گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»- عبدالله مرادی، جمهوری اسلامی همواره تهدید جدی علیه منافع ایالات متحده و یک الگوی هویتی و ارزشی معارض با نظام لیبرال دموکراسی بشمار آمده است. لذا همواره سیاست مهار و مدیریت ایران با چشم انداز حداکثری تغییر نظام در دستور کار آمریکا قرار داشته که البته در مقاطعی با رویکرد سخت نظامی و در مقاطعی مانند فتنه 88 با استفاده از الگوی براندازی نرم پیگیری شده است.
بر همین اساس نباید انتظار داشت که پس از توافق هسته ای، ایالات متحده به روند دشمنی و سیاست های مبتنی بر مهار، تغییر رفتار و براندازی نظام جمهوری اسلامی خاتمه دهد. بلکه بعکس شواهد نشان می دهد که؛ نظام سلطه مترصد فرصتی است تا از فضای سیاسی و اقتصادی ناشی از برجام حداکثر استفاده را نموده و طراحی های خود را بر علیه جمهوری اسلامی ایران تعمیق ببخشد.
درست به همین دلیل رهبر معظم انقلاب اسلامی با اشاره به نیت شوم دشمنان سلطهگر برای بازگشت و نفوذ در ایران اسلامی فرمودند: «نقشهی دوم دشمن نفوذ است.... نیت آنها این بود که از این مذاکرات و از این توافق، وسیلهای پیدا کنند برای نفوذ در داخل کشور. ما این راه را بستیم و این راه را بهطور قاطع خواهیم بست» (1). لذا در این مقاله تلاش می شود با نگاهی آینده پژوهانه، الگوی رفتاری آمریکا در دوران توافق هسته ای را بررسی نمود.
الف) گزینه های راهبردی نفوذ
با توجه به سیر تاریخی و منطق عملی آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی ایران، باید انتظار داشت که گزینه های مدیریت جمهوری اسلامی هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی در دستور کار آمریکا قرار داشته باشد، موضوعی که مقام معظم رهبری از آن به عنوان الگوی نفوذ یاد کردند.
چرا که از منظر آمریکا برجام، یک حلقه از یک طرح بزرگ است که می تواند سیاست مهار، مدیریت و براندازی را با استفاده از آن به خوبی پیگیری کند.
نیکلاس برنز معاون سابق وزارت خارجه امریکا و استاد دانشگاه هاروارد این مساله را اینگونه بیان می کند: «توافق هسته ای، توافقی کوچک در مقایسه با همه مسائل مطرح با ایران است. اما این توافق هسته ای باید بخشی از سیاست کلی تر و هوشمندانه، به منظور مهارکردن ایران باشد. اگر اینطور باشد، این توافق می تواند در مسیر تامین اهداف مطرح در زمینه منافع ملی آمریکا باشد» (2).
این طرح کلی را می توان الگوی نفوذ و تغییر ادراک نامید که متناسب با دستاوردها و موفقیت آمریکایی ها در پیشبرد اهداف گام به گام، می تواند در سطح اول مهار جمهوری اسلامی و در سطوح بالاتر و موفقیت آمیز تر تغییر رفتار نظام را پیگیری نماید. این الگوی نفوذ البته در صورت شکست در 2 هدف قبلی، می تواند زمینه هایی را در داخل و خارج از کشور فراهم سازد تا مجدد الگوهای براندازی نرم احیا شود.
بنابراین آنچه هم اینک دارای اهمیت می باشد، تبیین روندها و اجزای این طرح نفوذ است که به شکل موثری بر امنیت ملی جمهوری اسلامی تاثیرگذار است. بر همین اساس می توان از گزاره های: تسری دادن برجام به مسائل منطقه ای با افزایش فشارها، تداوم چماق تحریم و تغییر در ذائقه فرهنگی جامعه به عنوان ابعاد اصلی و البته مقدماتی این طرح کلی نفوذ یاد کرد.
1-تسری دادن برجام به مسائل منطقه ای
آمریکا از دریچه هر توافق موضوعی مانند هسته ای، به دنبال تغیر رفتار کلان ایران حل و فصل جامع مسائل خود با ایران می باشد.
در موضوع هسته ای نیز آمریکا، بدنبال تسری الگوی رفتاری برجام به سایر حوزه های مورد مناقشه با جمهوری اسلامی از جمله؛ توانایی موشکی، حمایت از جبهه مقاومت، سازش با رژیم صهیونیستی، تحمیل مناسبات غرب گرایانه در سیاست داخلی کشور و ... می باشد.
اوباما نیز در سخنانی نشان می دهد که نسبت به این موضوع امیدوار است: «یک رابطه سازنده با ایران میتواند یکی از جنبههای آتی و فرعی بحث محدود کردن برنامههای هستهای ایران باشد. حل مساله هستهای ایران میتواند منجر به گشودن مباحثات دیگری با ایران نیز شود» (3).
مقام معظم رهبری نیز درست بر مبنای درک راهبردی نسبت به ایده تسری همواره هشدار داده اند: «همانطور که بارها تکرار کردیم، ما با آمریکا در مورد مسائل گوناگون جهانی و منطقهای مذاکرهای نداریم. در مورد مسائل دوجانبه مذاکرهای نداریم. گاهی در موارد استثنایی مثل این مورد هستهای، براساس مصلحت، مذاکره کردهایم»(4).
اما طرف مقابل تلاش می کند با تزئین الگوی برجام هسته ای، این پیشنهاد را مطرح کند که؛ می توان در مسائل منطقه ای مورد مناقشه نیز به یک برجام منطقه ای رسید. برهمین مبنا فیلیپ هاموند وزیر امور خارجه انگلیس از «الگوی تاریخی ایران برای فعالیتهای منطقهای» سخن گفته و ابراز امیدواری کرد: «ما انتظار داریم، که این توافق نویدبخش تغییرات چشمگیر در روابط ایران با کشورهای همسایه و جامعه بینالملل باشد» (5).
آمریکاییها خواستار تغییر عینی و عملی سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی در حمایت از محور مقاومت هستند، که این هدف را با افزایش فشارهای منطقه ای به ایران پیگیری می کنند. به همین دلیل آمریکا در طول دوسال اخیر به طور مداوم به شرکای منطقهای خود اطمینان می دهد که انعقاد توافق هستهای با ایران نه باعث عقبنشینی آمریکا از منطقه خاورمیانه و قطع ارتباط با این منطقه خواهد شد و نه به منافع امنیتی شرکای منطقهای آمریکا خللی وارد خواهد کرد (6).
ابزار اصلی آنان نیز برای جلوگیری بدل شدن توافق هسته ای به ابزار افزایش قدرت منطقه ای ایران، تقویت ابتکار عمل سعودی-صهیونیستی با حمایت دیپلماتیک و در اختیارنهادن تجهیزات نظامی برای آنان است. به همین علت ریچارد هاس توصیه می کند: «آمریکا باید هرکجا که لازم باشد با دوستان و متحدانش در منطقه وارد مذاکرات دوجانبه برای ترتیبات امنیتی شود و همینطور قابلیتهای نظامی متناسب را در اختیار آنها قرار دهد. آمریکا باید کمکهای نظامی مناسب از نظر کمیت و کیفیت را در اختیار دوستان و متحدان خود برای مقابله با تهدیدات مستقیم و غیرمستقیم ایران قرار دهد» (7).
در واقع یک ائتلاف سعودی –صهیونیستی کاملا در مسیر خواست ایالات متحده، شکل گرفته است تا مهار منطقه ای ایران را راسا بر عهده بگیرد. از نظر این کشور، آنچه بیش از توافق هسته ای منطقه را شگفت زده خواهد کرد، همین ایجاد روابط حسنه بین رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی است و نه چیز دیگر (8).
بنابراین علیرغم این ادعای باطل که گفته می شد تعامل با آمریکا همه مشکلات کشور را حل می کند، به نظر می رسد بالعکس برجام هسته ای به شدت شرایط منطقه ای را برای ایران تهدید زا نموده است. لذا با گسترش فشارهای منطقه ای به ایران در سوریه، عراق، یمن و لبنان توسط محور سعودی – صهیونیستی نهایتا این آمریکاست که وارد شده و پیشنهاد آغاز مذاکرات منطقه ای را با ایران ارائه می کند.
در اینجا هم کلیدواژه خوش رنگ و لعاب تعامل نقش اصلی را ایفا می کند. و کسانی در داخل ایران دقیقا همین موضع را تکرار می کنند- که اگر یک توافق خوب در موضوع هسته ای حاصل شد، چرا تکرار این تجربه درباره مسائل منطقه ممکن نباشد؟ (9).
2-تداوم چماق تحریم
دومین فرایند در الگوی نفوذ که گزینه ای داخلی محسوب می گردد، تمرکز بر مسئله تحریم هاست.
بررسی ریشه های شکل گیری تحریم های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی نشان می دهد که؛ اولا؛ هدف از بکارگیری حربه تحریم ها و فشارهای اقتصادی بر ملت ایران، ایجاد بی ثباتی در حوزه سیاسی و امنیتی کشور بوده است.
بر همین مبنا گری سیک، مشاور عالی سابق شورای عالی امنیت ملی آمریکا معتقد بود: مهم ترین راهکار موثر برای مهار فعالیت های هسته ای ایران و توقف فرایند غنی سازی، ایجاد نارضایتی عمومی در داخل از طریق تصویب تحریم های درازمدت، مرحله ای و پلکانی است.
تحریم هایی که می تواند باعث ناکارآمدی دولت، کاهش مشروعیت و محبوبیت پایگاه مردمی آن گردد. کنث پولاک هم راهکار تحریم را به این جهت موثر می دانست که «پاشنه آشیل» و نقطه ضعف ایران را در اقتصاد نهفته می دید، لذا اولین اثر اقتصادی بر توده مردم این است که می تواند به شورش های داخلی منجر شود (10).
ثانیا؛ شواهد نشان می دهند؛ تحریم ها اساسا نتیجه فتنه داخلی کشور در سال 88 بوده است و طرف غربی به این جهت تحریم ها را در دستور کار خود قرار داد که فتنه 88 باعث کاهش توانمندی سیاسی کشور شده بود و لذا لازم بود تا با یک فشار خارجی به نام تحریم، جبهه فتنه داخلی تقویت شود. در واقع پس از فروکش فتنه پس از حماسه مردمی 9 دی، نظام سلطه برای احیای جریان فتنه به این نتیجه رسید که؛ وارد کردن فشار اقتصادی بسیار شدید و بی سابقه تنها روشی است که می تواند مجددا اردوکشی خیابانی به راه بیاندازد.
بنابراین یک هم پیوندی و همبستگی مستقیمی میان تحریم بیرونی و فتنه درونی از ابتدا وجود داشته است. لذا هر آینه این امکان وجود دارد که از تحریم به عنوان حربه ای برای فتنه های جدید استفاده نمود. بدین شکل که طرف مقابل تلاش می کند الگوی رای دهی مردم در عرصه انتخابات ها را متاثر از هراس بازگشت تحریم ها تنظیم نماید. حفظ زیرساخت های تحریم های ایران توسط کشورهای غربی که در برجام به شکل تعلیق تحریم ها آمده است این امکان را به طرف مقابل می دهد تا با بهانه جویی های مکرر در حوزه های سیاست داخلی کشور مداخله کرده و با ایجاد تابوی بازگشت تحریم ها، انتخاب مردم را جهت دهند.
3-تغییر در ذائقه فرهنگی جامعه
محور دیگری که نظام سلطه برای رخنه به فضای داخلی جامعه ایران بدان امید بسته است، حوزه سبک زندگی و تغییر ذائقه فرهنگی جامعه است. رسوخ و تبلیغ روز افزون سبک زندگی آمریکایی بی تردید یکی از مواردی است که در فضای پساتوافق در کشور شدت خواهد گرفت. همانگونه که جوزف نای با خوشحالی از؛ شلوارهای جین آبی جوانان شوروی یا پخش سریال های آمریکایی در تلویزیون نیکاراگوئه در حین تضاد با حکومت آمریکا، آهنگ و شوهای تلویزیونی به عنوان اثرات و منابع قدرت نرم آمریکا یاد می کرد، (11) اینک نیز همان الگوی فرهنگی برای تغییر ارزشهای فردی و سبک زندگی جامعه ایرانی بکار می رود. این تهدیدات نرم افزاری که از آن به «ناتوی فرهنگی» یاد می شود برای کسب قدرت سیاسی با ابزار تحزیب اخلاق، مصرف گرائی، بی اعتنایی به هویت ملی، دلبستگی به ارزشهای آمریکایی و... اعمال می شود. این شکل از تهدیدات در کوتاه مدت در مهاجرت نخبگان، تنش های سیاسی به شکل اغتشاش در مشروعیت، انسجام و ظرفیت نظام های سیاسی به عنوان مولفه های نرم امنیتی، بروز کرده و لیکن در بلند مدت با تغییر در ذائقه عمومی جامعه، به تزلزل اساسی در آن مولفه های نرم امنیتی و تغییر در جهت گیری های کلان یک جامعه خود را نشان می دهد.
اما پیش زمینه این نفوذ فرهنگی، حرکتی است که در داخل کشور برای «بزک کردن چهره آمریکا» صورت می گیرد. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، «عدهای سعی نکنند چهرهی آمریکا را بزک کنند، آرایش کنند، زشتیها و وحشتآفرینیها و خشونتها را از چهرهی آمریکا بزدایند در مقابل ملت ما، بهعنوان یک دولت علاقهمند، انساندوست معرفی کنند؛ اگر سعی هم بکنند، سعیشان بیفایده است» (12). به نظر می رسد یکی از اولین گام ها در فرایند تغییر ذائقه فرهنگی، اخبار حضور و فعالیت «مکدونالد» در کشور است. نمادسازی مبتنی بر مک دونالد، تعبیری جز پذیرش سبک زندگی آمریکایی ندارد. تغیر ذائقه فرهنگی البته در سطح حکومت، خود را با تعابیر لیبرالیستی نشان می دهد به گونه ای که؛ بسیاری از انقلابیون استحاله یافته رسما اعلام می کنند؛ برای اداره جامعه و کشور هیچ مدلی به جز لیبرال دموکراسی وجود ندارد.
ب) روندها و اهداف در الگوی نفوذ
چنانچه آمد تسری برجام هسته ای به مسائل منطقه ای، نگه داشتن چماق تحریم و تغییر در ذائقه فرهنگی جامعه ایرانی، سه گزینه ای خواهد بود که در مبارزه راهبردی مبتنی بر جنگ هوشمند علیه جمهوری اسلامی یا همان الگوی نفوذ، در دستور کار خواهد بود. در واقع استفاده همزمان از سه گزینه فوق به معنای بهره گیری از همه ظرفیت سخت و نرم در دوران برجام خواهد بود.
همه گام های این مبارزه راهبردی نفوذ برای این صورت می گیرد آمریکا بتواند از توافق هسته ای به تغییر در معادله قدرت و سیاست داخلی ایران برسد. امری که در هرچند اظهارات علنی مقامات آمریکایی به آن اشارتی می شود اما در واقع بیش از هرچیزی بر آن حساب و تمرکز کرده اند تا توافق هسته ای مقدمه براندازی جمهوری اسلامی باشد، نه مقدمه پذیرش آن به مثابه یک قدرت هسته ای. پیتر هارل از پژوهشگران اندیشکدهی «مرکز امنیت آمریکایی جدید» به مقامات کاخ سفید چنین تجویز میکند: «آمریکا باید یک استراتژی تهاجمی ترویج اصلاحات سیاسی و اجتماعی در ایران را دنبال کند تا تعامل بیشتر مؤسسات غیردولتی آمریکایی و بینالمللی و نهادهای جامعهی مدنی در ایران تسهیل شود. واشنگتن باید به باقی ماندن در کنار فعالانی در ایران که بهدنبال اصلاحات سیاسی در کشور هستند، ادامه دهد»(13). در واقع برجام و افزایش تعامل با ایران که از دید آنها بیش از آنکه به معنای راه یافتن ایران به جامعه بین المللی باشد به معنای راه یافتن امریکا به درون ایران است (14).
با توجه به این توضیحات می توان فرایند و هدف گذاری این نفوذ را پس از سه گام نخست مذکور، در این موارد تشریح نمود:
1-تغیر در محاسبات و ادراک سیاسی تصمیم گیران نظام
تلاش برای تغییر ادراک و اخلال در محاسبات تصمیم گیری نظام جمهوری اسلامی از رویکردهایی بوده است که همواره در کوران حوادث سیاسی توسط نظام سلطه مورد استفاده قرار گرفته است.
این رویکرد در نگرش راهبردی نظام سلطه به ویژه معطوف به مقاطعی است که آنها احساس می کند در ساختار سیاسی کشور اشتیاقی جهت تعامل با غرب وجود دارد. لذا عمده تمرکز این رویکرد بر حاکمان سیاسی است و اساسا با استفاده از مجموعه ای از رویکردهای سخت و نرم، تلاش می کند نخبگان سیاسی کشور را در مسیر اهداف غرب هدایت نموده و استحاله نظام را رقم بزند. نظام سلطه برای پیش برد این روند از طرح فروپاشی شوروی برای جمهوری اسلامی ایران بهره می گیرد و که سابقه بکارگیری آن به دوران اصلاحات باز می گردد.
بر این مبنا تلاش شد؛ رویکرد نخبگان سیاسی کشور با اعمال فشارهای و تهدیدات فزاینده به سوی تغییر دهند که، آنان احساس نمایند؛ هزینه تقابل با غرب و ایستادگی بر آرمانهای انقلاب اسلامی، بسیار بیشتر از فایده های آن است. همین ایده و وجود گروههای سیاسی برانداز داخلی با سابقه انقلابی، زیربنای پروژه انقلاب رنگي نیز بشمار می آید. امري كه مقام معظم رهبری با شناخت روند برنامه ريزي هاي نظام سلطه، بيان داشتند؛ «تنها امید دشمنان این است که انقلاب به دست کسانی به شکست برسد که خود در انقلاب نقش داشتند» (15).
بنابراین همانطور که در دوران مقاومت ملی در پرونده هسته ای، تحریم های اقتصادی و فتنه های داخلی سیاسی برای تغییر ادراک سیاسی و سرگشتگی ساختار تصمیم گیری کشور طراحی شد، در دوران پسا توافق نیز گزینه های؛ افزایش فشارهای منطقه ای، تغییر ذائقه فرهنگی و چماق تحریم ها همان کارکرد تغییر ادراک را پیگیری می کند. هدف آنست که جمع بندی مسئولان جمهوری اسلامی به این سو معطوف گردد که؛ در صورت ارزش مداری در سیاست داخلی و خارجی، با فشارهای خارجی زیاد و احتمال گسترش اعتراضات داخلی مواجه خواهند شد.
2-مشروط سازی فضای داخل؛ طرح بازسازی شده فروپاشی شوروی
این مشروط سازی و محدود سازی سیاست داخلی کشور به طور مستقیم منجر به تقویت جناح های سیاسی غرب گرا خواهد شد و گام بعدی طرح بازسازي شده فروپاشي شوروري در ايران است. در واقع همه این اقدامات با هدف تهی کردن ساختار نظام از محتوای ارزشی آن صورت می گیرد. همانگونه که این تصور باطل در دوران اصلاحات نیز به وجود آمد و در همان زمان نیز حضرت آیت اله خامنهاي، مقام معظم رهبري با اشاره به وجود يك طرح همهجانبه آمريكايي براي فروپاشي نظام جمهوري اسلامي، چنين بيان داشتند: «اين طرح، طرح بازسازي شدهاي است از آنچه كه در فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اتفاق افتاد. به نظر خودشان ميخواهند همان طرح را در ايران اجرا كنند. دشمن اين را ميخواهد. {اما}اينها در چند مورد اشتباه كردند: اشتباه اولشان اين است كه آقاي خاتمي، گورباچف نيست. اشتباه دومشان اين است كه اسلام، كمونيسم نيست. اشتباه سومشان اين است كه نظام مردمي جمهوري اسلامي، نظام ديكتاتوري پرولتاريا نيست. اشتباه چهارمشان اين است كه ايرانِيكپارچه، شوروي متشكل از سرزمينهاي به هم سنجاق شده نيست. اشتباه پنجمشان اين است كه نقش بيبديل رهبري ديني و معنوي در ايران، شوخي نيست».(16)
اما بهر صورت آمریکا در قالب الگوی نفوذ تلاش می کند تا طرح بازسازی شده فروپاشی شوروی در جمهوری اسلامی نیز پیگیری نماید. بر همین اساس اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسی» در گزارشی صراحتا به این موضوع اشاره میکند که؛ «در توافق هستهای این جنبه مثبت وجود دارد که: شاید این توافق برایمان تنها ده سال زمان، بهمنظور نابود ساختن حکومت ایران خریده باشد. با در نظر داشتن این مسئله این مدت زمان باید بهطور کارآمد مورد استفاده قرار گیرد. تکرار موضع ایالات متحده درباره تضمین فروپاشی «پرده آهنین» یک نقطه آغاز محسوب میشود. آنچهکه در فاصله سالهای ۸۰-۱۹۷۹ در لهستان اتفاق افتاد یک نمونه برجسته قلمداد میشود. اعتصاب سال ۱۹۸۰ در کارخانه کشتیسازی لنین در گدانسک در نهایت به فروپاشی امپراتوری شوروی منجر شد. ایالات متحده میبایست از فضای بهوجودآمده از مذاکرات هستهای با ایران استفاده کرده و شبکه حامیان غرب در ایران را فعال کند تا از این طریق، تغییرات سیاسی در ایران بهوجود آورد. در واقع توافق هستهای کنونی فرصت منحصربهفردی را برای تمرکز بر تغییر ایران به دست میدهد» (17). این همان موضوعی است که میتوان در گفتار دولتمردان آمریکایی از جمله باراک اوباما و جان کری نیز مشاهده کرد. جان کری در دوم مرداد گذشته در شورای روابط خارجی آمریکا اظهار اینکه آمریکا نسبت به آیندهی ایران حساب باز کرده بیان داشت «من نمیدانم تا ۱۵ سال دیگر چه اتفاقی میافتد جز اینکه میدانم اتفاقات زیادی در کشورها رخ خواهد داد» (18) بنابراین آمریکاییها به دنبال ایجاد فضایی برای نفوذ در عرصهی سیاسی کشور و یا تغییر در روندهای سیاسی و تصمیمگیری کشور هستند. بر همین اساس نیز اوباما در پاسخ به این سوال که؛ «آیا توافق هسته ای باعث می شود که ایران به بازیگری سازنده بدل شود، می گوید: در داخل ایران باید گذار صورت بگیرد، حتی اگر تدریجی باشد. گذاری که طی آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن اسلحه به حزبالله و کارهایی از این دست، از ایران در چشم بخش اعظم جهانیان، کشوری طردشده میسازد. وقتی مسئله آینده ایران به میان می آید، من نمی توانم پویایی داخلی ایران را پیش بینی کنم. با این حال، این احتمال هم وجود دارد که اگر ما به شکلی موفقیت آمیز به مسئله هسته ای بپردازیم و ایران از برخی تحریم های هسته ای خلاصی یابد، این کار به سرمایه گذاری های بیشتر در اقتصاد ایران بینجامد و فرصت بیشتری برای مردم ایران به دست آید، که این نیز موضع رهبران میانه رو ایران را تقویت خواهد کرد» (19). بنابراین به ترتیب؛ مشروط سازی فضای داخلی، تغییر ادراک مسئولان و سپس به قدرت رسیدن نخبگان، مراحل نهایی الگوی نفوذ را تشکیل می دهند.
ج) تبیین الگوی نفوذ
آمریکا در توافق هسته ای، ابدا به دنبال به رسمیت شناخته شدن حق جمهوری اسلامی در استفاده صلح آمیز هسته ای نبوده است و هیچگاه هم با قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی کنار نیامده است. آنچه در برجام روی داد، حاصل صبر و مقاومت ملی بود که آمریکا را مجبور به تعامل با ایران نمود. اما واضح است که دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران کاهش نیافته است و واشنگتن به دنبال آن است که برجام را به عاملی برای مدیریت جمهوری اسلامی بدل سازد. همانطور که جمهوری اسلامی برای مذاکره، اهدافی را تعیین کرده بود، غرب به رهبری آمریکا نیز اهدافی را برای مدیریت جمهوری اسلامی و مهار آن مد نظر قرار داده بود که جلوگیری از «استقلال کشور بهعنوان یکی از شاخصهای انقلاب»، «تقویت شبکهی حامیان غرب در ایران و ایجاد دودستگی در جامعهی ایران» و «جلوگیری از تبدیل شدن ایران بهعنوان یک الگوی جدید نظام سیاسی»، از جمله آنها است (20).
لذا در حالی که عناصر سیاست مهار ایران نظیر؛ آمادگی نظامی، برقراري چتر امنیتی منطقه اي براي کشورهاي عربی منطقه و نهایتا افزایش قدرت بازدارندگی رژیم صهیونیستی توسط آمریکا به شدت در حال اجرا است و حتی پدیده سلفی تکفیری داعش در منطقه نیز بر اساس طراحی راهبردی غرب برای تقابل با گفتمان انقلاب اسلامی بازتولید شده است. سیاست جدید آمریکا مهار جمهوری اسلامی از درون و بر اساس الگوی نفوذ است.
این الگوی نفوذ، ابتدا توسط سه فرایند؛ تسری دادن توافق هسته ای به مناقشات منطقه ای، تداوم چماق تحریم و تغییر ذائقه فرهنگی جامعه پیگیری خواهد شد. در واقع فضای سیاسی داخلی کشور پس از برجام، ایجاب می کند که پروژه بزک کردن چهره آمریکا و گسترش سبک زندگی غربی در دستور کار قرار گیرد. به موازات این حرکت فرهنگی، البته میزانی از فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم های ظالمانه کاهش خواهد یافت، اما با توجه به اینکه رفع تحریم ها به شکل موقت و در قالب تعلیق صورت گرفته است، همواره این هراس به جامعه منتقل می شود که در صورت هرگونه حرکت و یا انتخاب سیاسی نابجا که تکدر خاطر آمریکا را سبب شود، همه تحریم ها باز خواهند گشت. به ویژه در حوزه منطقه ای، با افزایش فشار جنگ های نیابتی متحدان آمریکا، این نگرش در کشور ترویج می شود که سیاست های جمهوری اسلامی باعث نقض تفاهم شده و تحریم ها را دوباره احیا می کند.
نتیجه این سه رویکرد، آنست که فضای افکار عمومی و سیاست داخلی کشور به شدت مشروط می گردد. چرا که امریکایی ها تصور می کنند به محض نشستن ایران پای میز مذاکره منطقه ای، می توانند با استفاده از توانایی های شبکه همکار خود در ایران، دوقطبی سیاسی اجتماعی را درباره مسائل منطقه ای بازسازی کنند و به این ترتیب یک بار دیگر –به زعم خودشان- به سرنوشت انتخابات ها در ایران شکل بدهند. در واقع مشروط سازی فضای سیاسی داخل کشور و جهت دهی به انتخاب مردمی، دو نتیجه طبیعی در پی خواهد داشت؛ اولا تغییر در ادراک سیاسی تصمیم گیران نظام و ثانیا؛ هموار سازی برای قدرت یافتن نخبگان غرب گرا.
البته بی تردید فرایند فوق که در الگوی نفوذ آمریکا طراحی شده است، جامعه را دچار تکانه های سیاسی و قطبی شدن شدید خواهد نمود. در واقع حداقل مطلوب ایالات متحده در فضای پسا توافق همین گسترش شکاف های اجتماعی در میان مردم و اختلافات سیاسی در نظام است. شکاف هایی که می تواند از یکسو در میان مردم شکاف انداخته و با بزرگنمایی مسائل سیاسی جامعه ایرانی را روی در روی هم قرار دهند. و از سوی دیگر در زمینه ایجاد اختلاف در نظام و طرح مجدد حاکمیت دوگانه نیز هدف گذاری شده است.
جمع بندی
در این مقاله تلاش گردید تا ابعاد الگوی نفوذ به عنوان برنامه مبارزه هوشمند ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی در دوران برجام تشریح شود. چرا که تصور آمریکا این است که؛ مانند اتفاقی که در دوران جنگ سرد روی داد و مذاکرات با شوروی منجر به نفوذ فرهنگی، تاثیر گذاری عمومی و سیاسی آنان گردید. این الگوی نفوذ، ابتدا توسط سه فرایند؛ تسری دادن توافق هسته ای به مناقشات منطقه ای، تداوم چماق تحریم و تغییر ذائقه فرهنگی جامعه پیگیری خواهد شد. نتیجه این سه رویکرد، مشروط سازی فضای سیاسی داخل کشور و جهت دهی به انتخاب مردمی است که نهایتا تغییر در ادراک سیاسی تصمیم گیران نظام و قدرت یافتن نخبگان غرب گرا را هدف گذاری کرده است.
منابع
* عبدالله مرادی، دانشجوی دکتری روابط بین الملل و دبیر سابق جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا