به گزارش خبرنگار اجتماعی "خبرگزاری دانشجو"، در جامعه سنتي،چون كودك،كوچك است،هميشه از دو جنبه به وي ستم شده است:
الف)حق او به عنوان يك انسان كامل ،در مقابل بزرگترها ناديده گرفته مي شد.
ب)هنگام آموزش ،هرآموزش دهنده اي به خود حق مي داد كه كودك را تنبيه كند.
گروه ديگري از كودكان كه خانواده فقير داشتند ستم سومي را نيز بايستي تحمل مي كردند و آن «نداشتن شايستگي آموزش» بود.
ديد كودكان به دنيا ،با ديد بزرگتر ها متفاوت است.كودك، قانون ها و هنجارهاي جامعه را نمي شناسد و كارش را بر پايه ي ذهن و خيال خود، سامان مي دهد.يعني او«قانون » ويژه خود را دارد.اگر شيطنتي از وي سر مي زند،از ديدگاه ما شيطنت است وممكن است كودك آن را خلاف يا جرم و شيطنت نداند.
در فرهنگ سنتي ما،آموزش همواره با «ترس» و«تنبيه »همراه بوده است.
در قنداق او را از «لولو» مي ترسانده اند و كمي كه بزرگتر شد از «پــليـس»!
چوب از ابزار هاي مهم تربيتي بوده است واز قديم در مكتب و مدرسه گفته اند :«تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر»گلستان سعدي، زدن كودكان را ابزار پيشبرد آموزش و پرورش کودکان مي داند انگار همه معتقد بوده اند كه اگر كودكان را فلك كنند به كودكان هوشمندي بدل خواهند شد.
جالب آن است، همان بزرگاني كه زدن را توصيه مي كنند،گاه، خود به آثار زيان بار و ويرانگر تنبيه كودكان اشاره كرده اند.
كودك چون كودك است،كوچك ديده مي شود . گويي هنوز حق وارد شدن به دنياي آدميان را ندارد، هميشه نيمه تمام ديده مي شود و عيب هايش برجسته مي شوند و زيبايي هايش ناديده گرفته مي شوند.
گاهي گذشتگان شيوه درست تعامل با كودكان رانشان داده اند .ناديده گرفتن اشتباه کودکان،در گذشتن از گناهشان ،تقويت روحيه ي آنان را در جايي كه كاري را درست اجرا كرده اند و باز گذاشتن راه بازگشت از اشتباه و جرم به سوي درستي و توبه،از شيوه هاي پيشنهاد شده ي پيشينيان است.
نيروي انتظامي به سبب ارتباط اجتناب ناپذير و مداوم با جامعه ي انساني و به تبع آن،رابطه با كودكان (چه بزه ديده،چه ناقض قانون)بايد خود را از بند و زنجير پندارهاي كهن وسنتي برخورد با كودكان رها كنند و بدانند كه:
الف)كودكان انسان هاي كاملي هستند.
ب)كودكان با قانون ها وهنجارهاي مورد توجه جامعه و پليس، آشنايي ندارند.
پ)كودكان حق دارند از ما بخواهند كه ابتدا انان را آموزش دهيم آن گاه انان را در معرض پرسش قرار دهيم.
ت)كودكان بايد فرصت بازگشت از گناه وجرم را پيدا كنندبدون آن كه جرم هایشان را هر لحظه به خاطرشان بياوريم.
ث)زيبايي كودكان وكرامت انان آن قدر فراوان است كه مي توان اندك زشتي هاي رفتاري شان را ناديده گرفت و سرشت پاك آنان را با تنبيه و توهين آلوده نساخت.
ج)پليس بايد بداندكودكان تابه سيب نرسند،دست از پياز برنخواهند داشت.پس بكوشيم تا سيب سرخ زندگي را براي كودكانمان به ارمغان بياوريم تا به پياز بدبوي جرم و... گرايشي نيابند.
پژوهش ها نشان مي دهد نزديك به 70%زمان كاري يك افسر پليس جهت برقراري ارتباط با مردم صرف مي شود.بنابراين هنر برقراري ارتباط چه به صورت شفاهي وچه نوشتاري ،براي تمام افسران پليس يك امر حياتي است(والاس و رابرستون2001).
پليسي كه با دنياي كودكان و نوجوانان آشنايي داشته ومهارت برقراري ارتباط خوب و موثر را كسب نموده است،در تحقيقات ومصاحبه هاي خود در عين آرامش و بدون توسل به خشونت ،اطلاعات بسيار خوب و مفيدي را كسب خواهد نمود.
برقراري يك ارتباط خوب با كودكان ونوجوانان سبب مي شود تا پليس در جهت پيشگيري از جرايم و بزهكاري كودكان و نوجوانان كه يكي از رسالت هاي اساسي و بنيادي او مي باشد ،اقدام هاي به موقع و موثري را به انجام رساند.