به گزارش خبرنگار دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، روزهای میانی ماه رجب که با نام «ایام البیض» خوانده میشود، یادآور واقعهٔ مهم اعتکاف است. حادثهٔ مهمی که برای کسی که حتی یکبار امکان درک آن را داشته خاطرهای فراموش نشدنی به ارمغان میآورد. انسانهایی که برای سه شبانه روز، فارغ از تمامی هیاهوی دنیای مادی، فرصت مییابند تا رابطهای نزدیکتر و بیواسطهتر با خالق خود را تجربه کنند. تجربهٔ چشم بستن بر لذتهای مادی و دنیایی برای درک لذت واقعی و حقیقی که همان توجه و عنایت خداوند است و این لذت زمانی دوچندان میشود که بدانیم اسلام بر خلاف برخی دیگر از ادیان تحریف شده؛ دین ریاضت و کناره گیری از دنیا و جامعه نیست و کمال انسان را در ارتباط با دیگران تعریف میکند.
در این بین هر از گاهی لازم است تا انسان در کنجی خلوت و به دور از هیاهوی مادی، به محاسبهٔ نفس نشسته و زنگار گناه و غبار معصیت را از تن بزداید تا با بر زمین گذاشتن کوله بار گناهان با روحی سبکتر و دلی آسودهتر به دامان جامعه بازگردد و این سبک شدن روح همان احساس مشترکی است که میان همهٔ کسانی که توفیق درک مراسم اعتکاف را داشتهاند، یافت میشود.
در خصوص فضیلت اعتکاف در ماه رجب روایات متعددی وجود دارد و اگرچه سه روز میانی هر ماه را ایام البیض نامیده و روزه داری در آن توصیه شده است اما بر فضیلت اعتکاف در ماه رجب بسیار بیش از دیگر ماهها تاکید شده است.
اعتکاف ماه رجب از صدر اسلام تا به امروز، همواره مورد توجه برخی از مسلمان بوده و اگرچه این مراسم حالتی خصوصی و محدود داشته با این وجود همواره بودهاند انسانهای زاهدی که فرصت و فضیلت این روزها را درک کرده و به راحتی از کنار آن نمیگذشتند. اما رشد بیسابقهٔ معتکفین و استقبال کم سابقه و یا شاید بتوان به جرات گفت که استقبال بیسابقهٔ مردم به خصوص جوانان از این عبادت پرفضیلت، در سالهای اخیر به گونهای بوده که حتی بسیاری از علما نیز آن را شگفت انگیز میدانند.
حضرت علامه حسنزادهٔ آملی در این خصوص چنین میفرمایند: «روزی در همین شهر قم، اگر چند طلبه به صورت انفرادی و با هزینهٔ شخصی چند روزی اعتکاف میکردند، میگفتیم الحمدالله معنویت در حوزه پیشرفت کرده ولی اکنون می بینیم چند هفته قبل از ایام اعتکاف شاهد جوانانی هستیم که چندین شبانه روز و در سختترین شرایط و با کم ترین امکانات در مساجد و حرمها معتکف می شوند و عمدهٔ هدف خود را خودسازی برای آمادگی ظهور اعلام میکنند» (۱)
شاید جالب توجهتر از استقبال جوانان از این مراسم پرفیض، شور و اشتیاق دانشجویان برای شرکت در اعتکاف باشد. این شور و حرارت به گونهای است که معمولا ظرفیت مساجد دانشگاهها پاسخگوی دانشجویان متقاضی نبوده و گذشته از آنهایی که برای محروم نماندن از برکات این مراسم، راه مساجد خارج دانشگاه را در پیش میگیرند، همواره و همه ساله عدهٔ زیادی از دانشجویان هستند که به دلیل عدم وجود ظرفیت کافی، پشت درهای بسته مانده و تلاشهایشان برای پیوستن به کاروان معتکفین بینتیجه میماند. مسئله زمانی جالبتر میشود که بدانیم نخستین اعتکاف دانشجویی نیز نه با برنامه ریزی مسئولین دانشگاهی و دولتی، بلکه اقدامی خودجوش بود که توسط گروهی از دانشجویان و به صورت محدود در مسجد یکی از دانشگاههای کشور برگزار شد. تقدیر مقام معظم رهبری از دانشجویان معتکف در آن سال سبب جلب توجه بیشتر دانشجویان شده و سال به سال بر شمار دانشجویان متقاضی شرکت در این مراسم افزوده شد.
حادثهٔ عظیم اعتکاف و آثار و برکات مترتب بر آن خود میتواند موضوع چندین نوشته قرار گرفته و جنبههای گوناگون آن مورد کنکاش قرار گیرد، اما این مهم نه در توان نویسندهٔ این سطور است و نه فرصت کوتاه کنونی مجال مناسبی برای پرداختن به آن. اما شاید بتوان به مسئلهٔ اعتکاف از جنبهٔ دیگری نیز نگریست.
طی بیش سه دههٔ پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، دو جریان فرهنگی متفاوت وگاه متضاد، دانشگاهها را به عرصه نزاع و تقابل خود تبدیل کردهاند. جریانی که معتقد تساهل و تسامح فرهنگی بوده و خواستار عدم دخالت و یا دخالت حداقلی دین در حوزهٔ فرهنگ به خصوص درمحیط دانشگاه هاست و در مقابل جریانی که عقیده دارد مردم ایران به سبب مسلمان بودن، علاقهمند به معارف و احکام دین نیز هستند و دانشجویان نیز که چکیده و عصارهای از جامعهٔ ایرانی هستند از این قاعده مستثنی نبوده و در همین فضای فرهنگی تعریف میشوند. این اختلاف دیدگاه چنان جدی و قدرتمند است که حتی بر گروهی از مسئولین فرهنگی و دانشگاهی کشور نیز موثر بوده و گاها شاهدیم که با تغییر دولتها و مدیران فرهنگی و دانشگاهی، سیاستهای فرهنگی اعمال شده نیز دستخوش تغییر شده و دگرگون میشود.
هر کدام از این دو جریان جریان فکری و فرهنگی برای به کرسی نشاندن نظر خود و از میدان راندن رقیب دلایل و شواهدی نیز ارائه میکنند. گروه نخست بر این عقیده است که دانشجویان به عنوان قشر آگاه جامعه حاضر نیستند به مانند گذشتگان کم دانش خود، به اجرای بیچون و چرای احکام دینی بپردازند و اعتراض خود را از طریق بیاعتنایی به احکام پوشش و حجاب اسلام به رخ میکشند.
گسترش برخی مظاهر بیحجابی و جولان پوششهای نامناسب در محیطهای دانشگاهی طی سالهای اخیر، گروهی از مدیر ان فرهنگی را بر آن داشته تا در قضاوت خود کفهٔ ترازوی سنجش را به سمت گروه نخست سنگینتر دیده و آنان را در تحلیل خود محق ببینند و در این شرایط و برای عقب نماندن از قافلهٔ روشنفکری و احیانا داشتن گوشه چشمی به رای احتمالی این قشر از جامعه در انتخاباتها، به حامی تمام قد جریان فوق بدل شده و گاها حتی مصداق تعبیر «کاسهٔ داغتر از آش» شوند و در این حال و هوا با صدور بخش نامههایی برای محدودسازی هر چه بیشتر فضا بر نهادهای مجری سیاستهای فرهنگی نظام و تاختنگاه و بیگاه به مجریان فریضهٔ امر به معروف و نهی از منکر در سخنرانیها و موضع گیریها، آب به آسیاب این جریان بریزند.
بیشک نمیتوان وجود چنین نگاه به فرهنگ را در میان بخشی از افراد جامعه کتمان کرد؛ اما مقاطعی مانند برگزاری مراسم اعتکاف و برنامههایی از این دست، فرصتی به دست میدهد تا نگاهی واقع بینانهتر نسبت به گرایش فرهنگی دانشگاهیان و میزان اعتقاد آنان به احکام و دستورات دین مبین اسلام، داشته باشیم.
استقبال بینظیر دانشگاهیان از مراسمهایی مانند مراسم اعتکاف که مسلما بدون وجود اعتقادی عمیق به معارف دینی ایجاد نمیشود، میتواند سنگ محکی باشد بر گرایش غالب فرهنگی در میان دانشگاهیان و شاید اگر نباشد برخی شیطنتها و سوء مدیریتهای فرهنگی، که دانشجویان را تشویق به کم توجهی به احکام دینی میکند، نمود بیرونی این اعتقاد عمیق نیز بیشتر به عینیت خواهد رسید. به هر حال آنچه مسلم به نظر میرسد اینکه گسترش برخی مظاهر انحراف فرهنگی در دانشگاهها بیش از آنکه خواست دانشجویان باشد، محصول سیاست گذاریهای غلط فرهنگی است.