با گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلابی که صبغهای فرهنگی داشت و قرار بود انسانی دگرگون به جامعه معرفی کند؛ آموزش و پرورش کشور همچنان در غرقابی از روزمرگی و ناراضیتراشی دست و پا میزند. چاره کار در اجماع بر سر استراتژیهایی است که میتواند آموزش و پرورش کشور را از دستگاهی آسیبزا به کانونی برای شناسایی و پرورش استعدادها تبدیل نماید.
تحول گفتمانی در آموزش و پرورش: «هیچ تغییری در مناسبات انسانی و سازمانی ایجاد نمیشود مگر آنکه پیش از آن، گفتمانهای حاکم دچار تحول شده باشند.» گفتمان حاکم بر آموزش و پرورش کنونی عبارت است از: «بسیجِ تمام امکانات مدرسه و خانواده برای موفقیت در کنکور.» در همین راستاست که دانش آموز، معلم، مدرسه و خانوادهی موفق معنا مییابد و دانشآموز درسخوان و گوشهنشین، معلم خصوصی یا آموزشگاهی، مدرسه حاوی کلاسها و آزمونهای تستی و والدین فراهم کننده شرایط مناسب برای درس خواندن فرزند، اجزای مهم آموزش و پرورش را تشکیل میدهند. به نظر میرسد که با اوج گرفتن مقولهی آسیبهای اجتماعی فرصت مناسبی برای تحول گفتمان حاکم بر آموزش و پرورش فراهم آمده است. گفتمان جدید باید بتواند با تأکید بر پرورش دانشآموزان، آموزش مهارتهای زندگی و گفتوگوی سازنده در خانوادهها، مدارس را به پلی برای تعامل مشارکتجویانه و مسئولانهی والدین و فرزندان تبدیل و از افزایش آسیبهای اجتماعی جلوگیری نماید.
نهادینهکردن مشارکت:
«ایران امروز بهشدت از کمبود مشارکت در عرصههای اقتصادی و اجتماعی رنج میبرد. مشارکت سیاسی هم محدود به ایام انتخابات میباشد. در واقع با چنین سطح نازلی از مشارکت انتظار برای کاهش معضلات جامعه بیشتر به یک شوخی شبیه است. نظم سیاسی هم بیشتر اسیر ناکارآمدی ناشی از فساد و فقدان بهرهوری است که به دلیل تأثیرگذاری قابل توجه آن در مناسبات اجتماعی، بر عمق مسائل موجود میافزاید.»
در چنین وضعیتی آموزش و پرورش باید وظیفهی ایجاد مشارکت پایدار برای نیل به توسعه پایدار را بر عهده گیرد. چنین مشارکتی باید از مدارس ابتدایی و با تقویت شوراهای دانشآموزی، آموزش مسئولیتهای شهروندی، راهکارهای حل مساله، هنر سازگاری با محیط و... در محیطی واقعی، مشارکتی و فاقد آموزههای انتزاعی شکل گرفته و بتواند دانشآموزان را به شهروندانی آگاه، قانونمدار و مسئول تبدیل کند.
کنترل مداخله دولت و بازار: «دولت به طور ذاتی خواستار کنترل جامعه و رفتار محاسبهپذیر و قابل پیشبینی از سوی آن است. بازار هم، خواهان بهینه کردن روابط و افزایش و اطمینان از سود حاصل است. پیوند این دو در آموزش و پرورش کنونی از یک سو به رونق مافیای کنکور دامن میزند و از سوی دیگر با انحلال «تفاوتها» در یکسانی و یکنواختی دولت ساخته، میکوشد تا از هر گونه تغییر بنیادی در این نهاد جلوگیری نماید.»
در روزگاری که جهان به سرعت در مسیر تحولات شگرف پیش میرود آموزش و پرورش کنونی میکوشد تا با محافظهکاری و تمرکزگرایی ناکارآمد، همچنان دانشآموزان را در گذشتهای مبهم فریز کرده و از تصور چشماندازهایی متفاوت با نظم موجود بازدارد. در واقع بدون کنترل مداخله دولت و بازار در فرآیندهای آموزشی موجود هیچ اصلاحی امکانپذیر نیست.
آموزش و پرورش کنونی محصول رابطه معیوب بازار، دولت و خانوادههاست. خانوادههایی که آرمانی جز پزشکی و مهندسی در ذهن فرزندان خود حک نکردهاند و پدر و مادرهایی که موفقیت مدارس را فقط با تراز کنکور محک میزنند. به دلیل سهم زیاد خانواده در سرنوشت فرزندان، استراتژیهای تحول باید همزمان به تغییر در باورهای مدرسه و خانواده بینجامد.
عارف علیزاده
دانشجوی کارشناسی رشته آموزش ابتدایی