ما «اطلاعاتی» بودیم و بالطبع فضول!
ماها «اطلاعاتی» بودیم و بالطبع فضول! صبح فردای آن شب حسین رجب‌زاده را کشیدم یک گوشه و گفتم: «حسین، حالا دیگر به هم خورده و این حرف‌ها را ول کن؛ بیا برویم طرف‌های پاسگاه زید ببینیم آنجاها چه خبر است.»
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار