به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، حسن رحیمپور ازغدی شب گذشته در جمع استادان بسیجی دانشگاههای مشهد در سالن آمفی تئاتر دانشکده علوم اداری و اقتصادی دانشگاه فردوسی مشهد به بیان سبک زندگی عاشورایی پرداخت.
خطبه امام حسین (ع) در روز عاشورا بینظیر بود؛ به طوری که در تمام عالم چنین سخنرانی وجود ندارد که تا ابد حرکت از آن بیرون آید.
کسانی که از پذیرش ستم ابا کردند
همچنین ابن حدید میگوید که در کربلا گروه و کسانی را دیدم که مست بودند، اصلاً به خطر توجه نداشتند و خودشان را به شمشیرهای ما میرساندند، ما مردانی را دیدیم مثل شیر به چپ و راست میدویدند و عدهای از لشکر ما را به خاک و خون میکشیدند، دنبال امان نبودند و ذرهای رغبت به زندگی نداشتند، هیچ کس نمیتوانست میان آنها و دریاچه مرگ فاصله بیندازد.
اینها دو چیز میخواستند به دست گرفتن حکومت یا شهادت، عمر سعد میگوید، اگر ما آنها را نمیکشتیم آنها ما را میکشتند.
همچنین یک مورخ اروپایی به نام ماریل میگوید، وقتی رسیدم به عاشورا قلمم را گذاشتم؛ در ظاهر یزید، حسین(ع) و یارانش را کشت، اما در باطن حسین (ع)، یزید و بنیامیه را کشت.
حسین آنها را تا ابد از بین برد، هنگامی که از گاندی پرسیدند برای نهضت هند از چه کسی الهام گرفتهای، گفت: من تاریخ قهرمان کربلا را سالها مطالعه کردهام و نتیجه مطالعهام را ارمغان ملت هند کردم که برای نجات هند، راهی جز راه حسین بن علی(ع) نیست.
محمدجناح از مؤسسان پاکستان میگوید: اگر به من بگویند به بشریت الگویی معرفی کن، حسین(ع) را معرفی میکنم، یکی از رونامهنگاران جهان عرب نیز میگوید کل سیستم بنیامیه با قیام یک نفر در یک روز در هم شکست.
کربلا تنها نقطهای در تاریخ است که کسی که شکست داده بیشتر از شکست خورده ضرر دیده است.
اما نکته دیگر در سبک زندگی عاشورایی
شهید و شهادت بعد از امام حسین (ع) مفهومی دیگر پیدا کرد؛ در ادبیات غرب، واژه ای که برای شهید به کار میبرند، متفاوت است، ریشه این کلمه در انگلیسی «مرگ محترم» است.
معادل کلمه شهید در غرب وجود ندارد و این در حالی است که شهید یعنی زنده و شاهد و این کلمه بوی مرگ نمیدهد؛ حیات حقیقی را آنها دارند، در فرهنگ اسلامی شهادت به معنی حضور و آگاهی است، اما در فرهنگ غرب نگاه مادی است.
شهید مرگ ندارد، فقط میلاد دارد، جبهه مقابل امام حسین (ع) به دنبال زندگی، قدرت و ثروت بود؛ برای آنها اصل ماندن در دنیا به شرطی که ثروت برای زندگی تعیین تکلیف نکند، بود که این همان نگاه سکولار است.
معاویه سعدبن ابیوقاص را مخفیانه کشت و عمر بن سعد، پسر سعدبن ابیوقاص در کربلا، حسین را شهید کرد.
در تشخیص حق و باطل در مقام نظر، دو جریان در دنیا سبک زندگی را تعریف میکنند:
1- اصالت دنیا، ماده محض است؛ یعنی انسان برای خوشگذرانی آمده که این نظریه خیلی طرفدار دارد.
2- یک جریان دیگر میگوید، سبک زندگی نسبی است؛ یعنی هر کس سبکش برای خودش مهم است و معیاری برای تشخیص سبک درست از غلط وجود ندارد، هر کس حق است برای خودش است، در این نگاه، جهاد و عدالت یعنی چه؟
حقوق بشر نسبی است و برای ما نه معیار حقوقی و نه معیار اخلاقی وجود ندارد، میخواهی خداپرست باشی یا مشرک همه خوب و محترم است، اما برای سبک زندگی اجتماعی حدودی را برای هم تعریف میکنیم که مزاحم یکدیگر نشویم.
در این نگاه چیزی به نام حقیقت مطلق وجود ندارد، آرمان آزادی یعنی انتخاب همه اهداف، پلولاریسم افراطی یعنی معیار اخلاقی وجود ندارد، یعنی هر کس هر طور که دوست دارد، زندگی کند.
در قرآن همه فسادهای اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی گفته شده و هیچ چیز جدیدی اتفاق نمیافتد.
هیچ کدام از گناهان نیز جدید نیست امروز دوران پلورالیسم اندیشه است؛ یعنی پیبردن به اینکه اعتقادات ما نسبی است یعنی ما فهمیدیم تمام اعتقادات ما بیارزش است و ما میدانیم حق و باطلی وجود ندارد، اما گذشتگان ما نمیدانستند.
پلولاریسم ارزشی میگوید؛ ما سبک زندگی درست نداریم، از چشم یزید هم میتوان به حادثه کربلا نگاه کرد، انسان ثابت نیست و طبیعت ما ذاتاً ناکامل است، ما برای سبک زندگی فقط به دلبستگی نیاز داریم.