گروه دانشگاه "خبرگزاری دانشجو"، عبدالله گنجی؛ شاید نوشتن این وجیزه در این روزها قدری غیرمنتظره و بیمناسبت جلوه نماید، چرا که از اصلیترین مناسبت دانشجویی سال یعنی 16 آذر عبور کردهایم. اگرچه روز 16 دیماه نیز که «روز شهدای دانشجو» نام دارد در پیش است و مجلس نیز این نامگذاری را تصویب کرده است. احتمالاً نوشتن این مطلب در روز 16 آذر یا حوالی آن موجب برداشتهای ناصحیح از اصل موضوع میشد. لذا با قدری فاصله از آن روز و در فضای آرام دانشجویی که هدف از نگارش، تأثیرگذاری بر آن روز خاص برداشت نمیشود، این موضوع را بهتر میتوان به رشته تحریر درآورد. و اما بعد ...
سؤال اساسی که دولت اعتدال باید در حوزه دانشجویی برای آن پاسخ دقیق و منطقی بیاید، این است که آیا امکان تحقق و شکلگیری تشکل یا جریان دانشجویی با خصایص اعتدال و مدارا در دانشگاه وجود دارد؟ آیا دولت میتواند به این امید ببندد که دانشجویانی در دانشگاه یافت شوند که ضمن سیاستورزی، حامی دولت اعتدال باشند؟ آیا عملکرد موجه و مثبت دولت نیز قادر به تولید چنین نیروی سیاسی در دانشگاه خواهد شد؟
انگیزه نگارنده برای نوشتن این موضوع زمانی بیشتر شد که مجریان برنامه ریاست محترم جمهور در روز 16 آذر، فضا را دوقطبی اصلاحطلب – اصولگرا میدیدند که از یک سو به معنی این بود که قطب سومی به نام اعتدال وجود ندارد و از سوی دیگر با حذف تشکلهای دانشجویی غیراصلاحطلب از مراسم (به جز یک گروه)، خواستند خود را در جایگاه اعتدال نمایش دهند و در قبال وجود یک گروه دانشجویی اصلاحطلب، فقط به یک گروه از طیف مقابل اجازه صحبت دادند. این اشتباه نگرشی اطرافیان رئیس جمهور که توأم با خامی بود، واجد نقد جدی است. اینکه دولت اصرار دارد تشکلهای دانشجویی را همسو و در تراز دو جریان سیاسی کشور ببیند، ناشی از عدم شناخت دقیق فضای دانشجویی است.
نگارنده به جهت 20 سال فعالیت سیاسی در تشکلهای دانشجویی و مطالعه برگ، برگ تحولات دانشجویی هفتادوچند ساله کشور، هیچ ردی از جریان دانشجویی معتدل در کشور ندیدهام. ممکن است یک دانشجو دارای خصایص فردی آرام و معتدل باشد اما توقع رفتار اعتدالی سیاسی از دانشجویی که به تشکلهای سیاسی پیوسته است، توقعی بیجا و امری نشدنی است. رادیکالیسم دانشجویی که برای رفتارها و محیطهای دانشجویی امری پذیرفته شده است، الزاماً از زاویه سیاسی به قطببندی قدرت و دانشجو برنمیگردد و مشروع یا نامشروع بودن حاکمان در آن تأثیری ندارد، بلکه خصیصهای است روانی- شخصیتی که خاص این سنین، سیالیت، کمتجربگی، هیجانطلبی، عدالتخواهی و آرمانگرایی است.
همه این خصایص بر دو عنصر دیگر سوار است که عبارتند از دوری از قدرت و ثروت. دوری از قدرت و ثروت محافظهکاری را دفع و عنصر دانشجو را تا مرز پرداخت هزینه به پیش میبرد. برای اثبات این موضوع که امکان تحقق «جریان دانشجویی اعتدال» وجود ندارد، ذکر دو نمونه تاریخی خالی از لطف نیست. همه میدانند که سازمان مجاهدین خلق (منافقین) شاخه دانشجویی نهضت آزادی ایران بود که در اردیبهشت 1340 و در غیاب جبهه ملی پدیدار شد. مشی مرحوم بازرگان و سحابی و دیگر دوستانشان مشی اعتدالی بود. اگرچه به حکومت پهلوی نقد داشتند اما مشی مبارزاتی آنان اصلاحطلبانه و اعتدالی بود، خشونت را تجویز نمیکردند و درصدد سرنگونی رژیم نبودند بلکه بر همان قاعده معروف «شاه سلطنت کند، نه حکومت» به پیش میرفتند. اما شاخصه دانشجویی آنان حوصله این مشی مبارزاتی را نداشت.
بنابراین از سال 1344 از اسلاف خود فاصله گرفتند و کمکم دست به اسلحه بردند و حتی افرادی از درون خود که مارکسیسم را الگوی مبارزه نمیدانستند، به شکل خونین تصفیه کردند... مورد دوم دفتر تحکیم وحدت است که در دهه اول انقلاب بر امام، ولایت فقیه، استکبارستیزی، حمایت از جنبشهای آزادیبخش و مستضعفنوازی تأکید میکرد اما کمکم همه هم و غم خود را بر مبارزه با دولت هاشمی متمرکز کرد. بعد از آن به کاروان حامیان خاتمی پیوست و از سال 1380 با نهضت آزادی و حزب مشارکت پیوند خورد و «عبور از خاتمی» را کلید زد. در مرداد 1381 شورای عمومی آن رأی به خروج از جبهه دوم خرداد داد و مسئله آنان بر «نفی استبداد دینی» و «دموکراسیخواهی» متمرکز شد. «نقد حاکمیت» را به «نفی حاکمیت» مبدل کردند و به در و دیوارهای نظام کوبیده شدند و شورای مرکزی هم به صورت جمعی در امریکا مستقر شد. خاتمی را که در به قدرت رساندنش نقش داشتند به دلیل عدم عبور از نظام به سخره گرفتند و در 16 آذر 1383 دهان به فحاشی علیه وی گشودند و نهایتاً به انشقاق و پایان راه رسیدند. بنابراین ممکن است جریان اعتدال در ابتدا بتواند به «نهادسازی اولیه دانشجویی» همت گمارد اما دانشجو در عرصه سیاسی محافظهکار نیست. اعتدال نیز به نوعی با محافظهکاری همخوابه است و این خصیصه نه شایسته یک جوان دانشجو است و نه با خلقیات او سازگار است. علاوه بر آن تجربه بعد از انقلاب اسلامی نشان میدهد که ممکن است یک تشکل یا جریان دانشجویی کلیت نظام را پذیرفته باشد اما در نگاه مطالبهگر و نقادانه خود حاکمیت را «تجزیه شده» میبیند. بنابراین در طول 35 سال گذشته هیچ تشکل دانشجویی همراه دولت نبوده است. این عدم همراهی الزاماً به عملکرد مثبت و منفی دولتها برنمیگردد بلکه جوان دانشجو همیشه پشتپردهای رازآلوده از قدرت در ذهن میپروراند و با سوءظن قدرت را تحلیل میکند. بنابراین از اکثریت خاکستری دانشجویان که بگذریم، در حوزه سیاسی، دانشجویان در قطبهای گفتمانی قرار میگیرند و هر گفتمانی که رادیکالتر باشد از جذابیت بیشتری برخوردار است. با این توصیف دولت اعتدال از نظر سیاسی در کجای جریان دانشجویی فرود میآید؟ ممکن است تجدیدنظرطلبان یا اصلاحطلبان بعد از پنچری چندساله تشکلهای همسو، بتوانند در سایه دولت روحانی به ترمیم موقعیت بپردازند اما مبتنی بر تجربهای که ذکر شد، جریان دانشجویی همسو با آنان در درون نظام مشی نخواهد کرد. اگر میانسالان اصلاحطلب را رادیکال بنامیم که همه ابعاد نظام جمهوری اسلامی را در «دموکراسیخواهی» خلاصه کردهاند باید جوانان این طیف را صدها قدم جلوتر و رادیکالتر ببینیم. بنابراین قرار گرفتن تخممرغهای اعتدال در سبد تجدیدنظرطلبان ممکن است امکانپذیر باشد اما دیری نخواهد پایید که یک گروه دانشجویی اپوزیسیون به ریش دولت بسته و این آش نخورده با دهانی سوخته در تاریخ ثبت خواهد شد.
طیف دانشجویی مقابل تجدیدنظرطلبان و دموکراسیخواهان که جریان دانشجویی مذهبی است نیز از خصیصه رادیکالیسم برخوردار است اما چون به فصل الخطاب در نظام باور دارند و بعضاً به تکیهگاههای مطمئن تکیه کردهاند به «نفی حاکمیت» روی نخواهند آورد. مواجهه شکلی آنان با اجزای نظام ممکن است همانند طیف مقابل باشد. یعنی دولت، مجلس و... را از لب تیغ بیرحمانه نقد بگذرانند که نمونههای آن همایشهای دلواپسان بود اما از خطوط کلی نظام عبور نمینمایند و به امریکا مهاجرت نمیکنند. آنان زندانی شدن برای نظام (نه علیه نظام) را نوعی ارزش تلقی میکنند. بنابراین دولت اعتدال که اکنون از حوزه جوانی و دانشجویی کشور منقطع است، میتواند به این طیف نزدیک شود چرا که این جماعت از نظام عبور نخواهند کرد. شرط آن این است که دولت، حوزه سیاسی دانشگاه را برای انقلاب اسلامی بخواهد و از عبوس شدن تجدیدنظرطلبان، مشروطهخواهان، جمهوریخواهان، دموکراسیخواهان، روشنفکران بیمسئولیت و مهاجرین به غرب دلنگران نشود.