به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی نشستی را با عنوان «بحران فلسفه معاصر» به مناسبت روز جهانی فلسفه در تالار ناصر خسرو دانشکده ادبیات و علوم انسانی برگزار کرد.
گزیدهای از مطالب سخنرانان این نشست را در ادامه مطالعه میکنید.
حسامالدین شهرابی فراهانی، پژوهشگر فلسفه، در این نشست بیان کرد: جریانات فلسفی قرن بیستم، در این ایده که مرگ فلسفه به معنای کلاسیک آن رخ داده، مشترکاند. فلسفه به معنای کلاسیک آن پرسشگری با ابزار عقل است از کل به معنای هر آن چه هست. یعنی اپیستمه ذیل ایده خیر. بحران در فلسفه معاصر این پرسش است که اگر علم ساختار معقول جهان را با روش ریاضیاتی خود کشف میکند، چه نیازی به فلسفه وجود دارد؟ این سیستم ریاضیاتی که دترمینیستی است، چه جایی برای اراده آزاد انسان و اخلاق باقی میگذارد؟
وی افزود: از طرفی به نظرم "بحران" مفهومی مسیحی به معنای تاریخی آن است. گویی مسیحیت با قطع نظر از خداوند و نومیدی از او تکوین پیدا کرده است. معادلی برای بحران در سنت ما وجود ندارد. این وضع انتولوژیک در تفکر و سنت ما یا بلیه (ناشی از فعل انسان) یا امتحان (ناشی از امر قدسی) خوانده میشود و تفاوت ماهوی با مفهوم "بحران" دارد.
وی در ادامه گفت: به نظرم پرسش اساسی باید این باشد که مای ایرانی-اسلامی بدون نظرگاهی در فلسفه تاریخ، در چه نسبتی با این بحران هستیم و به لحاظ تاریخی کجای این وضع ایستادهایم.
مرتضی نوری، عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی در این نشست گفت: وضعیت بحران و معنای بحران دلالت بر وضعیت هراس، نومیدی و شکست دارد. بحران یعنی وضعیتی که در رسیدن به اهدافمان دچار نومیدی و شکست هستیم. اهدافی که در بایستگی آن تامل نکردیم و نگاه انتقادی به آن نداشتیم. عقل ابزاری در فلسفه در اهداف و ارزشهای انتخابی ما چرایی نمیکند و این قابلیت را هم ندارد. یک معنای بحران این است که هدف مشخص، اما استراتژیها شکست خورده است. مثلا هدف ما رونق اقتصادی است، اما استراتژیک اشتباه و این وضع بحران است. بحران در معنای دیگه آن بی ارزشی ارزش هاست. مانند آنچه نیچه بیان کرده است. به بیان بهتر خود هدف مورد سوال و محل چالش است و این نیز معنای دیگری از بحران است.
احمد رجبی عنوان کرد: اولین جایی که بحران به عنوان تیتر و عنوان فلسفی قرار گرفت، کتاب "بحران علوم اروپایی و پدیدارشناسی استعلایی" هوسرل است. انسان قرار بود بعد از کنار زدن اتوریتههای حاکم بر عقل، آگاه و آزاد باشد و علومی را که ضامن این آزادی باشد، بنیانگذاری کند تا یک یوتوپیا تاسیس کند. بحران این است که این علوم با مبنای خوانش ریاضیاتی جهان، هر چه قدر بیشتر توفیق یافتند، جایگاه منِ آزاد انسان بیشتر به چالش کشیده شد. به بیان بهتر منی که مبدا و بنیانگذار و مقصد و منتهای این عالم بوده و هستم، کجای این جهان ابژکتیو و علمی جای دارم؟!
وی گفت: هر چه را ما "انسان" میدانستیم، هوش مصنوعی جایگزین میکند شعر میسراید، موسیقی مینوازد و حتی با متریال دیجیتال فلسفه شرح میدهد. پس انسان در مقام آزادی آگاه، آزادی که الزام اخلاقی و افق معناداری زندگی را به تعبیر هوسرل میآورد، کجای علوم است؟! گویی هیچ جای متد علمی، آزادی و معنای زندگی قرار ندارد و این بحران است.