به گزارش خبرنگار اجتماعی "خبرگزاری دانشجو" یکی پیدا میشود و اشتباهی میکند و صد نفر حاضر هستند تا با ابروهای در هم کشیده و نگاهی تحقیر آمیزاشتباه او را مثل پتکی بر فرق سرش بکوبند.
فرد خاطی و خلافکار نمیداند چه باید بگوید و به دنبال توجیه وعلت تقصیر میگردد. دیگران هم گویی گوشهایشان سنگین و چشمهایشان کم سو شده، واقعیتها را نمیبینند.
نقش آفرین خطا کار در اشتباه است و نظاره گران او هم یا با همزاد پنداری کورکورانه و همدردی با فرد کج رو بیجهت حق به جانب او میبینند و یا کناری میایستند و بیآنکه درباره ناآگاهی و ندانم کاریها فکر کنند اما و اگر میکنند.
ما خوب یاد گرفتهایم در قضاوتهای خود درباره دیگران، در محافل و مجالس مختلف و حتی همایشها و کنفرانسهای مختلف به راحتی در مورد ناهنجاریها، ناملایمات و آسیبهای اجتماعی سخنرانی کنیم و حتی از مقابله ریشهای با جرم و خطا کاری دم بزنیم.
اما وقت عمل هرکس مسئولیت را به گردن دیگری میاندازد و دست آخر هم تمام کاسه و کوزهها سر کسی شکسته میشود که قبلا سرشکسته شده و چون به بیراهه رفته، اسم مجرم و متهم به خود گرفته و حرفش خریدار ندارد.
چند روز قبل، جوانی در پلیس آگاهی خراسان رضوی مقابل خبرنگاران قرار گرفت تا از او عکس بگیرند و در مورد کارهای خبطی که انجام داده به جامعه اطلاع رسانی شود.
او تحصیلکرده و خوش و قد و قامت بود. حرفهاش نیز فنی بود و در نگاه اول هیچ کس باور نمیکرد خفت گیر خفنی باشد که با چاقو جیب مردم را خالی میکرده و..
سوالات خبرنگاران از این متهم خشن، تکراری و کلیشهای بود.
چرا این کار را کردی؟ فکر میکردی دستگیر شوی؟
نمیدانستی چه عاقبت شومی در انتظارت است، چه شد که به این راه...؟
اینگونه صفحات روزنامهها و خبرگزاریها پرشد و مخاطبان کاوشگر نیز مثل همیشه خواننده پر و پا قرص این مطالب بودند.
آنها آن قدر از این دسته مطالب خوانده اند و شنیدهاند که برای برخیها قبح و زشتی بعضی از اعمال و رفتار اشتباه شکسته شده و دنبال هیجان بیشتری میکردند.
هیچ کس دنبال کشف ناگفتههای سارق جوان نگشت. او حرفهای دیگری هم داشت که البته میخواست فرصتی پیدا کند و با حیلهگری از این ناگفتهها برای توجیه اشتباهات خود سوء استفاده کند.
اما شنونده باید عاقل باشد و کارشناس و پلیس و خبرنگار، حرفهای تا مبادا رنگ و لعاب ناگفتهها آن قدر پر زرق و برق شود که به جای هشدار و آموزش، بدآموزی در پی داشته باشد.
متهم به خفت گیری در خانوادهای بزرگ شده و قد کشیده که چشم و هم چشمی و بلند پروازی و زیاده خواهی در آن موج میزند. پدر خانواده خودش را از زمین و زمان بدهکار میداند و معتقد است حقش را خوردهاند.
خواهر لیسانسش هم خودش را دکتر معرفی میکند و برادرش ادا و اطفار آدمهای پولدار را در میآورد.
آنها چیزی هستند که نیستند و خود واقعیشان را گم کردهاند.
انصافا از چنین خانوادهای که از نظر روحیه ایمانی و اعتقادی نیز بسیار ضعیف است انتظاری بیش از این باید داشته باشیم؟
انصاف به خرج دهیم و بگوئیم چه تعداد از ما که خواننده گفتههای شنیده شده سارق خشن بودیم خود واقعیمان هستیم؟
چقدربه ساده زیستی، قناعت واخلاقیات پای بندی میکنیم؟ بیشترین حجم انرژیمان را صرف میکنیم تا خود غیر واقعیمان را نشان جامعه بدهیم و..
بیائید یک سوزن به خودمان بزنیم و یک جوالدوز به دیگران. ما به فرهنگ ساده زیستی در جامعه نیاز ضروری پیدا کردهایم.
برای نهادینه شدن فرهنگ ساده زیستی چه باید بکنیم؟ وظیفه مسئولان چیست؟ برای دنیاشناسی و دین مداری جامعه چگونه باید برنامه ریزی کنیم؟
سیستمهای تبلیغاتی ما، رسانهها و مطبوعات و به ویژه صدا و سیما چقدر در تصویرگری ساده زیستی و قناعتو اخلاق مداری خلاقیت و ابتکار به خرج میدهند؟
باید حواسمان را جمع کنیم، یکی از برنامههای تهاجم فرهنگی و محورهای اصلی جنگ نرم علیه نظام و کشورمان تغییر شکل و شمایل زندگیها و رفاه زدگی و منفعت طلبی ماست.
اگر ساده زیستی را به بچههای خود یاد ندهیم آنها آسودگی خیال رادرک نخواهند کرد و از آن به عنوان سرمایه گذاری برای ساختن آینده بهره نخواهند برد.
گسترش فساد، انحطاط ارزش و اخلاقیات، کم رنگ شدن حس مسئولیت پذیری در برابر خود و جامعه و بیتفاوتی و... از مهمترین آثار شوم رفاه زدگی و تجمل گرایی است که انسانها را از هویت واقعیشان دور میکند وافراد را با تنهاییهای خطرناک خو میدهد؛ این گونه، آمار جرم و بزه و خطاکاری افزایش مییابد.
وظیفه سنگینی بردوش داریم داریم:
خوب است بدانیم ساده زیستی و سادگی با ساده پنداری و سهل انگاری و تارک دنیا شدن تفاوت دارد.
میتوانیم مراقب باشیم و اسیر افراط و تفریط نشویم.