به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، شب گذشته شب شعری با عنوان «پیام آوران وحدت» با همکاری اداره فرهنگ و ارشاد مشهد در فرهنگ سرای انقلاب مشهد واقع در یکی از مناطق محروم مشهد که بافت جمعیتی سنی و شیعه را باهم دارد، برگزار شد.
انتخاب محل این شب شعر که به یادبود سرداران وحدت شهید شوشتری و محمدزاده برگزار شده بود، در این منطقه شاید همان پیام «وحدت » باشد که این شهدا با خون خود دادند.
در ابتدای این شب شعر نعمت الله فیروزی، رئیس فرهنگسرای انقلاب مشهد با اشاره به وضعیت منطقه پنج تن در مشهد، بر نقش برگزاری چنین شب شعرهایی تاکید کرد و گفت: اگر قرار است کاری برای انقلاب هم بکنیم، باید برای همین مردمی باشد که انقلاب برای آن هاست.
در این شب شعر شاعران پیشکسوت و جوان، طلبه و دانشجو در رثای شهادت سردار وحدت و سازندگی شهید شوشتری و سایر شهدای انقلاب اسلامی شعر سرودند.
شعرایی همچون سید ابوالفضل مبارز، غلامرضا شکوهی، معصومه اسدیان، رضا زاده، فرامرز اکبری، الهه بیات مختاری، میرزایی، غفوریان، مصطفی جلیلی مصلحی، زهرا گریز پا، سید حسن مبارز، هدیه ارجمند، مجتبی ابوالقاسمی، منیژه رضوانی و سید ابوالحسن حسینی و تنی چند از دیگر شاعران مشهدی از این جمله بودند.
سید ابوالفضل مبارز ، طلبه جوانی بود که اولین شعر را در رثای این شهدا خواند:
هر شب در آغوش خیالت گریه می کردی
چشمانت انصافا شبیه کاسه ی خون بود
بی تاب بودی مثل شب های همین حالا
افسرده تر از تو ، درخت سیب مجنون بود
باران از آغوش کدامین ابر می آمد
وقتی تو در دنیای غمگین خودت بودی
وقتی که رویای شهادت در سرت بود
تنهایی ات در فکه و اروند و کارون بود
یادت بیاید باد وقتی خسته می آمد
از شانه بی طاقتی ها چه بر می خواست
یادت بیاید اشک ها و بغض سنگینت
در ندبه های تنهایی ات چون بود
یادت نمی آید زمستانی که غمگین بود
یادت نمی آید و این بسیار غمگین است
شاید اگر امروز با ما شعر می خواندی
دنیای ما از بودنت بسیار ممنون بود
اما تو رفتی چون دلت اینجا نبود
اما تو رفتی تا که تنها شعر بنویسیم
غلامرضا شکوهی شاعر پیشکسوتی بود که در ابتدای شعرخوانی اش همه مردم را مدیون حضرت رسول الله (ص)، امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) دانست که دو شعر را نذر ائمه معصومین و حضرت ابوالفضل (ع) کرد و در آن از همه ائمه ذکر و یادی کرد.
معصومه اسدیان، شاعر جوان دیگری بود که غزل کوتاهی را به ساحت شهدای وحدت تقدیم کرد.
خوش کرده جا در میان دلم عشق پاکتان
آن سینه های زخمی از احساستان
لبیک های عشق ز یادم نمی رود
زانوهای خسته و احساس پاکتان
آب است و آیینه و دو چشمی که منتظر
که در انتظار چفیه و پوتین و ساکتان
امروز باغبان خبر داد
از چهره های روشن پر گرد و خاکتان
حالا تمام شهر که تشییع می کند
یک شاخه گل بدون کفن با پلاکتان
سید مسلم موسوی، روحانی شاعر دیگری بود که اشعاری را در وصف شهید شوشتری خواند که ابتدای آن اینگونه آغاز می شد:
تو با گفتار شیرینت شهر رستم و سهراب را جذاب تر کردی
و اخلاصت در هم ریخت ساختار خشک ریگی را
و خونت مثل پیچک در سیستان پیچید و عکست در جام بلور افتاد
رضا زاده شاعر میان سالی بود که در بخشی از شعر هایش گفت:
زخم نبودنش که در اندام رخنه کرد
طاعون شد و بشگان زد و از استخوان گذشت
ای ساربان غم زده آهسته تر برو
جامانده ام دوباره و صد کاروان گذشت
ساقی اگر چه باز به رقص آورد مرا
مستی اگرچه باز هم از استکان گذشت
از خود گذشته بود که از خود گذشت و رفت
از خود که بگذری شود از آسمان گذشت
فرامرز اکبری، شاعر دیگری بود که در وصف شهادت شهید شوشتری و فقدان او شعر سرود که در ادامه آمده است:
مانده ای در دل ما ساده و بی رنگ هنوز
در مزار تو شکستست دل سنگ هنوز
چفیه پیچیده به دور بدنت ای سردار
چه فشرده است تو را در بغلش تنگ هنوز
پرکشیدست چنان روح شما تا ملکوت
مرگ هم پیش رکاب تو زند لنگ هنوز
پشت پرچین نگاهت پرباران امید
در دلت شوق شهادت زند آهنگ هنوز
بوی باروت و تن سرخ بردارهایت
مانده در خاطر مرحوم تو پررنگ هنوز
دمشن از رزم نفس گیر تو جا می ماند
بازهم بعد تو در معرکه ی جنگ هنوز
شب که باراز ونیاز تو صمیمی شده بود
می شود بی رخ ماه تو دلش تنگ هنوز
مثل یک قمری بی لانه دلم می سوزد
در میان قفس از آتش نیرنگ هنوز
خون تو باعث وحدت شده سردار شهید
می وزد بوی تو فرسنگ به فرسنگ هنوز
غفوریان شاعر دیگری بود که اشعارش را تقدیم شهدای وحدت کرد، این شاعر جوان در بخشی از شعرش از گاز خردل، سرفه های یک جانباز سخن و رشادت های رزمندگان دفاع مقدس در فکه و جبهه های دفاع مقدس سخن گفت، بخشی از اشعار این شاعر جوان این گونه است:
باید نخواند، شعر تو دیدن داشت
وقتی که واژه واژه ایمان را
در اوج کودتای مسلسل ها
در گوش های پیر و جوان خواندی
الحق قشنگ بود و تماشایی
درعصر سرد تفرقه تابیدی
حتی میان نهضت تاول ها
بر روی بام کفر اذان خواندی
زبان حال دختر شهید شوشتری وقتی آرزوی شهادت پدر را در مقابل کعبه می کند
مصطفی جلیلی مصلحی یکی دیگر از شاعرانی بود که در این شب شعر ، از ایثار سرداران وحدت شهید شوشتری و محمد زاده سخن گفت.
زمینه ساز شعری که وی سرود، نقل قولی از دختر شهید شوشتری است که هنگام سفر حج و در اولین نگاه به خانه کعبه آرزوی شهادت پدر را می کند و این شاعر این گونه از زبان حال دختر شهید سرود:
آینه پرواز دل یاران بود
گمنام ترین سوار سرداران بود
بر خاک بهشت زنگ دیگر بخشید
رنگی که پر از سخاوت باران بود
از حرف نفاق و غم دریغ آمده بود
مطلوب نگاه رهبری آمده بود
آن عاشق عرصه وحدت این بار
با هدیه جان به دلبری آمده بود
هرچند که چشمم از غمت می بارد
یک لحظه چراغ غمت فرو نگذارد
در کعبه که افتاد نگاهم دیدم
دلم آرزوی شهادت را دارد
منیژه رضوان شاعر دیگری بود که در این شب شعر ، شعر سرود:
پیش از تمام ما به قــــــــــیامت رسیده بود
او از مســــــــیر دل سر ساعت رسیده بود
در خانه نه ، به وسـعت مسجد قیام بست
از انفراد خود به جـــــــــــماعت رسیده بود
زنبـــــــــورهای تفرقه در باغ پیــــــــــکرش
نیش زبانشـــــــــان به جراحت رسیده بود
جسمش اگرچه روی زمیـــــن تکه تکه شد
روحش در آسمان به سـلامت رســیده بود
ما روی اسب نیـــــــت خود کال مانده ایم
پای پیــاده او به زیارت رســــــــــــــیده بود
با رفتنش نه اینکه فقط او بـــــهشت رفت
حتی بهشت هم به ســعادت رسیده بود
ما پشــــــــت میز او سپر سیبهای سرخ
ما به مقام و او به شـــــهادت رسیده بود
هدیه ارجمند شاعر جوان دیگری بود که این اشعار را در وصف شهیدان شوشتری و سایر شهدای وحدت سرود:
خورشید را با دستهایت جا به جا کن
دارد به سمت غربت شب میرود باز
اینجا طنین انفجار نور عشق است
پر میکشد از دفترم معنای پرواز
وقتی نگاه حضرت خورشیداینجاست
این خاکها فرزند خاک کربلایند
ای سرزمین آیه های جاودانه
این روزها مردان اهل دل کجایند؟
آغوش اینجا با شهیدان خو گرفته
از هرطرف داغ هزاران مرد پیداست
افتاده یک سو تکه ی دستان یک گل
از چهره ی خاکش همیشه درد پیداست
ای سرزمین! دنباله ی خورشید هستی
حتی اگر حالا جدا افتادی از آن
مثل شهیدی که سرش از تن جداشد
اکنون غریب و بی صدا افتادی از آن
دارد دلم بد جور میگیرد خدایا
حال و هوایم مصرعی از یک جنون است
خورشید مجروح است وهنگام غروبش
چشمان خیس آسمان هم رنگ خون است
احساس میکردی که جا ماندی و رفتند
هم سنگرانت سوی محراب شهادت
اما خدا با آرزویت آشنا بود
تبریک، رفتی جا نماندی از سعادت
الهه بیات مختار شاعر دیگری بود که این گونه در این شب شعر، سرود:
ای مرد ای حماسه ی گمنام دور ما
یادت هنوزهست میان حضور ما
پیغمبران آیه ی پیکار خود شدید
حلاج های عاشق بر دار خود شدید
چندی است رفته اید ولی عطرتان هنوز
گل میدهد به واژه ی هر سطرتان هنوز
این دفتر از حضور شما این چنین پر است
با کوه ها بلندی دست زمین پر است
آیینه دار وحدت تصویرها شدید
از ماو من بریده و از خود جدا شدید
گفتند تا که از تو بگویم دلم گرفت
موجی نشست بر دلم و ساحلم گرفت
آه ای برادران غیور دلاورم
چندیست از ترنم باران تان ترم
چندیست نام نیک شما برده میشود
نام شما دو تن همه جا برده میشود
چون تاج گل به قامت مشهد حمایل اید
شب های شعر ،روشنی شمع محفل اید
ای چشمه ی زلال زمین وقت تشنگی
آه ای شهید ای نفس هر چه زندگی
کوچ غریب تان غم سنگین گذاشته است
رسم جنون به شیوه ی شیرین گذاشته است
مجتبی ابوالقاسمی نیز ضمن تقدیم اشعارش به شهدای دفاع مقدس به ویژه شهید شوشتری و محمد زاده این گونه در بخشی از شعرش از حماسه های شهدا سخن گفت:
تو زنده ای اگر چه شهیدی برادرم
در بین کوچه باغ غزلها تو زیستی
این رسم زندگی است برادر ، عجیب نیست!
نام تو برده می شود اکنون که نیستی
لبخند تو ترنم خورشید زندگی است
نام تو بر لب آمد و باران شدید شد
تصویر تو تجسم روح بهاری است
گفتم غزل بخوانمت ، شعرم شهید شد