گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ حجتالاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجستهای از جمله آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیتالله خوانساری، آیتالله حقشناس و علامه عسکری بهرهمند شده اند.
خدا دوست دارد انسان برای کسب معیشت خودش آزار خورشید را بچشد
ائمه ما، برای امامت بر همه چیز زندگانی انسان بوده اند و آمده اند؛ ائمه هم برای امامت بر نماز ما بوده اند که ما نمازمان را از ایشان بیاموزیم و هم برای اینکه وضویمان را از ایشان بیاموزیم، هم برای اینکه حجمان را از ایشان بیاموزیم و هم برای اینکه زندگی مان را از ایشان بیاموزیم؛ امام کسی است که بر همه چیز امامت دارد؛ از ائمه ما دستورات متعدد و فراوانی در زمینه کسب و کار وجود دارد؛ شکل کسب و کار وجود دارد.
شخصی به نام عبد الاعلی مولی آل سام می گوید: من وسط یک روزی از روزهای بسیار گرم مدینه، حضرت ابا عبدالله را زیارت کردم؛ حضرت داشت به طرفی می رفت؛ عرض کردم فدایت شوم؛ حال شما نزد خدا معلوم است؛ شما بنده مقرب خدا هستید و شما فرزند رسول خدا هستید؛ با این قرابت بسیار نزدیک، یک همچین روزی در این گرما برای خودتان این همه زحمت درست می کنید؟ چه لزومی دارد شما سر کار بروید؟
حضرت فرمود من در این گرما برای رزق بیرون آمده ام؛ دنبال کسب و کار می روم؛ اگر روز گرم باشد نباید به دنبال کسب بروم؟ در خانه بخوابم ؟ به دنبال کسب بروم، ننگ و عار است ؟ برای اینکه دستم جلوی مثل تو دراز نباشد؛ روی پای خودم بایستم.
ابو عمر الشیبانی می گوید: من حضرت صادق ( ع) را مشاهده کردم که در باغ و بوستان بود؛ دیدم در زمین زراعتشان یک بیل بدست امام است؛ یک لباس بسیار کلفت بر تن امام است و دارد کار می کند؛ عرق هم از پشتشان جاری است؛ عرض کردم آقا این بیل را به من بدهید تا من کار کنم؛ امام پرسید برای چه به تو بدهم؛ من دوست دارم که مرد از گرمای خورشید آزار ببیند؛ رنج گرمای خورشید را بچشد.
وقتی امام می گوید من دوست دارم برای کسب و کار از گرمای خورشید آزار ببینم یعنی پیامبر دوست دارد؛ یعنی خدا دوست دارد؛ خدا دوست دارد انسان برای کسب معیشت خودش آزار خورشید را بچشد؛ حالا هر شغل دیگری به مناسبت خودش.
خدا دوست دارد که بندگانش به دنبال سودهایی که از جانب او می رسد بروند
شخصی به نام محمد بن عذافراز پدرش نقل می کند که امام به پدر من (یعنی پدربزرگ ناقل روایت) هزار و هفتصد دینار مرحمت فرمود و گفت با این به تجارت برو؛ فرمودند نه اینکه فکر کنی من به خاطر سود تجارت عاشق پول هستم؛ من عاشق سود پول نیستم؛ البته سود را همه دوست دارند؛ اما من علاقه ای به آن ندارم؛ پس چرا این کار را می کنم؟ من دوست دارم که خدا مرا به دنبال فوائد و سودهایی که از جانب او می رسد ببیند.
یعنی این یک کار مستحب است؛ من آمده ام به دنبال سودهایی که از جانب خدا می رسد؛ من سودش را دوست ندارم؛ من آنچه که خدا دوست دارد را دوست دارم؛ خدا دوست دارد که بندگانش به دنبال سودهایی که از جانب او می رسد بروند؛ فوائد الهی را دنبال می کنم؛ ایشان هم گفت که من هم رفتم به دنبال کار و تجارت کردم و صد دینار سود بردم؛ بعد خدمت امام آمدم.
در روایت دیگرش می گوید که من در طواف خانه خدا امام را زیارت کردم؛ به ایشان عرض کردم دینارعرض کردم من برای شما صد دینار سود بردم؛ یعنی هزار و هفتصد دینار، صد دینار سود برد؛ چند درصد می شود؟ حدود 6 درصد؛ امام خیلی خوشحال شد؛ چرا خیلی خوشحال شد؟ عجله نکنید تا برسیم؛ فرمود که این را به سرمایه اضافه کن و باز هم با آن کار کن.
زمانی که آتش شهوت یا غضب افروخته می شود، از فکر و خیال کاری بر نمی آید
می خواهم بگویم آقا برای کسب و کار فکر کن؛ نه اینکه همینطور بگویی برویم مغازه باز کنیم؛ من باید شرایط زمان خودم را بسنجم و فکر کنم و مشورت کنم و مشورت کنم؛ این بسیار مهم است؛ متعدد پیش آمده که دوستان برای کارهایشان پیش من آمده اند و استخاره کرده اند و استخاره درست جواب نمی دهد؛ این راه اصلا جای استفاده کردن نیست؛ تو باید فکر کنی و از ده جا از متخصصش بپرسی.
داشتم فکر می کردم که مثلا ما یک قرآن خواندیم و آن را به محضر حضرت صادق (ع) هدیه کردیم؛ ببینید از امام یاد کردیم؛ قبلش نماز خوانده بودیم و از خدا یاد کردیم؛ اگر یاد کرده باشیم و فقط لفظ را بر زبان نیاورده باشیم؛ زمانی که آتش شهوت یا غضب افروخته می شود، از فکر و خیال کاری بر نمی آید؛ اگر آن زمانی که آتش افروخته شده من دارم استغفار می گویم به درد نمی خورد.
اگر آن یاد در دل قرار بگیرد اختیار شهوت و غضب انسان در دست خود آدم است؛ اختیار همه چیز آدم دست خودش است؛ خوب به دست آوردن و جا دادن یاد خدا در دل زحمت دارد؛ آن یادی که در خاطر می گذرد و من ممکن است با گفتن الله و اکبر یک یاد کوچکی از خدا در خاطرم باشد، اگر ادامه پیدا کند آن یاد وارد دل می شود.
راحت تر از ذکر گفتن کسی است که مراقب رفتار و اعمال خودش است که گناه نکند
در آیه 45 سوره مبارکه یس می فرماید: «وَإذا قیلَ لهُمُ اتـّقوا ما بَیْنَ أیْدیکمْ وَما خَلفکمْ لعَلـّکمْ ترْحَمُونَ» اگر انسان این ذکری که فقط در خاطر می گذرد را تکرار کند و ادامه پیدا کند و انسان روی آن کار کند رحمت خدا شامل حال انسان می شود؛ چه زمان؟ نمی دانیم؛ یک بزرگواری که تا حدی برای بنده سمت استادی داشت یک مثالی می زد؛ ایشان فرمودند ماهی همراه آب دریا و همراه جذر و مد به ساحل می آید؛ اگر یک گودالی در گوشه ای از ساحل وجود داشته باشد ماهی داخل آن می شود و آب برمی گردد و ماهی درون آن می ماند.
یک گودالی است که زمینش هم از همان شن و ماسه های لب ساحل است؛ آب هم با فاصله یک ربع بیست دقیقه ته می نشیند و ماهی بالا و پایین می پرد و در بی آبی می میرد؛ یک راه نجات دارد؛ اینکه از دل دریا یک موج دیگر بیاید؛ چه موقع می آید؟ نمی دانیم؛ قواعد آمدن این امواج چگونه است؟ نمی دانیم؛ مثلا یک طوفان شود، یک باد شدید بوزد، یک حرکتی در سطح دریا به وجود بیاید و آب را حرکت دهد؛ نمی دانیم کدام می شود؛ قواعدش دست اهل ساحل نیست؛ جذر و مد قاعده و حساب دارد.
باید چیزی از عمق دریا بجوشد و بیاید؛ باید یک رحمتی ازجانب خدا بیاید؛ این رحمت شامل حال این آدم ها می شود اما زمانش را نمی دانیم؛ راحت تر از ذکر گفتن کسی است که مراقب رفتار و اعمال خودش است که گناه نکند؛ وقتی شما در طول روز بیرون می روید هزار حادثه پیش می آید؛ کسی که دانه دانه را مراقبت می کند اینها یاد خداست؛ من به خاطر خدا از گناه مراقبت می کنم؛ مهم این است که مداومت شود؛ در ترک گناه که یاد خداست مداومت شود.
ذکری که به ذهن انسان می گذرد راهی است برای آموختن دل
بزرگان گفته بودند یاد خدا را به دلتان تلقین کنید؛ دل مثل بچه ای است که هنوز زبان باز نکرده؛ مدام باید به او بگویی؛ معمولا پدر و مادرها مدام کلمات را برای بچه تکرار می کنند؛ کم کم که زمانش برسد او هم کلمات را تکرار می کند؛ کم کم صحبت کردن را می آموزد؛ انسان چگونه تکرار کند؟ همان ذکری که به ذهن انسان می گذرد راهی است برای آموختن دل.
دوستمان که گاهی به اینجا می آمد می گفت صبح که از خواب بیدار می شوم، قلبم برایم آیه قرآن می خواند؛ بسیار عجیب است؛ یعنی چه؟ این می شود شبانه روزی شود؛ اگر شبانه روزی شود دیگر خواب انسان هم خواب نیست؛ در خواب هم دارد قرآن می خواند؛ همه خواب آدم بیداری است؛ چشمش خواب است اما به یک بیداری و هوشیاری همیشگی رسیده؛ این بیداری همیشگی چیزی است که در آخرت نجات پیدا می کند؛ قیامت زمان هول های عظیم است و فقط این هوشیاری داروی آن است.
هیچ چیزی در برابر آن ترس های عظیم قیامت نمی تواند مقاومت کند جز آن ذکری که به دل انسان راه یافته باشد؛ در این عالم هم انسان فقط با آن یادی که در دل جا گرفته می تواند خودش را نبازد؛ اصلا هرچه گناه بزرگ باشد، اگر ذکر در دل آدم رفته باشد ولو یک ذره اصلا هیچ گناهی قیمت ندارد؛ مانند برگ خشکی است که باد آن را می برد؛ تمام حوادث و هول های این عالم هم هیچ چیز نیست؛ مانند این است که همه اش زیر دندانش جویده می شود و می رود.