به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، یوسف یادگاری؛ جمیله علم الهدی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی در دومین نشست از سلسله نشستهای فصل تحول که با موضوع گفتمان دولت سبزدهم، عدالت و عقلانیت در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، گفت: به نظر میرسد بزرگترین بی عدالتی وقتی رخ میدهد که عقلانیت از جایگاه و معنای اصیل خود خارج میشود.
وی با بیان اینکه لازم است مقدماتی به صورت بسیار کوتاه مطرح شود تا بتوانم چالش دولت سیزدهم رادر موضوع عقلانیت و عدالت تبیین کنم، بیان کرد: چالش اصلی در دولت سیزدهم رویکرد عدالت خواهانه و ماموریتهایی است که برای تامین معیشت مردم بر عهده گرفته، ولی زیرساختهای مدرن تاب و توان کافی برای تحقق آن را ندارند. این رویکرد خودش به لحاظ معنایی چالش برانگیز است چه اینکه زمانه این دولت را با رواج مفاهیم جدیدی مانند اقتصاد دانش بنیان نیز همراه کرده و میبینیم که دچار چالشهای خیلی خیلی پر رنگ تری است.
وی افزود: برای اینکه بخواهم به این نکته برسم که چالش اصلی دولت سیزدهم مفهوم اقتصاد دانش بنیان در کنار رویکرد تامین معیشت و تامین کالاهای اساسی در کنار رویکرد فساد ستیز دولت است مقدماتی را راجع به عقلانیت بیان میکنم. مقدمه اول اینکه با نگاه واقع گرایانه و نه در شرایط انتزاعی اگر نگاه کنیم، در هر روز و شاید در هر لحظه تعدای انسان با ماهیت طبیعی- اجتماعی وارد زندگی میشوند. آنها از طریق تولد طبیعی و در خانواده به جامعه میپیوندند. چه بخواهیم و چه نخواهیم این اتفاق در حال رخ دادن است. اگر از لحظه ورود انسان به زندگی طبیعی- اجتماعی او را در نظر بگیرید میبینید که او محکوم به تعقل است. به محض اینکه انسان وارد حیات دنیوی میشود، به وسیله دو عامل مهم یعنی نیازهای حیاتی و استعدادهای یادگیری وارد عقل ورزی میشود. اگر انسان در ابتدای ورود در کما باشد نیازهای حیاتی او توسط دستگاهها و افراد دیگر تامین میشود، ولی اگر هشیار باشد برای تامین نیازهای حیاتی خود مجبور به یادگرفتن است.
علمالهدی تصریح کرد: یاد گرفتن صورتی از تعقل کردن و در واقع یک مقدمه ضروری برای تعقل کردن است، بدون یادگرفتن عقل ورزی ناممکن است. پس از ابتدای تولد، حیات عقلی انسان آغاز و خب برای عقل ورزی یک محتوایی لازم است. خوشبختانه گونه انسان در میان همه گونههای جانوران موفق شده تا محتوای عقل ورزی نسلهای متمادی خودش را جمع کند و این محتوای انباشته شده معرفت تاریخی خود را در اختیار نسلهای بعدی قرار دهد. تربیت فرصتی است برای انتقال محتوای معرفتی به دست آمده از نسلهای پیشین برای نسلهای بعدی.
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی گفت: اگر بخواهیم بدانیم محتوای معرفتی شامل چیست، بهتر است به تقسیمات معرفت نزد حکما بنگریم. در تقسیمی که حکمای ما تا حدود زیای متاثر از تعالیم دین و تا حدی متناسب با نظر حکمای یونانی کردهاند محتوای معرفت بشری دست کم به سه قسمت شامل حکمت نظری، حکمت عملی و صناعات که متشکل از عملهای انسان یعنی تولیدات کالا یا مصنوعات و خدمات و همچنین رفتارها است تقسیم میشود.
علمالهدی با اشاره به اینکه حکمت نظری دانشهای مختلف را که همراه با حکمت بوده شامل میشود، افزود: حکمت نظری توسط عالمان حکیم گسترش مییافت و عالمان حکیم معمولا به اصول اخلاق که بخش مهمی از حکمت عملی است ملتزم بودند. حکمت عملی علاوه براخلاق، شامل سیاست تدبیر منزل میشد. البته تصور نشود که این سه بخش معرفت بشری منفک از هم هستند بلکه حکمت نظری شامل معرفتهایی بود که به کمک عقل ورزی در باره جهان و اشیاء و روابط آنها و تفکر در باره چیستی و چرایی و چگونگی موجودات عالم حاصل شده بود. حکمت عملی خاص عقل ورزی در باره فعل ارادی انسان بود.
این استاد دانشگاه گفت: عقل ورزی در حوزه عمل انسان علاوه بر شناخت ماهیت فعل انسان جهت دهی و سامان بخشی به آن را نیز شامل میشود. در نتیجه حکمت عملی که محصول عقل ورزی در باره فعل انسان است برای سامان دهی به حیات طبیعی- اجتماعی او و حتی برای سامان دهی به حیات عقلی انسان بسیار بسیار مهم است. در واقع حکمت نظری به شکل گیری حکمت عملی کمک میکند و از آن نیز متاثر است و حکمت عملی در سر و سامان دادن به عمل و هدایت عمل نقش دارد؛ و در واقع هم بر صناعات و تولیدات و خدمات و... متمرکز میشود و هم در هدایت رفتار و توسعه آداب و رسوم و سبک زندگی و آئینهای مذهبی و غیره.
علمالهدی اظهارکرد: بررسی نسبت حکمت عملی با حیات طبیعی- اجتماعی بشر در گذشته نشان میدهد که بطورخلاصه هم تصور وجود عالمان حکیم و حاکمان حکیم و حاکمان عادل ممکن و مطلوب بوده است. از این رو افلاطون حکیم خواستار حاکمیت حکیمان میشود و در دیدگاههای افلاطونی و ارسطویی و حتی فارابی سعادت جامعه در گرو حضور حاکمان حکیم و عادل است. مدینه فاضله متکی به وجود حاکم حکیم عادل است و در مدینه فاسقه حاکم جور حکومت میکند. شواهد تاریخی از درگیری بین عالمان حکیم عادل با طبقهای از حاکمان جور هم در ایران هم در یونان و هم در اغلب جوامع فراوان است؛ اما باید ببینیم در عصر جدید چه اتفاقی رخ داد.
وی تصریح کرد: عصر جدید چند ویژگی دارد که مهمترین ویژگی این عصر انقلاب صنعتی است. در انقلاب صنعتی، تدبیر منزل به اقتصاد تعریف شد، چون جایگاه نهاد خانواده و کیفیت و کمیت آن تغیییر کرد و با رشد ناگهانی و انفجاری صنایع، اقتصاد نیز صنعتی شد. وقتی اقتصاد صنعتی شد در واقع قسمتی از فعل انسانی که در گذشته تحت تاثیر حکمت عملی و حکمت نظری شکل میگرفت خود به قدری بزرگ شد که توانست یک بخش از بخشهای حکمت عملی یعنی اقتصاد را نیز فربه کند و این فربه شدن اقتصاد باعث اتفاقات بعدی شد.
علمالهدی اضافه کرد: از سوی دیگر در عصر جدید حکمت نظری نیز دچار تحول شد. از حکمت نظری علوم متولد شدند. یعنی حکمت نظری از شاخههای و زیر شاخههای خود جدا شد. در نتیجه با تکثر موضوعی و روشی و انفجار یافتههای علمی اتحاد علوم به تکثر تبدیل شد. هر یک از رشتههای علمی روشهای بسیار بسیار پیچیدهای پیدا کرد و خیلی رشد کرد و به صورت انفجاری و معجزه آسا متکثر شدند و شاید چیزی که خیلی کم دیده میشود این بود که دانشهای نظری به حرفههای تخصصی تبدیل شدند. یعنی متخصصان حرفهای مشغول انجام کارهایی هستند که مبتنی بر روشهای تحقیق تخصصی است. به این ترتیب حکمت نظری نیز هم حرفهای و متکثر و هم وابسته به اقتصاد شد. یعنی اقتصاد که بخشی از حکمت عملی بود صنعتی شد و شاخههای مختلفی از حکمت نظری را نیز که تخصصی و متکثر و حرفهای شده بودند به خدمت گرفت. در اینجا بود که قسمت اصلی کار عقل ورزی انسان که حکمت و التزام به اصول اخلاق و پایبندی به اقامه عدالت توسط عالمان بود کم کم به حاشیه رفت. علاوه بر این اغلب اموری که به حکمت عملی مربوط میشد بخشی به دانش تخصصی و حرفهای تبدیل شد؛ مثلا سیاست به علوم سیاسی و یک حرفه و تخصص خاص و دارای روش تحقیق تخصصی، اثار تخصصی، بازار تخصصی و خدمات تخصصی تبدیل شد.
وی افزود: در عصر جدید اتفاق مهم دیگری که رخ داد این بود که نگاه انسان به طبیعت وارونه شد و بجای ترس و احترام به موجودی والا و حتی قابل پرستش که در طبیعت گرایی شرقی رواج داشت تغییر کرد. طبیعت گرایی عصر جدید بر شخصیت زدایی از طبیعت استوار است. یعنی نگاه عالمان متخصص به طبیعت از نگاه به یک شخص با هوش یک شخص با شعور و یک موجود هدفمند و فعال یا کنشگر تغییر کرد و طبیعت را همچون یک ماشین یک سیستم یک اکوسیستم مورد ملاحظه قرار دادند. به عبارت دیگر نچرالیسم سنتی به نچرالیسم مدرن تبدیل شد. در نچرالیسم سنتی اشیا طبیعی بسیار مقدس اند حتی قابل پرستش تلقی میشوند در اغلب ادیان سنتی احترام و پرستش طبیعت بخشی از زندگی انسان است. ولی در نچرالیسم مدرن این شخصیت زدایی این depersonalize شدن طببیعت را میبینیم؛ البته قصه به همینجا ختم نشد و متاسفانه این اتفاق برای جامعه هم رخ داد و دچار شخصیت زدایی شد. به عبارت دیگر جامعه دیگر شخصیت با شعور مستقل دارای فکر و اندیشه و هدف و حرکتهای خود جوش و دارای عمر معین نیست در عصر جدید جامعه با مفهوم سیستم و مکانیسم فهم میشود.
علمالهدی تصریح کرد: ناس که عبارت دینی جامعه است در قرآن و تعالیم دینی به عنوان یک موجود متحرک، حیات مند، با شعور به شمار میرود که پیروی و امات میکند، شهادت میدهد و اجل دارد، ولی جامعه در معنای مدرن شخصیت زدایی شده است؛ پس در سیطره رویکرد سیستمی یا همان ماشینیسم مدرن، به تدریج ماشینهای صنعتی که کار تولید کالاهای صنعتی را انجام میدادند سیر تکاملی طی کرده کم کم به مرحله پیدایش ماشینهای اجتماعی رسیدیم.
این استاد دانشگاه گفت: ماشینها یا سیستمهای اجتماعی در واقع جایگزین شخصیتهای اجتماعی شدند. بدین ترتیب با شخصیت زدایی از جامعه، نهادهای اجتماعی بعنوان سیستمهای اجتماعی تلقی میشوند. مثل سیستم تولید و توزیع علم یا همان دانشگاه، سیستم تولید و توزیع خدمات درمانی یا سیستم بهداشت و درمان، سیستم تولید و اجرای قانون یا همان سیستمهای بروکراتیک یا اداره جات و سیستمهای تولید و توزیع کالاها و خدمات آموزشی و سیستم بازار فرهنگی یا ادارات فرهنگی و شرکتهای آموزشی یا ادرات آموزشی.
وی در ادامه با اشاره به اینکه ماشینها اجتماعی چند نسل داشته اند، اظهارکرد: نسل اول، نسل ماشینهای دستی یا manual هستند. این نسل شامل ماشینهایی است که تا حدی انسانهای تولید کننده یا تنظیم کننده بر پیدایش و کار آنها نظارت و کنترلی دارند. یعنی نظر و دیدگاه و اراده اشخاص در ظهور و بکار گرفته شدن آنها دخالت داشته و در تنظیمات آنها موثر بوده است. مکاتب اندیشههای اجتماعی یا روانشناختی یا مکاتب فلسفی و همچنین احزاب سیاسی و شبه حزبهایی که بطور عمدی و آگاهانه طراحی میشوند و با برنامه ریزیهای قصدمند و جهت دار بنا دارند اذهان همه یا بخشی از مردم را مدیریت کنند. در حوزه سیاست نسل اول ماشینها احزاب سیاسی یا شبه حزبهایی هستند اغلب قیم مآبانه به جای مردم فکر میکنند برخی جریانهای روشنفکری در همین قالب و به قصد قیومیت تودهها و جهت تاثیرگذاری بر ذهنیت و رفتار آنها تولیت فعل سیاسی مردم را برعهده میگیرند و روابط سیاسی حاکمیت را با مردم تنظیم میکنند و کنشگری مردم را سامان میدهند.
علمالهدی بیان کرد: نسل اول ماشینها معمولا به شخصتهای معین و مشهوری نسبت داده میشوند. برای مثال مکتبهای فکری اغلب به فیلسوفان و روانشناسان و اندیشمندان مشهور نسبت داده میشوند. شخصیت زدایی از نهادهای علم، سیاست، اقتصاد و تربیت تا همینجا پایان نیافت بلکه نسل دوم ماشینها یعنی ماشینهای خودکار متولد شدند. ماشینهای خودکار سازمانهای بورکراتیکی بودند که به شدت علم و سیاست و اقتصاد و ... را به صورت خودکار تولید و بازتولید و مصرف میکنند. این ماشینهای خودکار به شخص یا اشخاص ربط ندارند دانشگاهها و سیستم آموزشی نمونهای از نسل دوم یعنی ماشینهای خودکار هستند. این سیستمهای بطور خیلی خیلی عجیبی در عصر جدید گسترش پیدا کردند و سامان دهی علم و تربیت انسان و تقریبا همه بخشهای حیات طبیعی- اجتماعی انسان را برعهده گرفته اند. مثلا دانشگاهها بصورت خودکار تولید و توزیع و مصرف علم را تنظیم میکنند؛ و هیچ شخص معینی مسوولیت این کارهای اتوماتیک را برعهده نمیگیرد. آنها نه تنها در تولید متخصص و آثار تخصصی و در تولید توزیع خدمات تخصصی مداخلات همه جانبه و خودکار دارند بلکه توزیع ثروت و قدرت نیز تا حدی برعهده آنهاست؛ زیرا حرفهای شدن علوم و قرارگرفتن آنها در فهرست مشاغل و وابستگی آنها به مولفههای اقتصادی و حرفهای دانشگاه را به اقتصاد سیاسی گره میزند.
وی تصریح کرد: در حوزه دولت و سیاست هم اتفاقی که رخ داده این است که ماشینهای خودکاری برای تولید و اجرای قانون بوجود آمده و دموکراسیها را به بروکراسیها پیوند زده است. دموکراسی و پارلمانتیسم بدون ماشین خودکار بروکراسی تقریبا محقق نمیشود. بروکراسی دارای ظرفیت بالایی است و علاوه بر دموکراسی، حتی دیکتاتوری را میتواند سامان دهی کند و دیکتاتورها به نحوی مسئولیت ناپذیر میتوانند از سیستمهای قانونگذاری و اجرای قانون و از ادارات مختلف برای تحقق مقاصد خویش بهره بگیرند. زیرا در سیستم کارشناسانی فعالند که ما اصلا نمیشناسیم ونمی بینیم و هیچکدام مسئولیت کاری را بطور اساسی قبول نمیکنند و قابل نقد شدن نیستند و در آسیب شناسیها و برنامههای اصلاحی مخفی میمانند.
این استاد دانشگاه گفت: شخصیت زدایی جامعه در قالب ماشینی شدن نهادهای اجتماعی از ان چه تاکنون گفته شد بیشتر پیشرفت کرده و اخیرا به نسل سوم ماشینها رسیده ایم. نسل سوم ماشینهای اجتماعی ماشینهای باز و خود تنظیم گرهستند. ماشنهایی که از خودکاری به خود تنظیم گری رسیده اند و به همین دلیل باز هستند و تا حدی پیش بینی ناپذیرند. ماشینهای خودکار دست کم قابل پیش بینی و قابل برنامه ریزی بودند و به وسیله برخی متخصصان یا سیاستمداران، سیاستگزاری و برنامه ریزی میشدند و قابل اصلاح و تکمیل بودند. ولی متاسفانه ماشینهای نسل سوم، ماشنهایی هستند که خود تنطیم گرند و غیر قابل پیش بیبنی هستند وخود درگیر این مساله هستند که کی و کجا و چگونه به چه سویی باید رهسپار شوند. نمونه این ماشینها در شبکههای مجازی وجود دارد.
علمالهدی افزود: پیدایش و گسترش این سه نسل از ماشینها ویژگی دنیایی است که ما در آن هستیم. ولی اتفاقی که همزمان با همه این مسایل رخ داده این است که خوشبختانه یا متاسفانه تولد طبعی انسان ادامه یافته و انسان هنوز در خانواده و بطور طبیعی پدید میاید و رشد میکند. او از ابتدای تولد درگیر تعقل و خرد ورزی میشود و به حیات عقلی ورود میکند. اینجاست که به اختیار و آگاهی و آزادی ذاتی خویش واقف میشود. انسان مختار همینطوری که اقتضای ماهیت اوست هم دارای اراده هست هم ازادی اراده خویش را خواهان است. هم قصد عقل ورزی دارد هم استعداد یادگیری دارد. انسان محکوم که به حیات عقلی است.
در عصر جدید با سیستمهای نسل اول و دوم و سوم درگیر میشود به واقع عصر جدید متضمن یک چالش بسیار بزرگ میان انسان و ماشین است.
وی اظهارکرد: امروز انسانها با سیستمهای اجتماعی در نزاع واقع شده اند و ازادی خود را در عصر ماشین مطالبه میکنند. زیرا در عصر جدید که بر انسان سالاری یا اومانیسم متمرکز شده به نام انسان، آزادی انسان سلب شده است و ماشینهایی بوجود آمده که انسانهای برنامه ریزی شده یا تراریخته میسازند. شرایط بسیار پیچیده است؛ و این طور نیست که نسلهای تازه متولد شده انسان در یک طرف قرارداشته باشند و ماشینها در سمت دیگر.
علمالهدی افزود: به دلیل شرایطی تاریخی که انسان محکوم به آن است انسانهای تازه به دوران رسیده نیز در حیات اجتماعی خویش بین ماشنها گیر کرده اند و برخی انسانها از ماشینی به ماشین دیگر میروند و برای اینکه با سیطره سیستمهای اجتماعی و مکانیزم های کنترلی مقابله کنند مجبورند از ماشینها کمک بگیرند. نزاع بسیار پیچیده است نزاع بین ماشینهای بین المللی، ملی محلی و ماشینهای فرهنگی سیاسی اقتصادی و چیزی که بحران را تشدید میکند این است که گاهی این ماشینها همراه هم میشوند و گاهی در تقابل با هم قرار میگیرند؛ البته وضعیت جمهوری اسلامی ایران وضعیتی به شدت پیچیدهتر است و یکی از دلایل آن هم انقلابی است که اتفاق افتاده است.
وی اظهارکرد: انقلاب اسلامی وجوه مختلفی دارد. ولی بخش شگفتی ساز آن که جنبه ضد مدرن ان را خیلی خیلی پررنگ میکند، ظهور یک حکیم حاکم عادل است. از سال ۵۵ مردم متوجه یک پدیده شگفت شدند پیوند خوردن عدالت و حکومت و حکمت در وجود امام یعنی یک شخص نه یک سیستم. خیلیها متعقدد بودند که این پیوند با پایان زندگی امام خاتمه میپذیرد. ولی این طور نشد و این اتفاق ادامه پیدا کرد حضور حاکم حکیم عادل هنور هم چالش برانگیز هست؛ و تنها در ایران است و در جای دیگری نیست بلکه هم در ایران و هم در سایر جوامع همراه با ایران مثلا لبنان طبقاتی از حاکمان حکیم و عادل یکی پس از دیگری ظهور میکنند. این یکی از ویژگیهای انتی مدرن بودن جمهوری اسلامی ایران است و شاید اصیلترین خصلت آن است.
این استاد دانشگاه گفت: دومین اتفاق که باز هم ویژگی ایران است حضورقوی و فراگیر سنت دینی است. در هیچ جامعهای به این حد سنت دینی حضور همه جانبه و قوی ندارد؛ البته همین حضور قوی مطالبات عمومی برای پیدایش، پرورش و رشد حکومت دینی و به عرصه آمدن حاکمان حکیم و عادل را افزایش داده است. مردم هنوز برای امام حسین گریه میکنند برای کسی گریه میکنند که در راه عدالت و حاکمیت حکیم عادل کشته شده است. هنوز مردم سخنان امیر المومنین را که اسطوره عقلانیت و عدالت و حکومت عادلانه و عقلانی است تکرار میکنند. مردم مفهوم ولایت را در همین قالب دنبال میکنند. در حال حاضر بیشتر مراسم آیینی ما معطوف به عدالت و حکمت شده است؛ و همه به دنبال این هستند. مفهوم انتظار را به زندگی روزمره گره میزند و دنبال ان حکیم حاکم عادل حقیقی هستند و منتظر ظهور همان ۳۱۳ نفرند.
علمالهدی افزود: مردم ایران حیات سیاسی خویش را با هدف سپردن مسئولیت به حاکمان حکیم و عادل در ارتباط میدانند؛ بنابراین در کنشهای سیاسی از جمله انتخابات و حتی در گزینش مسوولان طبقات مختاف حاکمیتی دنبال چنین اشخاصی با چنین ویژگیهای شخصیتی هستند. همین موضوع میتواند عامل شک و تردید و بی اعتمادی در آنها نسبت به مسئولان باشد. چون اغلب میبیند که اشتباه شده و تصور کرده اند که فلان مسئول مصداقی برای مفهوم حاکم حکیم و عادل است، ولی بعدا معلوم شد که خیر اینگونه نیست.
وی بیان کرد: سومین موضوعی که در جمهوری اسلامی چالش زاست دوقطبی بزرگ و فراگیر اقتصاد سیاسی است یعنی دو قطبی سوسیالیستی- لیبرالیستی که این خود توانسته تردیدها و شکها را تقویت کند؛ زیرا دیدگاههای متاثر از این نوع دوقطبیها نمیتواند بسیاری از پدیدههای اجتماعی را تبیین کند و برای کاهش پیامدهای منفی نظیر تشدید فاصله طبقاتی مردم کمکی بکند بلکه با افزایش گسیختگی فرهنگی و تشدید رقابتهای معطوف به سوداگری همراه است و توسعه عدالت خواهی و اخلاق گرایی را دشوارتر میسازد. هر قدر در این دوگانگی فراگیر اقتصاد سیاسی غرق شویم و دوگانگیهای نظیرش مثل دوگانگی دولتی- خصوصی را جدی بگیریم فرآیند طبقاتی سازی جامعه و سلطه اقتصاد بر فرهنگ را تقویت میکنیم.
این استاد دانشگاه گفت: چهارمین موضوع مهم درشکل گیری وضعیت ما، حضور همزمان هر سه نسل سیستمهای اجتماعی است. هم بوروکراسی وحشتناک که نسل دوم سیستمهای اجتماعی را تشکیل میدهد، هم شبه حزبهای قیم مابی که نمونه نسل دوم سیستمهای اجتماعی است و هم انواع شبکههای مجازی که نسل سوم سیستمهای اجتماعی را نمایندگی میکنند بطور همزمان فعالند؛ و این مورد اخیر باشتاب و پیش بینی گریزانه تمام جامعه و مخصوصا جوانان و نوجوانان را وارد میدان سیاست میکند. یعنی همان تازه واردانی که که ذاتا محکوم به عقل ورزی هستند و بطور متناقض از یک سو در خویش اختیار و ازادی را شهود میکنند و از سوی دیگر در گیر تحمیل و اجبار ساختاری هستند، قبل از تحصیل تجربه و دوراندیشی و ناخودآگاه وارد کنشگری سیاسی میشوند.
علمالهدی اضافه کرد: پنجمین موضوع چالشی در کشور ما شکل گیری و تداوم اندیشه مقاومت است. رویکرد آنتی مدرنی که از سال ۵۷ شروع شد و ریشه کرد و ریشههای خود را در منطقه توسعه داد به شکل توقعات و درخواستهای متفاوتی خود را نمایان میسازد. اینکه مردم اصلا نمیپدیزند همچون یک کشور جهان سومی با انها رفتار شود و درهمه چیز خود را با کشورهای توسعه یافته به خصوص در شرق آسیا مقایسه میکنند، صورتبندی متفاوتی از اندیشه مقاومت و غرب ستیزی را نشان میدهد. تمام این موارد و بیشتر از آن -علاوه بر سوء مدیریت و تحریم و بسیاری از مسائل منفی - برای دولت سیزدهم چالش برانگیز بوده و در واقع به نقطه بحران رسیده است.
این استاد دانشگاه گفت: رویدادهای انتخابات ۱۴۰۰ به گونهای رقم خورد که آشکارا نشان داد رای مردم به اخلاق به حکمت به عدالت و فساد گریزی است. مردم به دنبال همینها هستند. چه بسا بخشی از مردم که برای شرکت در انتخابات شک داشتند، در باره این موضوع شک داشتند که ایا واقعا کسانی که در صحنه حاضر شده اند میتوانند مصداقی از حکیم حاکم عادل تلقی شوند از این رو آنها مصداق عینی برای حاکمیت را شهید سلیمانی میدانستند؛ بنابراین حتی کسانی که در انتخابات شرکت نکردند دنبال اخلاق و اصول اخلاقی و عدالت بودند و این شعارها رو قبول داشتند.
وی بیان کرد: مشکل پیش روی دولت سیزدهم حاصل ظرفیتهای متنوعی است که سیستمهای اجتماعی در مقایسه با یکدیگر دارند و در قالب مطالبه همزمان آزادی خواهی و عدالت خواهی به نمایش در آمده و دولت مجبور است که به هر دو پاسخ دهد.
علمالهدی بیان کرو: علاوه بر تمام این ماجراها و ناکار آمدی سیستمهای اجتماعی برای توزیع عدالت و آزادی، رشد اقتصاد دانش بنیان نیز فاصله ما را تا عدالت افزایش میدهد. زیرا فاصله پرنشدنی علوم مدرن با حکمت و اخلاق و اینکه دانش تخصصی و حرفهای شده خدمات تخصصی فقط میتواند ارائه دهد و وابسته به اقتصاد است و تقویت اقتصاد با چنین دانشهایی کار گسترش حکمت و عدالت را بیشتر مختل میسازد. بدون شک اگر دانش همراه با حکمت و عدالت باشد میتواند اقتصادی را پشتیبانی کند که الگوهای تازهای برای توزیع عادلانه ثروت و قدرت فراهم میکند. در هر صورت رویکرد عدالت خواهانه دولت سیزدهم و فساد گریزی و تامین کالاهای اساسی مورد نیاز هر چند به خودی خود با ارزش است، ولی به دلیل ابهامات معنایی به خصوص قلمرو عقلانیت و حدود مربوط به عدالت در عقلانیت چالش زاست. صورتبندی حرفهای از دانش و تبدیل شدن علم به شغل سبب وابستگی نهاد علم به مختصات اقتصادی شرایط موجود میشود.
وی افزود: نقش آفرینی دانشگاه و پیشروی مراکز علم و فناوری در بهبود اوضاع و برپایی عدالت در گرو حضور عالمان حکیم و پارسایی است که با پرورش اخلاق عدالت و پیوند آن به هر دو نهاد سیاست و اقتصاد زمینه تحول در جامعه را فراهم کنند و ساختارهای سیاستگذاری و قانونگذاری را نیز متحول سازند.