گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ تقویم چیست؟ تقدیمیِ آژانس محله؟ وسیله ای که با آن تاریخ عقد و عروسی را مشخص می کنند؟ و یا چیز دیگری؟
کارمند که باشی جز «روزشمارهای قرمز رنگ» روزی نظرت را نمیگیرد؛ دانشجو که باشی رفاقت تقویمی ات ترمودینامیکیست، اول و آخر ترم. حقوق بگیر که باشی روزهای شیرین را در «سین»های بی«نان» ماه جستجو میکنی و یارانه بگیر که باشی دیگر هیچ.
اما برای خودِ تقویم همه روزها قندیترین روزهای سالاند. فرقی نمیکند اول ماه باشد یا آخر. تفاوت روزها مخصوص ما انسانهاست و بس؛ روزهای تقویم برای هر کس بسته به پیشه اش، هدفش، آرمانش، فرهنگش، جایگاه حقیقی و حقوقی اش، رنگ و بویی خاص می گیرند و حساس می شوند؛ روزها حساس می شوند. و از این روزها -روزهای حساس–کم نداریم ما ایرانی ها؛ از ماه محرم و عید نوروز گرفته تا ماه رمضان و 22بهمن و روز قدس. روزها حساس میشوند و این جاست که فرق می کند پیشه ات نقاشی باشد یا نقالی و یا نقادی.
نقال که باشی از آنجا که قرار است با کلام از مرام سخن برانی، جذبه بیشتری به خود میگیری و حساس میشوی برای مردم؛ مثل روزهای حساس. فقط حواست باشد که از مرام سخن برانی؛ حواست باشد چه چیز را چطور به جان مردم میخورانی؛ حواست باشد دایره چشمانی که نظارهگر پیشهرانیات هستند بیشمارند؛ نقال.
بگذریم؛ روزهای حساسی را پشت سر نهادیم (ماه مبارک رمضان) و نقال این روزهای روزگار ما (رسانه) پرده حساس نقالی بر بسته و ما را به خدای روزهای حساس سپرده تا سال آینده. نقادها هم جوهر قلمشان خشکیده از بس قامت نقادی بستند، که فلان برنامه بس زیبا و دیگری بس نازیباست. حال همه ما خوب است تا سال آینده؛ دوباره تقویم، دوباره روزهای حساس، دوباره نقالی، دوباره نقادی و دوباره خداحافظ همین حالا تا سال بعد همین وقتا!
نگاهی اجمالی بر عملکرد رسانه ملی در ماه مبارک رمضان حاکی از آن است که نقالان روزگار ما ضمن زحمات شبانه روزیشان میانه ی چندان مبارکی با تقویم های تقدیمی نداشته و از نبود برنامه ریزی نه چندان بلند مدت رنجی بس بسیار برده اند. به راستی اگر چند برنامه مثل «ماه عسل» جزءخوانی های روزانه و تا چند سال پیش ماه خدا (تاکید می کنم چند سال پیش) را از لیست برنامه های رمضانی ماه مبارک سازمان برداریم چه می ماند برای عرضه؟ سریال های آرشیوی و یا برنامه های تکراری.
اکثر برنامهها و خصوصاً سریالهای سازمان بیش از آنکه به چه گفتن و چگونه گفتن بپردازند؛ گفتن را پرداخت می نمایند؛ فقط گفتن. منکر تلاش هاش بی حد و حصرشان نشده و همسنگر نقادان ملامتی نمی شویم. (نقادانی که جز سیاهی، رنگی دیگر نظرشان را نمی گیرد.)؛ هرگز. اما تا کِی نگاه مقطعی داشتن؟ تا کِی بذر در شوره زار کاشتن؟ چند دور دیگر باید دور این دایره بچرخیم؟ بس نیست؟
این روزها اکثر سایتها، خبرگزاریها و روزنامهها اندر احوالات برنامه «ماه عسل»، «مطلب» ها نگاشته اند؛ از نقدهای کوبنده گرفته تا تعریف و تمجیدهای گه گاه زننده. اما به راستی چرا؟ موفقیت یک برنامهی تلویزیونی ثمره ی کاشت چه بذری در چه خاکی ست؟
«ماه عسل» موفق است، اما نه صد در صد به دلیل دکور گران قیمتش و نه صد در صد به خاطر اجرای کم نقص احسان علیخانی. ماه عسل موفق است چون به مثابهی پیچکی بر داربستی به نام «خلاقیت» تکیه زده و بالا میرود. در سال هایی که اکثر برنامهها روی یک خط حرکت کرده و محتوایشان در پرداختن به زندگی بازیگران و بازیکنان فوتبال خلاصه میشد؛ ماه عسل روایتگر زندگی مردم شد.
تاثیرگذاری ماه عسل در پرداخت نیم ساعته به قصهی زندگی مردم، بسیار عمیق تر از سریالهای سفارشی 30 قسمته میباشد؛ چرا که قصه های ماه عسل مظهر زندگی هستند؛ در عین قطره بودن، لیوانی را از وجودشان سرریز میکنند.
اما این موفقیت هرگز بدان معنا نیست که فرمول دیده و شنیده شدن جمیع برنامهها در پرداختن به کودکان کار و دعوت از خانواده ی جانبازان موجی و گفتگو با معلولان ذهنی خلاصه میشود. (همچون برنامه ی «نبش جنت آباد»-ویژه برنامهی عید سعید فطر شبکه سه سیما با اجرای سید علی ضیاء) برنامه ساز باید به دنبال زبان خاص خود باشد؛ فرمول موفقیت هر برنامه به تناسب اهداف و زمان پخش آن برنامه متفاوت میباشد؛ برای همه ی برنامه ها نمی توان یک نسخه پیچید.
در هر صورت ماه رمضان امسال هم به مثابه ی دیگر سالها گذشت؛اما بدانیم که «احسنُ الحال» رسانه ی ملی در فعل حرکت به سوی کشف خلاقیت «محول» میشود؛ هر کس می بایست از خود شروع کند؛ نقاد و نقال هم ندارد.
ولی در این برنامه رفتار مجری اونقدر بی ادبانه بود که من جای اون خجالت می کشیدم.پدر داغدار رو آورده و به زور می خواد رضایت بگیره،اونم برای نجات قاتل جانی ای که اگه از زندان بیرون بیاد خیلیای دیگه رو هم با این فضاحت می کشه و پشتش به ماه عسل گرمه! واقعا برای علیخانی متاسفم،کاش یه جو احترام سرش می شد تا "حداقل" به بزرگتراش نگه"تو".واقعا من موندم اگه پدر خودش رو هم اونجوری می کشتن رضایت می داد و این قدر سینه چاک می کرد واسه یه روانی قاتل؟
رسمی که به نظرم یه جور وظیفه است و هیشکی حق نداره حق علیخانی واسه وظیفه ای که داره انجام میده واسه مردم کلاس بزاره...
در ضمن بنظرم خیلیم تو ماه عسل، خلاقیت نیست! این یافتن و حضور آدمای خاص هستش که ماه عسل رو عسل کرده؛ حالا بهش تایم قبل افطارم اضافه کنید وگرنه علیخانی تو «پشت صحنه» هم این غرور وموفیت رو داشت...؟
باهمه اینا،ضعف تونبودفکرتورسانه ماومسئولینش هستش.اگه یه فکری واسه اون بشه دیگه نیاز نیست هی حرص بخوریم ماه رمضان رسانمون کجاست؟