به گزارش گروه دانشگاه«خبرگزاری دانشجو»، عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف به تشریح ۶ مانع اجرایی شدن نظام ملی نوآوری در صنایع و محصولات فرهنگی پرداخت.
عدم وجود مطالعات عمیق و ساخت یافته؛
مشکلات فراروی این حوزه چندبعدی هستند. بخشی از مشکل ما در این زمینه این است که بخش عمده ای از صنایع فرهنگی ما به لحاظ ویژگی ها، ظرفیت ها، مشکلات و چالش ها ناشناخته هستند. ما مطالعات دقیق، عمیق و ساخت یافته ای که بر روی ساختار، کارکرد، تحولات و چالش های نظام ملی نوآوری در حوزه فرهنگی نظریه پردازی کند، نداشته ایم. حداقل بنده از وجود اینگونه مطالعات اطلاعی ندارم. ما نیازمند انجام این مطالعات در بخش های مختلف صنایع فرهنگی هستیم. بنابراین آنچه ما فعلاً به صورت حاضر و آماده داریم؛ چیزی جز ایده پردازی نیست. اظهارنظرها در این حوزه؛ حاصل مطالعه ی ساخت یافته و عمیق نیست. به نظرم در این حوزه دستاورد قابل اعتمادی که بشود به اتکای آن به سمت برنامه ریزی و تصمیم گیری رفت؛ وجود ندارد. لذا گام اول در این زمینه این است که متولیان امر این مسئله را ساده تصور نکنند. ما باید به سمت انجام کارهای مطالعاتی دقیق و عمیق در بخش های مختلف صنایع فرهنگی برویم. مطالعات مربوط به زیرساخت ها؛ نیروی انسانی، محتوا و غیره از این قبیل هستند.
عدم وجود نگاه اقتصادی به حوزه فرهنگ؛
مسئله بعدی این است که ما در کشورمان هیچوقت حوزه ی فرهنگ را از زوایه اقتصادی نگاه نکرده ایم و همیشه از پرداختن به مقوله ی اقتصاد فرهنگ پرهیز کرده ایم. این مشکل بزرگی است. طبیعی است وقتی به اقتصاد یک حوزه توجه نشود؛ جلوی رشد پایدار آن گرفته خواهد شد. نمی خواهیم بگوییم اقتصاد؛ اصلِ اول در حوزه ی فرهنگ است. یعنی نمی خواهیم اصل را این قرار دهیم که چقدر پول از حوزه ی فرهنگ می شود به دست آورد. ولی صنایع فرهنگی هم مثل هر صنعت دیگری برای رشد و بالندگی نیازمند تامین شدن حوزه ی اقتصاد مربوط به آن است. ما همیشه اقتصاد فرهنگ را از زاویه ی نگاه یارانه ای و دولتی دیده ایم. به همین دلیل مشکل این بخش به صورت ریشه ای حل نشده است.
لزوم حرکت به سوی مردمی کردن فرهنگ؛
مشکل بعدی مربوط به ساختارهای دولتی یا شبه دولتی می شود که بسیار کند و لخت هستند و نظام های انگیزشی خاصی برای خلاقیت و نوآوری در آنها وجود ندارد. اینها پتانسیل خلق محتوای فرهنگی ندارند. البته پتانسیل نظارتی دارند. دولت باید در حد مشوق و تنظیم کننده تعاملات فرهنگی وارد عرصه ی فرهنگ شود. دولت نمی تواند خودش تولیدکننده باشد. همانطور که درباره بقیه صنایع گفته می شود که باید در دست مردم و بخش خصوصی باشند؛ در عرصه ی فرهنگ نیز این مسئله مصداق دارد. موتور تولید عرصه ی فرهنگ باید شرکت ها و موسسات خصوصی باشند. البته اینها مشروط به حل شدن بحث اقتصاد فرهنگ است. یعنی این موسسات بتوانند در یک فضای رقابتی سالم فعالیت کنند.
عدم وجود نیروی انسانی مستعد و کافی؛
مسئله ی نیروی انسانی یکی دیگر از ضعف های ما در عرصه ی صنایع فرهنگی است. به صورت سنتی نیروی انسانی خوب ما همیشه به عرصه مهندسی و پزشکی رفته اند و حوزه های علوم انسانی در اولویت های بعدی قرار داشته است. این مسئله باعث تضعیف ظرفیت استعدادی کشور در عرصه فرهنگ شده است. ما باید سازکاری را برای جذب نیروی انسانی درجه یک و نخبه در عرصه های فرهنگی تعریف کنیم. چرا نباید بهترین استعدادهای ما وارد عرصه فیلمسازی شوند؟ این این مشکل بنیادی و ریشه ای است.
ظرفیت پایین کشور برای تعاملات فرهنگی بین المللی؛
از طرفی؛ ظرفیت کشور ما برای تعاملات فرهنگی بین المللی پایین است. ما به دلیل نوع نگاهی که داشته ایم هیچوقت آنچنان که باید در زمینه تعامل فرهنگی و یادگیری فرهنگی وارد نشده ایم. فرضاً ما معتقد به پیشرفت صنعت فیلم سازی کشور برای صدور انقلاب اسلامی هستیم. این صنعت در حال حاضر در سطح دنیا دارای تخصص ها و تکنولوژی های بسیار پیچیده است. ما باید به این مهارت ها مجهز شویم تا بتوانیم به خوبی از آنها استفاده کنیم. بنابراین همانگونه که فرضاً در عرصه خودروسازی از فرانسه تکنولوژی وارد می کنیم؛ این سازوکار باید در عرصه فرهنگ هم برنامه ریزی و اجرایی شود. البته باید ملاحظاتی را هم در این زمینه در نظر گرفت. فرضاً نتیجه این تعامل فرهنگی غلبه ی محتوای فرهنگی غرب بر این تعاملات نباشد. ولی درنهایت ما باید به سمت این تعاملات فرهنگی برویم. ما اگر در رشته های پزشکی و مهندسی دانشجویان را به بهترین دانشگاه های دنیا می فرستیم تا تربیت شوند و برگردند؛ در این زمینه هم باید به همین صورت عمل کنیم. به نظرم ما باید با هالیوود هم تعامل تکنولوژیک داشته باشیم. یعنی باید بهترین فیلمسازهای ما بتوانند 6 ماه تا یکسال آنجا بمانند و تکنیک ها و مهارت های مختلف این حوزه را فراگرفته و در نهایت وارد کشور کنند. ما باید در هر زمینه ای که احساس نیاز می کنیم؛ به سمت اینگونه تعاملات فرهنگی حرکت کنیم. ما تقریباً در صنایع فرهنگی در یک محیط ایزوله عمل کرده ایم و از ظرفیت و توانمندی دنیا استفاده نکرده ایم. ما باید با حفظ ملاحظات حفظ و تقویت فرهنگ بومی به سمت تعاملات فرهنگی با دنیا گام برداریم.
سیستم سیاستگذاری ناکارآمد در حوزه فرهنگ؛
در عرصه سیاست گذاری فرهنگی هم ما به شدت ناکارآمد هستیم. طبیعتاً زمانی که چالش ها و معضلات فرهنگی در سطح کشور بروز پیدا می کند؛ دستگاه های مسئول باید خیلی زود به سمت علاج آن حرکت کرده و برای پاسخ به آن طرح و برنامه ی مناسبی را در دستور کار قرار دهند. ولی این پروسه آنقدر طولانی است که عملاً دستگاه سیاستگذاری فرهنگی ما را از کار انداخته است. فرضاً در واکنش به مسائل جدید آنقدر دیر سیاستگذاری و تصمیم گیری می شود که سیاست ها و اقدامات عملاً بی اثر و پوچ می شود یا آنقدر دیر شده است که هزینه های برخورد با معضلات مذکور بسیار بالا رفته است. اگر بخواهیم یک مثال خیلی سطح پایین در این زمینه بزنیم؛ می شود به بحث ترویج سگ در فرهنگ عمومی و سگ گردانی در سطح پارکها و اماکن عمومی شهر تهران اشاره کرد. این مسئله به شدت دارد گسترش پیدا می کند. همه هم این مسئله را دارند می بینند و همه هم می دانند که این مسئله صددرصد ضداسلامی است. ولی با وجود این همه دستگاه فرهنگی، شورای سیاستگذاری، قانون و غیره دو-سه سال است که هیچ ارگان عمومی، قانونی، رسانه ای، فرهنگی یا حتی اجرایی مثل شهرداری در این زمینه هیچ کاری نکرده اند. الان این مسئله آنقدر فراگیر شده است که من نمی دانم می شود آن را علاج کرد یا نه؟! این مثال خیلی سطح پایین است ولی برای نشان دادن اوج فاجعه در مدیریت فرهنگی کشور مثال خوبی است. ما یک مسئله ی فرهنگی سطح پایین مثل این مورد را نمی توانیم به سرعت حل و فصل کنیم چه برسد به مسائل پیچیده مثل ازدواج، امنیت اخلاقی و غیره. در نتیجه این سیستم سیاستگذاری قدرت پاسخگویی به مسائل جامعه را ندارد.