به گزارش خبرنگار اعزامی «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، یحیی ناظر، راوی دوران دفاع مقدس در جمع دانشجویان دانشگاه فردوسی در منطقه طلائیه بیان داشت: هدف شهدا تنها رضای خدا بود و بس، در زمان پیامبر(ص) برخی خانوادهها، خانواده شهدا را به هم نشان می دادند و برای آنها ابراز تاسف میکردند.
وی ادامه داد: اتفاقی که برای مردان دوران دفاع مقدس ما نیز افتاد و بسیاری از مردم در دوران هشت سال دفاع مقدس خشنود بودند که فرزندان و مردان آنان کشته نشده و یا اصلا به جبهه نرفتند، برای خانوادههای داغدار که جنازه فرزندشان را تحویل میگرفتند دلسوزی و ترحم میکردند.
ناظر بیان داشت: بر نبی اکرم(ص) زمانی که این تاسفها آغاز شد آیه «و لا تحسبن القتلو فی سبیل الله امواتا» نازل شد؛ به این معنا که ای نبی ما به این کور دلان و نفهمان بگو کسانی که در راه خدا کشته میشوند را مرده نپندارند؛ بلکه آنان زنده هستند و نزد خدا روزی میخورند.
این راوی دوران دفاع مقدس در ادامه با انتقاد از برخی تفکرات نسبت به مرگ مومنان در میدان جهاد بیان داشت: این پندار غلطی است که مرگ کسانی که در راه خدا کشته شدهاند را با مرگ افرادی که در بستر جان سپرده اند، یکی بدانیم.
ناظر در ادامه به عملیات بدر در طلائیه اشاره کرد و افزود: مردان دفاع مقدس در طول دوران دفاع مقدس شجاعانه دفاع میکردند و در هنگام شلیک آرپیچی آیه «و ما رمیت و اذ رمیت» را فریاد میزدند؛ گویی هیچ غم و غصهای در دل نداشته و هیچ ترسی در دل راه نمیدادند.
وی به پاسخ حضرت زینب(س) در خصوص آنچه در کربلا دیدند اشاره کرد و افزود: حضرت زینب (س) در پاسخ افرادی که از ایشان پرسیدند در کربلا شما چه دیدید گفتند «ما رمیت الی جمیلا من چیزی به جز زیبایی ندیدم» و این همان چیزی بود که ما در کربلای ایران دیدیم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در ادامه با اشاره به شب عملیات خیبر در طلائیه گفت: در شب عملیات خیبر شهید خرازی دست خود را از دست داد و رو به نیروهای خود کرد و گفت: هر کس که بماند به احتمال زیاد شهید خواهد شد و هر کس بخواهد میتواند برود اینجا کربلا است و عاشورا تکرار میشود و تمام یاران او در کنارش تا آخرین لحظه ایستادند.
ناظر ادامه داد: شما باید آرمان شهدا را در زندگی خود نهادینه کرده و دیگران را نیز با این آرمان آشنا سازید.
وی به آیه «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا» در سوره یس اشاره کرد و گفت: برخی از رزمندگان در نبرد هشت ساله این آیه را بر روی قنداق تفنگهای خود مینوشتند و از خدا میخواستند که دید دشمن را کور و با ایمان به این آیه نیم خیز در کانال در برابر تانک های دشمن ایستادگی میکردند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس با اشاره به عمق نحوه شهادت شهدا در طلائیه گفت: در این مکان آنچنان فشاری از سوی دشمن بر رزمندگان مظلوم و دلاور ما وارد آمد که در خاک طلائیه از خون شهدای ما گل درست شده بود و چکمه دیگر رزمندگان در خون همرزمانشان در گل و لای شکل گرفته فرو میرفت.
ناظر به سختیهایی که رزمندگان در هشت ساله میکشیدند اشاره کرد و افزود: در یکی از عملیاتهایی که در طلائیه انجام شد من به عنوان کمک آرپیچی زن در کنار قاسم یکی دیگر از رزمندگان قرار گرفته بودم.
وی ادامه داد: از شدت گرما و فشار راه زبان در دهان ما آنچنان خشک شده بود که توان حرکت دادن آن را نداشتیم. حدود 18 کیلومتر را پیاده با حمل باری به اندازه نصف وزن مان طی کرده بودیم در این شرایط داخل خط که رسیدیم دشمن چهار پاتک زد و و در پاتک پنجم مهمات ما تمام شد.
این رزمنده دوران دفاع مقدس به حجمه تانک های عراقی در این عملیات اشاره کرد و افزود: در چنین شرایطی ارتش دشمن با 400 تانک به سمت ما حمله ور شد، به نحوی که از شدت هیمنیه این تعداد تانک زمین ارتعاش برداشته بود؛ اما در دل بچه ها تنها نبود مهمات برای پاسخ گویی به دشمن آزار دهنده بود و با وجود این شرایط استوارانه ایستادگی می کردند.
ناظر با اشاره به حضور شهید قاسم کردکتولی به عنوان آرپیچی زن در کنار خود گفت: در این گیر و دار قاسم فریاد زد به هر نحو شده برایم مهمات پیدا کن و من فاصله گرفتم و رفتم پایین تر تا مهماتی برای او پیدا کنم.
وی افزود: در میان جنازه شهدا که با صورت یا پهلو روی زمین افتاده بودند به دنبال مهمات گشتم تا اینکه پس از برگرداندن یکی از شهدا در کوله پشتی او یک گلوله آرپیچی پیدا و به سرعت به سمت قاسم روانه شدم.
این رزمنده دفاع مقدس به نحوه آماده سازی گلوله آرپیچی اشاره کرد و گفت: خرج موشک را کشیدم و آن را به قاسم دادم و محو عمل او شدم، قاسم گلوله را در دهانه آرپیچی گذاشت و رفت در بلندای خاکریز از کمر به بالا ایستاد و به تانک عراقی که دیگر در 150 متری ما رسیده بود، شلیک کرد.
ناظر رمز یا زهرا(س) را رمز رسیدن به هر پیروزی دانست و ادامه داد: آرپیچی قاسم با رمز یا زهرای او وسط تانک دشمن نشست و شعله های تانک به هوا پرتاب شد و تنین الله اکبر دیگر بچه ها فضا را پر کرد.
وی ادامه داد: من محو این صحنه و این نشاط رزمندگان شده بودم، برگشتم دنبال قاسم تا این شادی را با او قسمت کنم؛ اما او را پیدا نکردم دنباله نگاهم را که گرفتم پیکر بی جان او را در حالی که تیر کالیبر از گلوی او داخل و از سر او خارج شده بود پیدا کردم. قاسم چنان آرام گرفته بود که گویی سالیان سال است که خوابیده.