گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، بیست و پنجم اردیبهشت مصادف با روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی است که در مورد نقش این حکیم و شاعر ایرانی با عبدالرضا سیف استاد تمام رشته ادبیات دانشگاه تهران به گفتگوی تفضیلی پرداختهایم که بخش سوم این گفتگو تقدیم خوانندگان میشود.
ایران سرزمین توحید، توران(شرق) سرزمین معرفت دوگانه و سلم (یونان) سرزمین تثلیث
فردوسی از طریق افراسیاب که فرزند تور و نوه فریدون است پای توران را به ایران باز میکند. از نظر فردوسی ایران کشور جان است و سرزمین عقل و روح و روان، اما توران سرزمین نفس، تاریکی، بی خردی، خدعه و بیعقلی است. دیوان همه در سرزمین توران زندگی میکنند و همه بدیها از آن سرزمین شروع میشود و در ایران با دیوان مقابله است.
در واقع فردوسی نقال نیست نقاد است و داستانها را با روش تحلیلی میپردازد. از نظر انسان شرقی دعوای حق و باطلی وجود ندارد بلکه خیر و شر لازمه هم هستند و این ناشی از نگاه ین و یانگی در معرفت انسان شرقی است.
اما سلم یعنی یونان و روم سرزمین تثلیث است معرفتی که آفریدهها را هم عرض خدای باری تعالی قرار میدهد و فردوسی نگران این نوع نگاه است.
آگاهی فردوسی از متون یونانی
بسیاری از دیرینگونههای موجود در شاهنامه و یا وقایعی که فردوسی ترسیم میکند نشان میدهد که او از متون یونان باستان و متن هرودوت آگاهی داشته است. وقتی میگوییم هم عصران فردوسی افرادی، چون ابنسینا بودهاند که با فلسفه یونان آشنایی داشتهاند حتما فردوسی هم آشنایی داشته چرا که هر دو حکیم هستند البته خاستگاه فلسفه ایران نیست خاستگاه فلسفه یونان است و خاستگاه حکمت ، قرآن است حکمت از جنس عقلانیت متکی به وحی است.
تقابل تمدن ایران با تمدن غرب در اندیشه فردوسی
فردوسی در داستان رستم و اسفندیار خودش را به طور کامل نشان میدهد و آنجا تقابل تمدن ایران و تمدن غرب را ترسیم میکند رستم که نماینده کامل ملیت و عقلانیت است به عنوان پهلوان ایرانی با اسفندیار که مادرش رومی است درگیر میشود اسفندیار دست پرورده زرتشت و موبد موبدان است و از سوی زرتشت هدیهای دارد که رویینتنی اوست.
اسفندیار نماینده دو چیز است یکی حکومت و دولت و دیگری دین بدون عقلانیت. از نظر فردوسی دین و عقلانیت و ملیت تا زمانی که با هم باشند میتوانند موجب پیروزی باشند، اما زمانی که دین و عقلانیت مقابل هم قرار گرفتند شکست حاصل میشود. در این تقابل هیچ کدام پیروز نمیشوند هم اسفندیار کشته میشود و هم رستم.
منظور فردوسی این است که اگر دین با اصلاح و خودسازی صورت نگیرد، میشود همان ابلیس که جزء عبادت کنندگان و نماینده دین بود، اما علمش تزکیه و تذهیب نداشت و لذا به ابلیس تبدیل شد. اینجا هم اسفندیار که دستپرورده زرتشت است، اما چون خودسازی نداشت گرفتار هوای نفس شد و مقابل رستم ایستاد لذا دین بدون تذهیب عقل و ملیت را نابود کرد.
هنر واژهسازی فردوسی
در شاهنامه واژههای جدید و یا ترکیبی زیاد میبینیم و فردوسی به تنهایی چند هزار کلمه را اینگونه ساخته است؛ لذا او در زبانشناسی، لغتسازی و ترکیب بی نظیر است و بعد از هزار سال فرهنگستان هر کلمهای از شاهنامه را که بخواهد عوض کند شکست میخورد امروز مشکل فرهنگستان در کلمهسازی این است که از روش شعرایی، چون فردوسی استفاده نمیکنند.
فرهنگستان اول ایران در زمان احمدشاه بنا شده و افرادی، چون ملکالشعرای بهار، بدیعالزمان فروزانفر در آن فعالیت میکنند. یک نمونه از لغتسازی آنها این است که به جای بلدیه، نظمیه و عدلیه کلمات شهرداری، شهربانی و دادگستری را ابداع کردند و یا به جای یونیورسال دانشگاه و یا به جای استیودنت دانشجو و دانش آموز.
یک ویژگی لازم برای واژهسازی داشتن فکر و ذوق شاعرانه است چرا که لازم است لغت از دل فرهنگ مردم بیرون بیاید و شاعر زبان مردم و عقل گویای مردم است لذا لغتسازی کار زبانشناسان نیست و به همین خاطر است که کلماتی که در فرهنگستان ساخته میشوند مورد تمسخر مردم قرار میگیرند، چون از فرهنگ مردم گرفته نشده است.
راز رنج سی ساله فردوسی چیست؟
اما چرا فردوسی عنوان میکند که در سی سالی که مشغول نگارش شاهنامه بوده رنج زیادی را متحمل شده است. ملکالشعرای بهار کتابی به نام فردوسینامه دارد که صحیحترین زندگینامه فردوسی را در آنجا میبینیم. بعد از به غیبت رفتن امام عصر علیه السلام بین دو جریان معتزله (عقلگرا) و اشاعره که متکی به روایات جعلی خلفای اموی و عباسی بودند دعوای فکری وجود داشت.
اما از این میان جریان سوم جریان امامیه یا شیعیان بودند که دین را در بستر عقل به کار میگرفتند. نزاع فکری بین این دو جریان و سالها بعد با روی کار آمدن غزنویان که محصول تفکر اشاعره بودند برای فردوسی ساده نبود. غزنویان با فرهنگ ایرانی و تفکر شیعه بیگانهاند. کسانی که ظرفیت دشمن اهل بیت شدن را داشتند.
اینکه فردوسی در اشعار خود مرتب از حضرت علی علیه السلام صحبت میکند قصد دارد که مقابل جریان اشاعره در خلفای عباسی و غزنویان که با کمک خلفای عباسی روی کار آمده بودند، بایستد. مهمترین دشمنی خلفا نابودی دولت شیعه یعنی دولت آلبویه است. دیلمیان در ری، شمال ایران و نیشابور حکومت میکردند و این شهرها اساسا از ابتدا شهرهای شیعیان بودهاند. غزنویان که دنباله رو اشاعره بودند مرتب به روایات جعلی خلفای اموی و عباسی متکی بودند و با عقل و روایات ائمه مخالف بودند و عقل را منکوب میکردند اینها همانهایی بودند که میگفتند عقل اعتباری ندارد و خلفای اموی و عباسی مبنای دین هستند.
از سوی دیگر همیشه ایران و تمدن ایرانی مورد تهاجم غرب و شرق بودهاند یک تهاجم فکری فرهنگی که از سوی فرهنگی که از سوی غرب بوده بسیار پیشتر از فردوسی و از زمان جعل احادیث در دوران حیات ائمه که به مشاوره یهودیان حاضر در دربار اموی آغاز میشود.
بسیاری از معارف و فلسفه یونانی در قالب متون فلسفی و کلامی به جامعه اسلامی راه یافته بود و فضا را از حالت توحیدی دور کرده بود. از سوی دیگر فردوسی فرهنگ ایرانی را مورد تهاجم خلفای عباسی و فرهنگ منحط شان میدید لذا به عنوان یک حکیم متذکر برای یادآوری عقبه دینی و ملی ایرانیان شیعه به آنها سی سال رنج را تحمل کرده است.