گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-حدیثه ایزدی، آخرین شب شهریور بود. پس از تلو تلو خوردن اتوبوس در مسیر جاده من در انتظار اولین صبح روز پاییز و شروع کلاسها بودم. از ترمینال مسیری طولانی را سپری کردم تا به خوابگاه دخترانه «چمران»، نزدیکی شهرک و الفجر برسم. از مقابل کوی دانشگاه تهران گذشتم، خیابان کارگر را تا انتها بالا رفتم، از دانشکده دنداپزشکی هم رد شدم، انگار نفس اتوبوس گرفته بود و بالا رفتن از سر بالایی برایش سخت بود. چشمانم را که باز کردم خودم را در مقابل گیتهای ورودی دیدم. باید از این مرز عبور میکردم تا ساختمان و اتاقم را پیدا کنم. همان لحظه دانشجو دیگری از من پرسید «میدونی ساختمون 72 کدوم طرفه؟» متوجه شدم محل اسکان دانشجویان سال اولی دوره کارشناسی همین ساختمان 72 است.
با یک محوطه بزرگ که نور خورشید با عبور از درختهای کاج آن تلألؤ سبز خود را نمایان میکرد مواجه بودم. راهرو طویلی را گذراندم و در لحظه چرخش کلید در اتاق، دستی به شانهام خورد، هم اتاقیام بود. در که باز شد دیگر خبری از سالن پذیرایی و نشیمن، آشپزخانه، اتاق خواب و... نبود. یک موکت کرمی رنگ مندرس با 4 تخت که در دیوار فرو رفته بود جفت شده بودند و اولین شب اتاق شلوغ و در هم ریخته در ذهن من با فکر کردن به واژه هایی چون هم اتاقی، ساعت خاموشی لامپ ها، ساعت رفت وآمد، نماینده حضور و غیاب، میز تحریر من یا او، کارنوشت های روزانه سپری شد.
اولین روزهای جدایی
چند روزی که در خوابگاه باشی روی پلهها، کنار پنجره یا از پشت در اتاقها، صدای یک طرفه تلفن دانشجوها را میشنوی، گاهی صدای خنده تا سالن بعدی هم میآید؛ گاهی هم گریههای زجر آوری که نمیدانستی ناشی از چیست! دلتنگی برا خانواده و دوستانی که از آنها دور شدهای؟ یا مکانی که از آن خسته شدهای و راه گریزی نیست؟
مریم دانشجو دوره دکتری دامپزشکی، از بچههایی بود که هم طبقهایها همیشه حواسشان به او بود. خسته به نظر میرسید. اهل مشهد بود. 10 روز اول ترم را با مادرش در خوابگاه گذرانده بودند. در این روزها با خود فکر کرده بود میتوانسته در خانه و کنار همه اعضای خانوادهاش باشد. شبهایی که تا لحظه خواب فقط گریه میکرد. او اما دلایلی برای قانع کردن خود داشت. این راه را برای حضور در دانشگاهی با سطح علمی بالاتر و آیندهای بهتر، انتخاب کرده بود.
گذشت زمان، همراهی با همکلاسیها و دوستان خوابگاهی، شرکت در اردوهای کوه نوردی، برنامهریزی برای سر زدن به خانواده در روزهای تعطیل و تماسهای تلفنی روزانه با آنها، گفتوگو با پدر و مادر که حساسیت هایشان را کاهش داده و امکان استقلال بیشتری به او بدهند، رفته رفته حال و روز مریم را بهتر کرد. تجربه مریم به ما آموخت تعامل خوب با خانواده حس رضایتمندی و اعتماد به نفسی ایجاد میکند که پشتیبان فرد برای روزهای دوری است.
سبک زندگی جدید
اواسط ترم، لحظات شیرین و صمیمی روابط هم اتاقیها و دوستان و سهیم شدن در شادیها و مشکلات، آنقدر درگیرت میکند که حالا دیگر جدایی از این سبک جدید زندگی برایت سخت میشود. وقتی دقیقتر نگاه کنی میفهمی مانند حوادثی که در اولین اردو دانش آموزی که همراه بازی و همهمه، با خوردن یک تکه سنگ کوچک به سر یکی از همکلاسیهایت اوضاع تغییر میکند، شرایط عوض میشود و ورق برمیگردد.
«مهنا دانشجو ترم 1 دوره کارشناسی ارشد» طور دیگری به جدایی خود از خانواده اش فکر میکرد. او میگفت: «خوابگاه تجربه متفاوتی از درکنار دیگران بودن به انسان میدهد که هیچوقت نمیتوانست آن را لمس کند. اینکه میآموزی چگونه درعین اینکه خودت را با دیگران وفق میدهی به فضای خصوصی آنها احترام بگذاری، وظایف و مسئولیتهای شخصیات را بدون تکیه به دیگران انجام دهی و متوجه شوی که قرار است بزرگ باشی! اولین روزهای حضور در خوابگاه بدون اینکه بتوانی به دلتنگی، دوری از خانواده و... فکرکنی فقط خستگی رفت و آمد سر کلاسها، تهیه و جابجایی وسایل را به یاد میآوری. اگر خانوادهها در این مدت کمتر ابراز دلتنگی کنند باعث میشد قویتر شوی و خودت راه حلی برای مشکلات پیدا کنی.»
با خوابگاه چه کنیم؟
پاسخ به این سوال که دوری از خانواده و زندگی درخوابگاه تصمیمی درست و تجربه ارزشمندی هست یا نه؟ برای هر فردی متفاوت است. یک دانشجو ممکن است ناراحت و پشیمان باشد از اینکه چرا در شهر خود نمانده و با تنشهای مختلف اجتماعی تهران درگیر شده است. دانشجو دیگری از اینکه محیط جدیدی را تجربه میکند و با افرادی از شهرهای مختلف ایران در تماس است و تفاوتهای فردی و فرهنگی زیادی را میبیند حس خوشایندی دارد.
شکلگیری دانشگاههای مادر در کلان شهرها با تنوع رشتههای آموزشی هر ساله باعث میشود، دانشجویانی از شهرهای مختلف برای ادامه تحصیل خود یک زندگی خوابگاهی را نیز تجربه کنند و مشکلاتی از جمله(نبود فضای کافی برای مطالعه، ساعت خواب و بیداری، دوری از خانواده و دلتنگیها) بوجود آید که مدیریت خوابگاه در دانشگاه میتواند با بهبود فضای فیزیکی، برگزاری کارگاههایی که دانشجویان ورودی بتوانند آگاهی بیشتری نسبت به فضای فعلی بدست آوردند و سادهتر با شرایط برخورد کنند، به یاری دانشجوهای خوابگاهی بیاید.
«صمد زاده»، روانشناس مرکز مشاوره خوابگاه چمران، در مواجهه با دانشجویانی که تجربه دلتنگی به خاطر دوری از خانواده خود را داشتهاند میگوید: «مشکلات دانشجویان خوابگاهی دو دسته است. یکی مشکلات فردی است که با گفتوگو با آنها از شرایط فردیشان اطلاعات بیشتری به دست میآید. مثلاً ممکن است دانشجویی به خاطر شرایط مالی نتواند به موقع به خانوادهاش سر بزند یا در ارتباط با دوستانش دچار مشکل شده باشد و به احساس دلتنگیاش دامن بزند. دسته دیگر مشکلات، مسائل کلی است که معمولاً با گذشت زمان و عضویت دانشجویان در تشکلها، انجمنها و کانونها، حضور در کارگاهها و اردوهای دانشجویی به مرور بهبود مییابد. حضور در فعالیتهای اجتماعی به این دلیل که فرد با گروه جدیدی که در راستای علایق او فعالیت میکنند ارتباط میگیرد تأثیر زیادی بر حال و هوای روحی دانشجوها دارد.» وی یادآور شد رویدادهایی مانند مسابقات و المپادهای علمی و ورزشی با تقویت روحیه دانشجویان میتوانند در باور دانشجویان و انرژی بخشیدن به آنها به کمکشان بیاید.
بعد از این گفت و شنودها فهمیدم آسیب های روحی ای که برای دانشجویان خوابگاهی پیش میآید کم نیست اما میشود این سبک زندگی را با آسودگی خاطر بیشتری گذراند و از دوستانی که در سالهای قبل تجربه بودن درخوابگاه را داشته اند پرسید چه راهکاری بهتر است؟ درساعت های شلوغ اتاق به سالن مطالعه رفتن به وضعیت درسی سامان میدهد و فشار روانی را کم میکند. وقتهایی هم که از فضای آموزشی خسته شدیم میتوانیم با سر زدن و فعالیت درتشکلها، انجمنهای علمی، شوراهای صنفی،کانون های فرهنگی وخیریههای دانشجویی علایق (سیاسی، اجتماعی، علمی، فرهنگی، هنری و ورزشی) خودمان را دنبال کنیم، آن را رشد بخشیم و یک ترم تحصیلی با کیفیتتر که به تعالی روحی هم کمک میکند را سپری کنیم.