ابوالفضل مظاهری از ادوار انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل گفت: سیاست زدگی تشکلها در دورهای از دهه 90 موجب فاصله گرفتن جنبش دانشجویی از مردم شد.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- محسن عبدالعلیپور، اهمیت جنبش دانشجویی یا بهتر است بگوییم در زمانه فعلی تشکلهای دانشجویی در ساختار کلی نظام اسلامی و نقش راهبردی آن در پیشبرد اهداف انقلاب بر کسی پوشیده نیست. در سالیان متمادی جنبش همواره با نقاط قوت و ضعفی همراه بوده که تاثیرات آن بلافاصله در بدنه جامعه ایرانی خودش را نشان داده است. آیا جنبش دانشجویی توانسته به اهداف اولیه خود دست یابد؟ امروزه ما در مرحله جنبش قرار داریم یا تشکل؟ آیا نیروهای تربیت شده در فعالیتهای دانشجویی در بدنه مدیریتی نظام کارآمد بودهاند؟ و بسیاری از این دست سوالات ما را بر آن داشت تا در برنامه «خط کش» به گفتوگویی صریح و بیپرده با فعالین گذشته و حال جنبش دانشجویی بنشینیم. مهمان این هفته ما در تحریریه خبرگزاری دانشجو ابوالفضل مظاهری از ادوار انجمن اسلامی دانشجویان مستقل و دبیر سرویس دانشگاه خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی به نقد جنبش دانشجویی پرداخته است که بخش اول این گفتگو را در ادامه می خوانید.
خبرگزاری دانشجو: تعریف شما از جنبش دانشجویی و تشکل دانشجویی چیست و آیا این دو را مکمل همدیگر و یا دو عنصر متضاد میبینید؟ تشکل دانشجویی مجموعهای متشکل از دانشجویان است که برای رسیدن به یک هدف مشخص دور هم جمع شدهاند البته وقتی جنس یک تشکل، دانشجویی باشد روحیات، تصمیم گیریها خروجی کار و مسیری که انتخاب میشود طبیعتا متناسب با ذائقه سن و سال و جوانی دانشجویان است. به گونهای که کارها پرخطر و پر ریسک است و احتمالا ممکن است کار با اشتباهاتی همراه باشد.
بنده جنبش را به معنی مجموعه حرکت تشکلهای دانشجویی میبینم. به گونهای که این حرکت بتواند یک اثرگذاری جمعی در فضای جامعه داشته باشد. زمانی میتوان یک حرکت دانشجویی را جنبش خطاب کرد که این حرکت اثر جنبشی و وضعی و اثر مشخص داشته باشد. در هر حال اگر این اتفاق بیفتد ما شاهد یک جنبش دانشجویی فعال هستیم در غیر این صورت استفاده از جنبش کار منطقی نیست.
خبرگزاری دانشجو: یکی از آفتهایی که ممکن است فعالیتهای دانشجویی با آن مواجه باشند بحث ساختار زدگی و حل شدن در ساختار تشکل است به نظر شما آیا این اصالت ساختار در بین جریان دانشجویی ایجاد شده است یا نه؟ اگر این اصالت ساختار وجود دارد راهکار شما برای مقابله با این آسیب چیست؟ ما نمیتوانیم در فضای دانشجویی باشیم و توقع رقابت بین تشکلها را نداشته نباشیم؛ اما با این وجود تشکل دانشجویی زمانی دچار آفت میشود که رقابت به یک اصل و محور تبدیل شود. آفت زمانی است که مثلا وقتی یک تشکل میبیند تشکل دیگری بیانیهای منتشر کرده آن تشکل نیز برای اینکه عقب نماند با همان موضع بیانیه منتشر کند و یا اینکه اگر تشکلی در مورد اربعین فعالیتی انجام داده تشکل دیگری بگوید من هم باید کاری انجام دهم که بالاتر از کار دیگران باشد. در هر حال اگر حرکتی در تشکل صورت بگیرد که حرکت سالمی باشد خوب است، چون بعضی اوقات تشکلها دچار زرق و برق میشوند.
ببینید، چون فضای تشکلهای دانشجویی یک فضای سیال است و فعالان دانشجویی مدام در حال کسب تجربه هستند و از آزمون و خطاهای خود برای برنامههای بعدی درس میگیرند بنابراین نمیتوانیم بگوییم اصلاً نباید اتفاقاتی مانند رقابت بین تشکلها رخ بدهد. این وضعیت زمانی بد میشود که تعداد برنامههای رقابتی افزایش مییابد و بچهها به جای اینکه فکر خلاق داشته و مولد و رصد گر بسیار خوبی باشند به یک تقلیدگر خوب تبدیل شوند با این وجود اینجاست که باید خط قرمز را کشید و زنگ خطر را به صدا درآورد البته این وضعیت در سالهای گذشته در وضعیت در محتوا و فرم اتفاق افتاده است، اما این که الان بخواهیم تشکلها را محکوم کنیم به اینکه شما دچار چنین وضعیتی هستید بنده چنین احساسی ندارم با این وجود فضای تشکلهای دانشجویی را آن گونه نمیبینم که دچار ساختار زدگی شده باشند.
اگر از فضای رقابتی تشکلها مقداری دور شویم بحث دیگری که وجود دارد این است که بچهها در تشکلها بعضا خود را کوچک میبینند. وقتی که بچهها در ظرف و قالب تشکل خود بمانند دیگر حواسشان نیست که میتوانند به عنوان یک تشکل در سطح فلان دانشگاه حداقل در حد یک استاندار اثرگذار باشند از این رو خود را در حد مسائل صنفی دانشگاه محدود میکنند و این هم ساختارزدگی است و اتفاقا بیشتر با این مسئله به عنوان یک مسئله حادتر در بین تشکلها مواجه ایم.
واقعیتی که وجود دارد این است که بچهها شناخت درستی از وظایف و توانمندیهای خود در فضای دانشجویی ندارند و این در حالیست که در تشکلهای دانشجویی نمونههای متعددی را داشته ایم که حتی تاثیر گذاری بین المللی داشته اند. با این وجود وقتی برای بچهها تعریف میکنیم که مثلا فلان حرکت را که اعضای مجموعه خودمان در گذشته انجام داده اند در آن سوی مرزها شنیده شده و ما یک سال بعد باز خورد آن را گرفته ایم این حرفها برای آنها تازگی دارد و مسائل دور از ذهنی محسوب میشوند، چون دستیابی به یک سری از مسائل داخلی هم برای آنها سخت شده است در واقع تشکلهای دانشجویی زمانی که از فعالیتهای خود بازخوردی نمیگیرند و نتیجهای نمیبینند همین مسئله باعث میشود که آنها خودشان را کوچکتر و کوچکتر و مغموم و افسردهتر ببینند.
خبرگزاری دانشجو: در ابتدای انقلاب جنبش دانشجویی حلقه واسط بین مردم و حاکمیت بود و ارتباط وثیق و گستردهای با مردم داشت، اما در حال حاضر به نظر میرسد ارتباط آن با بدنه مردم بعضا خیلی کمتر از بدنه حاکمیت است آیا شما میپذیرد که این ارتباط با مردم ضعیف شده است؟ در این صورت جنبش دانشجویی چگونه میتواند به تقویت ارتباط خود با مردم بپردازد؟ به نظر بنده جنبش دانشجویی نه تنها در ارتباط با بدنه مردم بلکه در ارتباط با بدنه حاکمیت هم افت کرده از این رو یکی از دلایل افت سطح ارتباط با مردم افت در سطح ارتباط با بدنه حاکمیت است. ببینید بچهها در جنبش دانشجویی بلندگوی مردم هستند با این وجود اگر قرار باشد جنبش دانشجویی از مردم بپرسد و مطلع باشد و بعد آنها را به بدنه حاکمیت منتقل کند، به نظر شما اگر گوش شنوایی در حاکمیت نباشد جنبش دانشجویی چند بار این کار را تکرار میکند؟
اگر چه شاید بتوان ایرادهایی را هم به جنبش دانشجویی گرفت، ولی اول از همه یکی از دلایل افت سطح ارتباط جنبش دانشجویی با مردم بی شک حاکمیتی است. در هر حال کسی نمیتواند افت ارتباط جنبش دانشجویی با مردم را کتمان کند. جنبش دانشجویی در سالهایی خیلی از مردم فاصله گرفت و حتی ادبیات آن نیز شکل مردم نیست با این وجود بچهها این را فهمیده اند و الان در حال اصلاح آن هستند؛ از این رو بنده با اطمینان میتوانم بگویم حرکت جنبش دانشجویی در سال ۹۷ قطعا نسبت به چهار پنج سال پیش به مردم نزدیکتر است. مثلا اگر بخواهیم نحوه ورود تشکلهای دانشجویی به ویژه تشکلهای حزب اللهی به مسئله انتخابات را در چند سال پیش بررسی کنیم میبینیم که فوق العاده در ادبیات دچار مشکل هستند و اصلا پذیرش مردمی نسبت به حرف آنها وجود ندارد، ولی امروز اینگونه نیست به گونهای که در انتخابات سال ۹۶ هم دیدیم که اینگونه نیست و نتیجه آن را هم شاهد بودیم.
تشکلهای دانشجویی در اوایل دهه ۹۰ بیش از اندازه سیاست زده شدند و نتیجه آن را هم که همین جدایی از مردم بود، گرفتند. در واقع تشکلهای دانشجویی اگر چه مطالبات مردم را مطرح میکردند، اما از طرف هیچ کدام از اقشار همدردی و یا واکنش مثبتی نمیدیدند، چون ادبیات آنها شکل ادبیات مردم نبود و حتی مسائلی را هم که دنبال میکرد قبول نداشتند، اما در نسل جدید جنبش دانشجویی به نظرم این وضع کاملا تغییر کرده و نگاهها و اولویتهای مردمی برای بچهها به یک امر اساسی و مهم تبدیل شده است به گونهای که این تمایزات را هم حتی میتوان در خروجی فعالیتهای این جنبش ببینیم. مثلا اگر حجم اردوهای جهادی، فعالیتهای خیریه، حضور در نمازهای جمعه و در کل جاهایی را که ارتباط جنبش دانشجویی با مردم بدون واسطه اتفاق میافتد را بررسی کنیم میبینیم تعداد آنها خیلی بیشتر شده است. امروز اکثر تشکلهای دانشجویی فهمیده اند که اگر میخواهند کار مفیدی برای مردم انجام دهند بدون همفکری و شنیدن صحبتهای آنها این امر امکانپذیر نیست.
یکی دیگر از دلایل اصلی فاصله گرفتن جنبش دانشجویی از مردم این است که فعالان دانشجویی هنوز نه مختصات خود و نه مختصات زمان خود را به درستی پیدا نکرده اند. در هر حال هر زمانی باید اقتضائات خاص خود را داشته باشد، اما جنبش دانشجویی همچنان با کلیشههای دهه ۷۰ کار میکند و برای تشکلها نشریه مانند همان نشریههای تک صفحه A۴ دهه ۷۰ است از این رو جنبش دانشجویی اصلا حواسش نیست که نوآوری برای بچههای امروز چقدر مهم است و اهمیت دارد. در واقع جنبش دانشجویی امروز یادش رفته که به نو آوری نیاز دارد و اصلا نیازها، ابزار، نوع نگاه و امکانات دانشجوی دهه ۹۰ با دهه ۷۰ یک شکل نیست. در دهه ۷۰ جایگاه نشریه و برد متفاوت بود، اما ما در دهه ۹۰ آمده ایم و با همان برنامه و فکر و خیال و با همان متد دهه ۷۰ فعالیت میکنیم از این رو مطمئنا به نتیجه نمیرسیم به گونهای که شاهدیم تشکلها نه در جذب و نه در پیاده کردن اهداف خود در فضای دانشگاه موفق نیستند و اینگونه میشود که سرخورده میشوند و چراغ آنها در برخی از دانشگاهها کم فروغ میشود. با این وجود تشکلها به محض اینکه مختصات خود را درست تعیین کرده اند و فضای دانشگاه و نیازها، اندیشهها و اولویتهای ذهنی دانشجویان را به خوبی شناختند و به تعبیری درک آنها از مخاطب کامل شده نتیجه گیری آنها هم بهتر شده است.
بنده نمیگویم تشکلها باید اصول، اعتقادات و خط مشی خود را فراموش کنند، ولی مطمئنا ادبیات دهه ۹۰ با ادبیات دهه ۷۰ متفاوت است و شاید آن زمان خیلی از مسائل بوده اند که الان دیگر وجود ندارند.
الان نگاه اکثر دانشجویان خاکستری است و خیلی به مسائل صفر و صدی نگاه نمیکنند. برای آنها تفاوت زمین تا آسمان ندارد از این رو تشکلهای دانشجویی هم باید با توجه به این تفاوتها برنامه ریزی و فعالیت کنند، اما متاسفانه اینگونه نیست.
به نظر بنده عامل دیگری که باعث شده تا جنبش دانشجویی از مردم فاصله بگیرد متوجه ادوار جنبش دانشجویی است. ادوار جنبش دانشجویی از این جهت که محلی برای بازخورد گیری به حساب میآیند برای تشکلها مهم اند با این وجود ادوار جنبش دانشجویی پس از هر حرکتی وقتی پیامی میدهند و یا یک پست اینستاگرامی میگذارند برای فعالین تشکل سابق خود انگیزه درست میکنند. در هر حال تشکلهای دانشجویی هم مانند هر کسی نسبت به تایید و تشویق واکنش مثبتی نشان میدهند و سهم ادوار در این موارد کم نیست و این در حالی است که ممکن است ادوار خیلی با فضای خسته دانشگاه دهه ۹۰ آشنا نباشند و تایید و ترغیبهای آنها متناسب با برنامهها و حرکتها در فضای دهه ۷۰ شکل بگیرد و این موجب میشود تا ادوار یک گرای غلط به تشکلها بدهند و بعضا هم بچهها این مسئله را درک نمیکنند و یا شاید خیلی دیر به این جمع بندی میرسند که حرکتی که انجام داده اند و تاییدیهای که از ادوار گرفته اند میتواند تاییدیه درستی هم نباشد.
بحثی دیگری که وجود دارد این است که امروز نگاه مردم به دانشگاه تغییر یافته و اگر بخواهیم از بعد جامعه شناسی به موضوع نگاه کنیم جایگاه دانشگاه از نگاه مردم تنزل پیدا کرده است. قبلا اگر نگاه به قشر دانشجو یک نگاه فرهیختگی بود، اما با توجه به رشد قارچ گونه مراکز آموزش عالی در دهه ۹۰ و افزایش تعداد دانشجویان الان دیگر شاید آن نگاه فرهیختگی نسبت به سایر دانشجویان وجود نداشته باشد. در هر حال وقتی هر کسی به سادگی امکان دریافت یک کارت دانشجویی را بدون کمترین زحمتی پیدا کرده طبیعتا نظرات خارج شده از آن دانشگاه هم دیگر به مانند قبل پخته و فکری نیست با این وجود وقتی مردم تفاوتی بین فکر دانشگاه و حرفی را که مردم در کوچه و بازاز میزنند احساس نمیکنند طبیعتا مانند قبل روی دانشگاه حساب باز نمیکنند.
معتقدم درک و اولویت سنجی تشکلهای دانشجویی در محوریت برنامهها خوب نبوده با این وجود هر کجا جنبش دانشجویی از مردم دور شده و یا حداقل نتوانسته با ادبیات مردم صحبت کند مردم تمایلی به پذیرش آنها نداشته اند، اما وقتی نگاه جنبش دانشجویی در موضوعات مختلف مانند عدالت در ۸۰ با مردم تلاقی پیدا کرده مردم هم از حرکت جنبش دانشجویی خوشحال شده اند. ما حصل حرف بنده این است که با وجود تمام اتفاقاتی که افتاده و تجربیاتی که طی این سالها در جنبش دانشجویی کسب شده الان نگاه بچهها به مردم تغییر کرده و رجوع آنها به مردم بیشتر شده و این کاملا محسوس است. البته جنبش دانشجویی باید مراقب باشد که این برگشت به اصل خود موجب نشود که در فضای سیاسی دچار خلاء شود.