گروهی معترض مانند وقتی که بیمههای درمانی از تعهدات خود شانه خالی میکنند صف کشیدند و طومار امضا کردند، که نمیخواهیم همکلاسی نابینا در کلاس ما باشد، چون سرعت کلاس گرفته میشود و نباید در مدرسه ما بماند!.
ایستادگی برابرِ مدیر مدرسه
این بی رحمی در جهانی که تو فقط آنرا برای خودت میخواستی عادلانه نبود و با حمایت و ایستادگی مدیر مدرسه همکلاسی نابینا توانست روی یک نیمکت کنار معترضان به حضورَش بنشیند. بهانههایی چون گرفتن سرعت کلاس همچنان بر فضا حاکم بود اما مُهنا در سال 95، تنها رتبه دو رقمی همین مدرسه شد و الان برای مشاوره و راهنمایی به کل دانش آموزهای این مدرسه باید آنها دنبال مُهنا بروند.
آیا داوطلبان نابینا در کنکور سهمیه دارند؟
اولین باری که همکلاسیام به اتاق ما آمد، هم اتاقیام پرسید: در کنکور سهمیه دارند، نه؟ من از این سوال متعجب شدم اما، وقتی آیین نامهها را خواندم و با دانشجویان نابینا صحبت کردم فهمیدم، برخلاف تصور عامه مردم که فکر میکردند دانش آموزان نابینا سهمیهای خاص یا اولویتهایی برای ورود به دانشگاه دارند، کاملا در اشتباه بودهایم. داوطلبان کنکوری نابینا همزمان، با یک نمونه سوال مانند دیگر داوطلبان و در همان مکان با همه داوطلبان به رقابت میپردازند و مسیر آزمون را پشت را فقط با چند تفاوت مثل:1- داشتن دفترچه سوالات با خط بریل2- حضور منشی سر جلسه که یکسری سوالات را بخواند و سرعت داوطلب بالا برود. 3- در اختیار داشتن یک سوم وقتی اصلی، بعنوان وقت اضافه 4- در سهمیه مناطق کلیه داوطلبان نابینا در سراسر کشور چه شهر تهران و سراب جزء منطقه 3 محسوب میشدند که واقعا برای فرد نابینای روستایی دو افتاده که خودش جزء سهمیه منطقه 3 کمکی به او نمیکرد و در دوره کارشناسی ارشد و دکتری دیگر سهمیهای وجود نداشت.
چرا فارغ التحصیل نابینا را باور نداریم؟!
بنظر ادریس فتحی مشکل اینجا بود که: ما افراد و دانش آموزان نابینا را باور نداشتیم و بیناها باید باور به نابینایان را بپذیرند، اینکه او منزوی و فاقد اعتماد به نفس نیست، میتواند درس بخواند و کار کند. و بحثش روی قشری بود که متقاضی هستند و نه منفعل، حال جامعه باید به نابینایان فرصتِ تحصیل، کار و بدست آوردن شغلی که سالها برای آن تحصیل و تلاش کرده را بدهد؛ فرصت و اعتمادی کاملا برابر با همان همکلاسی بینا.