ماجرای یک تومور مغزی که نیامده، رفت/ خواهرزاده بروسلی وارد می‌شود!
روایت دانشجویی| پرونده بیست و ششم| تربیت‌بدنی
نگران شدم. دلم شور افتاد. علی الخصوص وقتی درد، تا پاسی از شب فروکش نکرد. آخر شب وقت خواب، در خاموشی اتاق، تشخیصم را به هم‌اتاقی‌هایم گفتم: «فکر کنم تومور دارم». خندیدند و گفتند «دیوانه».
ارسال نظرات
آخرین اخبار