کد خبر:۱۸۹۰۸۵
تأملي بر مديريت و سياستگذاري علم و فناوري-3
تبيين جايگاه علوم و فرهنگ سازي؛ حلقههاي مفقوده سوم و چهارم مديريت علم
حلقه هاي مفقوده سوم و چهارمي كه در مديريت علوم انساني مقفول مانده است، تبيين جايگاه علم و فرهنگ سازي و رفتارسازي است ...
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»؛ مديريت و سياستگذاري علم و فناوري از مهم ترين اركان توليد علم بشمار مي رود كه به زعم بسياري از كارشناسان اين ركن مهم مغفول مانده است و اين حلقه مفقوده باعث شده تا در بسياري از موارد نتوان به علم اسلامي در حوزه هاي مختلف دست يافت.
عادل پيغامي، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق و استاد اقتصاد است و ازجمله افرادی است که در اولین نشست راهبردی در محضر مقام معظم رهبری سخنرانی کرد. به گفته خودش بیش از بیست سال است که درباب تحول در علوم انسانی تامل می کند والبته این دغدغه در سخنانش موج میزد.
آنچه پیش روی شماست نتیجه نزدیک به سه ساعت گفت وگوي فصلنامه پژوهش هاي فرهنگي و اجتماعي با وي است؛ وي در این گفت وگو به بیان حلقات زنجیره مدیریت دانش و تحول علوم انسانی پرداخت و در هر بخش مثال هایی را بیان کرده و ضمنا به آسیب شناسی تحول علوم انسانی در ایران نیز پرداخت.
در ادامه؛ بخش سوم صحبت وي ذيلاً از نظرتان مي گذرد:
عادل پيغامي، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق و استاد اقتصاد است و ازجمله افرادی است که در اولین نشست راهبردی در محضر مقام معظم رهبری سخنرانی کرد. به گفته خودش بیش از بیست سال است که درباب تحول در علوم انسانی تامل می کند والبته این دغدغه در سخنانش موج میزد.
آنچه پیش روی شماست نتیجه نزدیک به سه ساعت گفت وگوي فصلنامه پژوهش هاي فرهنگي و اجتماعي با وي است؛ وي در این گفت وگو به بیان حلقات زنجیره مدیریت دانش و تحول علوم انسانی پرداخت و در هر بخش مثال هایی را بیان کرده و ضمنا به آسیب شناسی تحول علوم انسانی در ایران نیز پرداخت.
در ادامه؛ بخش سوم صحبت وي ذيلاً از نظرتان مي گذرد:
حلقۀ سوم: تعیین جایگاه علوم
حلقۀ سوم، آئين کشورداري علوما نساني اسلامي است. مثلا در اقتصاد اسلامي، حوزۀ اقتصاد سياسي جمهوري اسلامي ايران در مسائل سياست گذاری های عمومي کلان است. آن جايي که علوم اسلامي بايد جامعه سازي و حکومت داري کند. منظورم رابطۀ دولت با علوم انساني نیست؛ زیرا بعضي اوقات دولت از علوم انساني چيزهايي را می خواهد که باید تأمين مالی و حمايت کند. بنابراین، منظورم رابطۀ علوم انساني در دولت و ورود علوم انساني به سياست گذاري است؛ يعني آن جايي که علوم انساني می خواهد کشورداري کند. استفاده علوم انسانی از نهاد قدرت و سپر اجتماعی برای تحقق ایده ال هایش اگر ما علوم انساني اسلامي داشته باشيم، جامعه شناسی اسلامي داشته باشيم، اقتصاد اسلامي داشته باشيم و نظريه پردازي آنها را هم خوب انجام دهیم؛ يعني مثلا در حوزه خمس مدل های تئوريک اقتصاد خمسو شاخص های خمس را هم بسازيم، اما به نظام كشورداري وارد نشود، فايده ندارد.
سياست گذاري عمومي و کشورداري، تئوري خاص خودش را دارد. مثلا در عرصه اقتصاد، حوزۀ ادبيات اقتصاد سياسي با اقتصاد خرد و اقتصاد متعارف متفاوت است. مخصوصا در تئوری های اقامه، تئوری های تحقق خارجي، (implementation) تئوری هایی که اکثرش در بخش سياست مدرن حوزه حکمت عملي تعريف می شود، نه در بحث فردي و خانواده. آن جايي که کارش سياست گذاري براي جامعه است در حوزه علوم انساني اسلامي آنگونه که بايد و شايد، جدي گرفته نشده است.
تمام ادبيات اقتصاد اسلامي را بفشاريم تنها چند قطره از عصارهاش به حوزه كشورداري ميريزد
اگر ما تمام ادبيات اقتصاد اسلامي را بفشاریم و عصاره اش را بگيريم، چند قطره از اين ادبيات اقتصاد اسلامي در حوزه کشورداري ما می ریزد؟ فرض کنيد شما وزير اقتصاد يا رئيس بانک مرکزي هستيد و دوست داريد کشور را مبتني بر اقتصاد اسلامي اداره کنيد، اين ادبيات چقدر اين توان را در خودش ايجاد کرده که وارد حوزه کشورداري شود؟ تقريبا بايد بگو ييم نزديک به صفر است. البته عرضۀ بخشي از اين ادبيات نيازمند به اين است که تقاضايش هم باشد. متأسفانه در کشور ما دولت معمولا تقاضايي در اين زمينه ندارد.
دولت اصول گراي نهم براي اولين بار، اداره کل اقتصاد اسلامي را بعد از نزديكي به سه دهه در وزارت اقتصاد تأسيس كرد. همين اداره کل هم ظرف سه سال اول تعطيل اعلام شد و اجازۀ فعاليت به آن ندادند و دولت دهم نيز كاملا آن را حذف كرد. در حالي كه اتفاقا اين اداره كل در حال توليد بود ولي چون معمولا ما صبر نداريم و مي خواهيم سريعا خروجي كار را ببينيم منجر به تعطيلي اين اداره كل شد.
بنابراين، بعضي اوقا ت بايد در حوزه های توليد علم و خصوصاً علوم انساني، صبر داشته باشيم ولي دستگاه هاي اجرايي صبر نمي كنند تا در حوزه هاي علوم انساني تمرين و ممارست صورت گيرد و حتي آزمون و خطای ازمایشگاهی و اولیه صورت گيرد تا پس از يادگيري وارد عرصۀ كشورداري شوند.
حلقۀ چهارم: فرهنگ سازی و رفتار سازی
حلقۀ چهارم ما حوزه فرهنگ سازي و رفتار سازي است. فرض بفرماييد که ما بهترين تئوری های خمس را نوشتيم و به قدري تئوري پردازي خمس ما خوب بود که همۀ کتاب های غربي هم گفتند که اين تئوري، يافته يا کشف مهمي است. مثلا به لحاظ مدل های رياضي نشان دادند که وقتي خمس گرفته می شود، کارايي در کشور بالا می رود و بيکاري کاهش پيدا كرده و تورم کنترل می شود. خلاصه اینکه اين تئوري اينقدر بزرگ بود که همه غربی ها هم گفتند عالي است. سؤالم اين است آن تئوري که کارش رفتارسازي است کجا شکل می گیرد؟ تئوري رفتارسازي غير از تئوری های مرسوم موجود در کتاب های علوم انساني مرسوم است.
بحث ما در حوزه فرهنگ سازي است، يعني اگر بهترين حرف ها را هم در حوزه خمس بدانيم، اين سؤال هنوز باقي مانده که چه کارکنيم تا مردم خمس بدهند؟ حتي اگر هيچ مدل خمس و هيچ تئوري پردازي خمس را هم نداشته باشيم، باز اين سؤال مطرح است؛ زيرا خود خمس را که می دانیم چيست. خداوند فرموده كه بيست درصد عائدات اضافه از درآمد خالص سالانه را در موارد خاصی مصرف کنید. چه کار کنيم تا جوان مسلمان ايراني رفتار خمس داشته باشد؟
من يک مثال از خمس زدم ولي شما هر مفهومي را كه از علوم انساني اسلامي بياوريد، صحبت از شناخت سازي، گرايش سازي و رفتارسازي كه سه گانۀ معروف علوم تعليم و تربيتي است در آن مطرح است. تئوري پردازي هاي اقتصادي که ما درکتاب هاي اقتصادي می بینیم بخشی از مطلب است ولي دقيقا اقتصادداناني در دنيا وجود دارند و توليداتي می کنند و مقالاتي مي نويسند كه رفتارسازي اقتصادي را در آن آموزش پیگیری می کنند. مثلا اينکه دقيقاً به بچۀ شش ساله چه بايد گفت؟
به بچه هفت ساله چه بايد گفت؟ و سال به سال اینها را تعريف می کنند. شايد باور نکنيد كه در دنياي غرب، شورايي به نام شوراي تعليم و تربيت اقتصادي وجود دارد که بالغ بر پنجاه کشور عضو آن هستند و در آن خط کشي می کنند. حتي کشورهاي آسياي ميانه را هم آنها خط کشي می کنند. اروپاي شرقي را آنها خط کشي می کنند و مي گويند بچۀ شش ساله در کودکستان بايد چه شعرهايي بخواند تا آن رفتارهاي اقتصادي و تربيت اقتصادي که من می خواهم پيدا کند.
ظاهرا اعتقاد برخي بر اين است كه ما تربيت سياسي نمی خواهیم، تربيت اقتصادي نمی خواهیم، تربيت حقوقي نمی خواهیم، تربيت تاريخي نمی خواهیم و تک تک اینها را براي انقلاب اسلامي نمی خواهیم. در اين زمينه بحث زياد است آن جايي که بحث تربيت است، تئوری های خاص خودش را می خواهد.
رفتار سازي و گرايش سازي علوم انساني متناسب با نيازهاي انقلاب اسلامي شديدا فشل است
آموزش و پرورش ما در حوزه تعليم و تربيت رسمي و صدا و سيما و مطبوعات ما در حوزه تعليم و تربيت غير رسمي و غير آشکار و دستگاه های فرهنگي ما درحوزه فرهنگ عامه، در داشتن تئوری های فرهن گسازي، رفتارسازي و گرايش سازی علوم انساني متناسب با نیازهای انقلاب اسلامي شديدا فشل هستند. اين از حوزه هایی است که حتي می توانم ادعا کنم هنوز کلنگش هم نخورده است.
در تمام اين شصت سال تاريخچه اقتصاد اسلامي، حتي يک مقاله در حوزه رفتارسازي اقتصاد اسلامي نوشته نشده است. مگر آنجايي که توصیه های اخلاقی کرده ایم و گفتیم: این کار خوب است و آخرت دارد.
حديث خوانده ایم که به مستمند کمک کنيد. اين توصيه است و عرض کردم که کار اخلاقدان با کار اقتصاددان متفاوت است. حقو قدان توصیه هایش را می کند ولی من بايد اجرايش را دنبال کنم. من بايد رفتار سازي کنم. از این قبیل مسائل در علوم انساني اسلامي فراوان هستند که هنوز کاری در مورد آ نها صورت نگرفته است، در حالي که غرب اين کار را می کند. مثلا وقتی مقام معظم رهبري می فرمایند امسال، سال جهاد اقتصادي است، سؤال من این است که آن جايي که جهادگر اقتصادي تربيت می کند، کجاست؟ جهاد اقتصادي که پلاکارد نيست.
فرض کنيد اگر زمانی که عراق به ما حمله کرده بود، دفاع مقدسمان را فقط با پلاکارد انجام می دادیم، صدام همان طور که گفته بود چهار روزه به تهران می رسید. جهاد که با پلاکارد انجام نمی شود. جهاد، جهادگر می خواهد؛ جهاد، مهمات می خواهد؛ جهاد فرمانده می خواهد؛ جهاد ديده باني می خواهد. ديده باني ما همان شاخص سازی های ماست.
توليد و آموزش جهادگر، همان حوزۀ فرهن گسازي و رفتا رسازي است
توليد و آموزش جهادگر، همان حوزۀ فرهن گسازي و رفتا رسازي است. تا وقتي ما افرادمان را جهادگر بار نياورده ایم، چه انتظاري از آ نها داريم؟ الحمدلله انقلاب اسلامي به صورت غير رسمي کانون هایی دارد که افراد را تا حدی، رفتاري و گرايشي و شناختي تربیت می کند و الآن هم اگر خدايي نکرده کوس جنگي بلند شود، افرادي هستند که وارد حوزه های شهادت طلبي می شوند.
دقيقا همین است که می فرمایید. يعني سؤال اينجاست که کانون هایی که بچه های ما را براي حوزه شهادت آماده کرده، چيست؟ اينجاست که من يک سؤال مقداری سهمگين می کنم و می گویم آيا اساسا انقلاب اسلامي ايران، آموزش و پرورش دارد؟ آیا انقلاب اسلامي ايران، نهاد رسمي و تعليم و تربيت رسمي عمومي دارد که هشت سال دفاع مقدس را به بچه های ما منتقل کند؟ احکام اوليه فقه ما را به بچه های ما منتقل کند؟ حجاب را منتقل کند؟ نماز را به بچه های ما منتقل کند؟ اگر بچۀ من نماز خوان شود از طریق مدرس هاش نشده بلکه از خانواده و محیط های ديگر است. اگر من بچه هایم را به هيئت نبرم، بچۀ من از طریق آموزش و پرورش یا تلویزیون با امام حسين (ع) آشنا نمی شود. اينجاست که ما می گوییم آيا اصلا جمهوري اسلامي ايران، رسانه دارد؟
به نظر بنده، مقام معظم رهبري با خواستن نقشۀ مهندسي فرهنگي کشور و با خواستن تحول و نوآوري در آموزش کشور، خواستار اين حلقه چهارم از علوم انساني اسلامي بوده اند.
اگر روي جلد سند تحول و نوآوري آموزش كشور نام مالزي حك شود هيچ آبي از آب تكان نميخورد
ولي خيلي عجيب است که سند تحول و برنامه درسي ملي کشور نوشته شده و در شوراي عالی انقلاب فرهنگي در حال رونمايي است. اما اگر روي جلد این سند را برداريد و به جاي ايران، نام مالزي را بنویسید، هيچ آبي از آب تکان نمی خورد. نيازهاي اقتصادی انقلاب اسلامي ايران در اين سند نيست. بچه ای که بايد براي انقلاب اسلامي ايران تربيت شود در اين سند آن گونه که بايد و شايد، تعريف نشده است. مثال هاي ساده ای می توان بیان کرد تا اثبات کنیم که این سند در ابعاد اقتصادی ناقص است. مالزي کشوري است که هيچ وقت دچار هيچ تهديد امنيتي نيست؛ نه به لحاظ ايدئولوژيک، نه به لحاظ آب و هوايی و نه به لحاظ جغرافياي سیاسی.
اما اگر بخواهیم انقلاب اسلامي ايران را بين کشورهاي دنيا، درجه بندي کنيم در معرض بيشترين تهديد است؛ چون حرف جديد دارد و مقابل استکبار ايستاده و منطقه سوق الجيشي آن، متفاوت است. حال سند تحول برنامه درسي کشور را مرور کنيد و بگو ييد قرار است این سند، بچه های ما را از ابتدايي تا پايان دبيرستان براي اين کشور بسازد.
در تمام اين محتوايي که چيدند، واژۀ امنيت و آماده کردن بچه های ما براي تهديد هاي امنيتي وجود ندارد. فهم اينکه من در فضايي زندگی می کنم که دشمن همیشه وجود دارد. بنابراین، نباید در خلسه بروم و باید بدانم که دشمن هميشه ايستاده است. ولی این مطالب در این سند، موجود نيست. لذا این سند براي انقلاب اسلامي ايران فایده ندارد، بلکه به درد مالزي و اندونزی می خورد.
اینها حوزه هایی است که علوم انساني اسلامي بايد خودش را وارد رفتارهاي عامه مردم بکند. جوان های ما ديپلم می گیرند ولی از اولیات حقوق بي خبر هستند درحالی که مشتق و انتگرالشان عالي است. بچه های ما يک دور تاريخ معاصر خوب نمی خوانند، در حالي که مقام معظم رهبری فرمودند: تاريخ معاصر حتماً خوانده شود بچه های ما اقتصاد بلد نيستند درحالی که آقا فرمودند: بچه ها بايد ريسک پذير و نوآور شوند. بچۀ من چگونه درآموزش و پرورش نوآور و ريسک پذير بار می آید؟ وقتي اینگونه نشود، اگر فوق ليسانش را هم به او بدهیم، بي کار می ماند.
معاون وزير علوم گفت: بيست و پنج درصد خروجی های دانشگاه ما بيکار هستند. علت بیکاری آنها این است که کارآفرين نيستند. کجا بايد کارآفرين می شدند؟ کجا بايد مسئله حل کن می شدند؟ بچه ای که حقوق و اقتصاد را بلد نیست، در جامعه اسير شرکت های هرمي می شود.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.