به گزارش «خبرگزاری دانشجو»، باشگاه دانشجویان* ؛ مدتها بود، هست و شاید هم خواهد بود که به این فکر می کردم که چرا با این همه ایده و کارهای فرهنگی، بازهم در "جبهه فرهنگی" و جنگ با دشمن داخلی و خارجی بر سر فرهنگ، این ما هستیم که داریم تلفات می دهیم و اصلاً اثر این همه کار فرهنگی کجا می رود و چرا انقدر تأثیرش بر روی مخطبان و حتی نسل جوان و دانشجو کم شده است؟
هر تک و تاکتیکی که به خیال خودمان « اِند کار فرهنگی است» را می زنیم یا با شبیخون ها و پاتک دشمن جواب داده می شود یا از قبل، دشمن، با فکر و حساب شده، دستمان را خوانده است و «لو» رفته ایم. اثردهی کارهای فرهنگی مان اینگونه شده است که انگار تکه یخی انداخته ایم درون خرمن آتش که به سرعت دود می شود میرود هوا اثری از فعالیت های فرهنگی بر مخاطبمان، یافت نمی شود و آخر ِخط هم، باز ما متهیم به اینکه "چرا کار فرهنگی نمی کنید؟! و " پس پول های فرهنگی مملکت خرجی چی میشه؟! "
در این درگیری ها با خودم و دیگران بودم که خبر بازگشت «175 غواص دست بسته» که یادگار عملیات کربلای چهار بودند همه جا پیچید و باز صداها و نواهای همسو و ناهمسو به پا خواست.
نگاهی به عملیات کربلای چهار که در ذهن تاریخی ما، «یک عملیات لو رفته» است، همیشه این نکته را به ما متذکر میشد که دشمن چه نظامی و چه غیرنظامی، هیچ وقت خسته نمی شود و علاوه بر اینکه لحظه به لحظه حرکت های خود را استراتژیک تعریف می کند و حساب شده به هدف می زند، در کنارش مانتد یک شطرنج باز حرفه ای، «حرکت های بعد ما» را نیز ازقبل پیش بینی می کند! فرقی هم نمی کند برایش جنگ نظامی سال ۶۵ و در دل آبهای سرد و زمستانی اروند باشد یا جنگ فرهنگها و ارزش ها در بهاران دهه چهارم انقلاب در پشت خاکریزهای مجازی تلگرام و واتس آپ و ...
برای او، جنگ، همان "جنگ" است و برای ما، درد همان "درد"...
همان دردی که در کربلای چهار، ستون عملیات را لو داد و حلقه یاران را در هم شکست تا تو، از دلِ آب، اسیر خاک شوی. همچون ماهی که قبل از آنکه از نفس بیافتد، از نفسش می اندازند....
آری برادر غواصِ گمنامُ خوش نامُ ازسفررسیده ام...
«فکرهای فرهنگی» ما هم مثل «عملیات نظامی» شما «لو» رفته است...
دستهای تو را آن شب، در دل سرمای زمستانی بر روی خاکهای تبدار فاو بستند و دست و قلم مرا در دلِ روزگار «دعواهای دلواپسی و امیدواری»؛ که مبادا قلم من، پارازیتی شود بر اردوکشیهایشان و بحثشان را عوض کند و در ایام همدلی و همزبانی، از هیجان جناحی شان بکاهد.
آری؛ مسافر خستهی از ره رسیده ام...
من و تو همدردیم...
تو وقتی دل به دریا زدی که دشمن، گلوی حادثه را از قبل دریده بود و به پیشواز "ذبح تو" رفته بود و ما پی از سی و اندی سال، با غرورهای دینی کاذبمان و با همه ادعاها و بودجه ها، اسناد بالادستی، مقالات علمی پژوهشی، کنفرانس هایمان و... هنوز داریم از همان جایی ضربه می خوریم که تو را از ما گرفتند.
به فریادهای زیرآبتان و اشکهای خاکیتان سوگند، که « بازگشتِ به موقع شما» برای خیلی ها، خیلی پیام داشت. اما برای ماها که هنوز باور و ادعا داریم جنگ تمام نشده است و خود را سرباز و فرمانده «جنگ فرهنگی» می نامیم، باید تلنگری باشد که یک بار دیگر بنشینیم و از نو، فکر کنیم. مرد زمان خود باشیم. "قبول کنند" و "قبول کنیم" که فکر های قبلی ما و تاکتیک هایمان دیگر «لو» رفته است و دشمن پیش از ما، فتح الفتوح ها کرده است و همچنان دارد پیش می تازد.
آزموده را آزمودن خطاست! با آنچه که تاکنون در خاکریزهای فرهنگی کرده ایم و نتیجه نگرفته ایم، بازهم در «کربلای چهار فرهنگی مان» فرو شکست خواهیم خورد. جبهه فرهنگی ما، با همه توان انسانی و برنامه ایش، باید پوست بیاندازد و فکرها و نیروهای جدیدی به این خط مقدم تزریق شود تا نسل جدید بتواند در کنار نسل قدمت دار فرهنگ، «عملیاتی جدید» رقم بزند.
امید است پیش از آنکه دیرتر شود و دشمن همین چند سرباز پیاده و داوطلب فرهنگی را را نیز به گمنامی، خاک کند، « فکری» کنیم و دست به «عملیات جدیدی» بزنیم...
و در این بین شما ای خوش نامانِ رسیدهِ از دلِ تاریخ؛
دعا کنید برایمان؛
باشد که رزمندگان امروز اسلام، از پس شما، بازهم کربلای پنج دیگری را رقم بزنند...
فرزاد توتچی فتیدهی- فعال و پژوهشگر فرهنگی و اجتماعی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است!