گروه بین الملل«خبرگزاری دانشجو»؛ یکی از مسائلی که همواره در بین دولت ها در جهان معاصر مطرح می شود این است که دموکراسی چیست؟ و کدامیک از کشورها به اصطلاح دموکرات تر رفتار می کنند؟ اگرچه باید گفت به دلیل وجود انواع متفاوت از دموکراسی در جهان، هر یک از دولت ها بر این باورند که دموکراسی موردنظرشان بهترین و کاملترین نوع دموکراسی محسوب می شود. به این دلیل در گفت و گویی تفصیلی با «شهریار زرشناس» در این باره به سوالات موجود به خصوص دموکراسی غربی و مردم سالاری دینی پرداختیم.
«خبرگزاری دانشجو»- تعریف شما از دموکراسی چیست؟ آیا کشور دموکراتیک در جهان داریم؟ پیامی که دموکراسی غرب صادره می کند چیست؟ تفاوت مردم سالاری دینی با دموکراسی های رایج دنیا را در چه می دانید؟
زرشناس: من معتقد به دموکراسی نوعا نیستم؛ دموکراسی برخلاف آن چیزی که جا افتاده است، نیست؛ معنای لغوی دموکراسی حکومت دموس یا حکومت مردم است؛ دموس آن گروه از جامعه ی یونان باستان بودند که حق داشتند در انتخابات شرکت کنند که شامل همه ی مردم یونان نیز نمی شد چرا که عمده ی آدم ها برده بودند و برده ها انسان تلقی نمی شدند.
دموس بخشی از جامعه ی یونان بوده است که ثروت و بردگانی داشتند و نیازی به کار کردن نداشتند بنابراین از سپهر اجبار و اضطراب رها شدند و وارد سپهر آزادی شدند که سپهر سیاست بود؛ در یونان معنای دموکراسی این بود که چون تفکرشان کاتموس آنتریک بود و معتقد بودند کاسموس ظهوراتی دارد.
یکی از ظهوراتش در طبیعت فوزیس است و فوزیس از طریق چیزی به نام لوگوس سخن می گوید که لوگوس همان ریشه لاجیک یا منطقی است که می گوئیم لوگوس در واقع مبنای قانون گذاری و حاکمیت است و این ها معتقد بودند مردان متمول، زن را جزء دموس و انسان حساب نمی کردند، که می توانند فارغ از دغدغه معیشت باشند باید دور هم جمع شوند و در این گفتگوئی که در فضای پولیست و سیاست دارند سخن و پیام لوگوس را بشنوند و از این طریق قانون گذاری کنند.
در عصر مدرن معنای دموکراسی متفاوت شد
در عصر مدرن معنای دموکراسی متفاوت شد و در این عصر دموکراسی به وجود آمد که دموکراسی منیستی است و تفاوت هایی با دموکراسی کلاسیک یونانی دارد؛ در دموکراسی اومانیستی اصل این بود که بشر نوعا و ذاتا حق دارد که حاکمیت داشته باشد و قانون گذاری کند و اساسا مفروض بنیادین دموکراسی مدرن این است که خداوند اصلا قانون گذاری نکرده است؛ عده ای که معتقد به خدا نبودند و آن هائی که بودند این فرض را داشته اند.
یعنی اصلا ربوبیت تشریعی را قبول ندارند و تضادی که در ابتدا دموکراسی اومانیستی با دین پیدا کرده این است که در دین خداوند قانون گذار و حاکم بالذات است و اگر هم این حاکمیت و قانون گذاری منتقل می شود این انتقال به صورت مشروط و محدود است و در چارچوب خود وحی الهی است در اندیشه اومانیستی که مبنای دموکراسی مدرن و اومانیستی است، بشر اولا و بالذات قانون گذار و حاکم است و اساسا چیزی به نام قانون الهی برای آن ها معنا ندارد.
دموکراسی ذاتا با اندیشیدگی ناسازگار است
اگر معنا داشته باشد به هیچ وجه جدی گرفته نمی شود؛ این نکته اول دموکراسی اومانیستی است یعنی دموکراسی ذاتا با اندیشیدگی ناسازگار است چون منافی یا منکر ربوبیت تشریعی است، نکته دوم این است که در دموکراسی اومانیستی تلقی ای از انسان دارند که انسان را به صورت خود بنیاد انگار نفسانی می دانند که این تعریف به صورت موجود خود بنیاد انگار نفسانی را سویه نفسانی یا همان بشر مدرن می نامند.
دموسی که تعریف می کنند همین است یعنی موجودی که خودش را در جایگاه خود بنیادانه می داند؛ چون ما توجه کنیم بشر با این که حقیقتی دائم و ثابت دارد اما ظهورات تاریخی متفاوتی با هم دارند، بشر مدرن در ظهور تاریخی که پیدا کرده حتی اگر قائل باشند که این بشر مخلوق است اما باز آن را به صورت موجود خود بنیاد و قائم به خود تلقی می کنند؛ حتی اندیشمندان غربی که به نوعی به خدا باور دارند باز هم خدا را ذیل سوژه ی نفسانی مدرن لحاظ می کنند.
در کانت این مسئله بارز است که خدا ذیل سوژه ی نفسانی و ذیل انسان قرار می گیرد؛ در هگل به شکل دیگری این مسئله وجود دارد؛ آن ها بشری را فرض می کنند که این بشر خود بنیاد، قائم به خود است و زمانی که می خواهند بشر را تعریف کنند که مواجهات دارد، با انگیزه هایی همانند لذت طلبی، سود محوری و قدرت طلبی تعریف می کنند.
دموکراسی یعنی حکومت بشر خود بنیاد انگار نفسانی یا سود جوی نفسانی مدرن
پس وقتی آن ها می گویند دموکراسی یعنی حکومت بشر خود بنیاد انگار نفسانی یا سود جوی نفسانی مدرنی که محرک های وجودی او سود محوری، لذت طلبی و قدرت مداری است؛ اعتقاد دارند بشر با این اوصاف در جایگاه خدا قرار می گیرد و قانون گذار است و حق حاکمیت دارد، خود بنیاد انگار است و محتوای وجودی او سود محوری و لذت طلبی و قدرت مداری است.
این بشر در این جایگاه حق دارد هم قانون بگذارد و هم حکومت کند و دموکراسی را این معنا می کنند؛ می گویند هر چه این بشر خواست مبنای قانون است و درست است؛ پس باطن دموکراسی مدرن حاکمیت اهوای نفسانی می شود؛ به عبارتی صورتی از کالبد است.
مردم در دموکراسی چه کسانی هستند؟
ویژگی دیگر دموکراسی مدرن این است که آن ها یک مغالطه اساسی دارند و آن مغالطه این است که می گویند حکومت مردم در حالیکه این مردم که از آن اسم می برند کیست؟ این موجودی که آن ها از آن اسم می برند یک مفهوم گنگ، مبهم و غیر حقیقی است؛ در این دموکراسی یک مورد نمی توان پیدا کرد که همه ی آحاد انسانی در مورد یک موضوع با یکدیگر متفق تام و تمام باشند تا بتوان گفت مفهوم مردم عینیت پیدا کرده است.
مفهوم گنگ و موهومی را مطرح کردند و بعد تمام اختیارات را به او می دهند و تلقی کاملا نفسانی از آن دارند؛ این اساس دموکراسی مدرن است؛ در مجموعه ایی از اشتباهات بنا شده است؛ از دل این دموکراسی مدرن تحت عنوان گنگ مردم که اصلا وجود ندارد، در نهایت دو یا سه جریان خارج می شود که هر کدام منافع یکی از این گروه ها را پیروی می کنند.
ایدئولوژی لیبرال –دموکرات که ایدئولوژی های حاکم قرن مدرن است آن چه عمدتا از دموکراسی مصادره می کنند سیطره ی لایه های مختلف سرمایه داران است؛ این که مفهوم مردم یک مفهوم گنگ است را خود تئوریسین ها اشاره دارند، روسو می گوید اراده ی اجتماعی یک امر موهوم است؛ میشل فوکو وقتی در سال 57 به تهران آمد به شوخی می گفت مفهوم اراده ی اجتماعی که عمری فیلسوفان دنبال آن بودند این جا محقق شد.
دموکراسی اومانیستی یک مفهوم غلط و غیر واقعی است
دموکراسی اومانیستی یک مفهوم غلط و غیر واقعی است؛ ما از چیزی صحبت می کنیم که نه فعلیت دارد و نه حقیقت و نه مشروعیت دارد؛ وقتی اومانیستی است پس استکفاری است، وقتی اومانیستی و استکفاری است پس نامشروع است؛ از طرفی اصلا وجود ندارد، یه امر گنگی است که فقط برای ما ساخته شده است؛ در عمل تنها منافع سرمایه داران را تامین می کند.
قدرت رسانه ایی آن ها، قدرت دانشگاهی آن ها دموکراسی را به مفهوم مقدسی تبدیل کردند؛ بنابراین در مناسبات جهانی نیز این چنین شده است که دموکراسی امری شده است که همه باید بپذیرند؛ من رویه ی وزارت امور خارجه را قبول ندارم که با زبان آن ها صحبت می کنند؛ معمول شده است که در مناسبات جهانی کشوری به کشور دیگر بگوید من دموکراتیک هستم و شما دموکراتیک نیستید.
این که در ایران ما این کار را انجام می دهیم شاید به این دلیل است که می خواهند خود را هم سو با آن ها نشان دهد؛ من گمان می کنم مرزبندی اعتقادی خود را با مفهوم دموکراسی مدرن باید انجام دهیم؛ مسئله ایی که مقام معظم رهبری تحت عنوان مردم سالاری دینی مطرح کردند به هیچ وجه دموکراسی اومانیستی نیست بلکه بر نقش مردم، حضور مردم، تاثیرگذاری مردم و محوریت مردم تاکید دارد اما در چارچوب و ذیل قانون، اندیشه و احکام دینی است.
تفاوت مردم سالاری دینی با دموکراسی اومانیستی
این امر ماهیت مردم سالاری دینی را از دموکراسی اومانیستی جدا می کند؛ ماهیت دموکراسی اومانیستی قانون گذاری توسط بشر خودبنیاد انگار است در صورتی که این امر اساسا در مردم سالاری دینی مفروض نیست؛ مبنای مردم سالاری دینی صورت قانون شریعت الهی است و فرض بر این است که حاکمیت از آن خدا است و این حاکمیت به انسان معصوم منتقل می شود و از او به انسان کاملی منتقل می شود که در عصر غیبت به سر می برد.
این حکومت تداوم الهی می شود و مشروعیت خود را از نسبتش با قانون الهی و وحی می گیرد؛ این حکومت در فعلیت خود با دموکراسی نیز تفاوت دارد؛ اگر چه مردم در مردم سالاری دینی نقش بعضا تعیین کننده دارند ولیکن نقش و حضور مردم با آن چه که در دموکراسی اومانیستی وجود دارد ماهیتا فرق دارد؛ باید به این امر توجه داشت.
این که ما این مدل را انتخاب می کنیم به جهت اقتضائات دوران گذار است چرا که در دوران گذار در شرایطی به سر می بریم که سیطره ی عالم قرن مدرن وجود دارد و مناسبات و ضوابط آن عالم وجود دارد و خاصیت دوران گذار این است که امور موقعیت های برزخی و دوگانه پیدا می کنند؛ همان طور که در حیطه ی علوم انسانی باید به سمتی برویم که در عین حال که برخی وجوه علوم انسانی را می بینیم، وجوه دیگر را دگرگون سازیم و به سمت آموزه های خود ببریم.
در رمان به عنوان چیزی که در عالم مدرن پدید آمده است، تصور اسلامی ایجاد کنیم، این حالت در عالم سیاسی نیز پدید آمده است و مردم سالاری دینی ساخته است که مدل حکومت اسلامی ولایت مدار در دوران گذار است.