"فیلمساز سرزمینم به من میگوید حالا که انسانِ ایرانی، حماسه بیست و چهارم خرداد را رقم زده است، به من آزادی بده و بگذار واقعیتهای تلخ و تیرهای را که تا دیروز نمیتوانستم، امروز در فیلمهایم نشان دهم! من به او میگویم آن واقعیتها را که همگان بیش و کم میدانند، بیا تا در کنارِ تیرگیهای واقعیت، نقطههایی روشن از حقیقت را هم نشان دهیم. ....، به او میگویم بگو، از تمامِ این بدیها بگو، اما اگر میشناسی و میتوانی «ستارهای» را به من و مردمم نشان بده که با وجود تمام سختیها، به همه کجیها و پلشتیها، قهرمانانه «نه» میگوید و واقعیت تیره را به حقیقت روشن تبدیل میکند."
این متن، گوشه ای از پیام رئیس جمهور به افتتاحیه بیست و دومین جشنواره فیلم فجر است. پیامی که قشر سینماگر را به ایجاد سینمایی امیدوارو بانشاط تحت عنوان سینمای امید تشویق می کرد. اما شاید برای بسیاری از افراد هنوز واژه سینمای امید غریب و نامفهوم باشد. مسلما جهت گیری برای ایجاد سینمای امید مدتی است که ذهن قشر فرهنگی جامعه خصوصا نویسندگان و سینماگران را به خود مشغول کرده که آیا سینمای امید سینمای مورد نیاز جامعه امروز است و اگر پاسخ چنین پرسشی مثبت است پس از آن باید سؤال دیگری را طرح کرد و آن این است که این سینما چه شاخصههایی باید داشته باشد. برای یافتن پاسخ چنین سؤالاتی به سراغ اکبر نبوی رفتیم و در این رابطه با وی به گفتگو نشستیم. متن زیر شرح این گفتگو است:
اساسی ترین موضوع در ایجاد ساینمای امید این است که مجموعه ای از عوامل اجتماعی که هنرمند را متأثر میکند خودش امیدزا باشد.
هر جامعهای اگر بخواهد سیر تکاملی خود را طی کند بی شک به امید و نشاط نیازمند است و این نیاز نیز متعلق به زمان و یامکانی خاص نیست. چه روزگار امروز و چه فرداها هر جامعه و حتی هر انسانی به این مؤلفه بنیادین نیاز دارد.بی امیدی، بی انگیزگی و مرگ تدریجی را به دنبال خواهد داشت و نوعی از روزمرهگی را در پی دارد و این ناامیدی با آموزههای دینی ما نیز ناسازگار است. اما در رابطه با بحث سینمای امید باید بگویم که صاحبنظران حکومتی و اهل هنر معتقدند که با چنین سینمایی باید تلاش کرد و جامعه و مردم را امیدوار نگاه داشت.
داشتن سینمای امید مستلزم یک شرایط بنیادین است تا بتوان به هدف مد نظر دست یافت و جامعه را نیز شاداب نگه داشت، یکی از بنیادی ترین موضوع در این سازو کار این است که مجموعه ای از عوامل اجتماعی که هنرمند را متأثر میکند خودش امیدزا باشد.
از شاخصههای دیگر برای داشتن سینمای امید این است که مسئولان کشور وقتی که زمان انجام تکالیفشان در برابر مردم فرا می رسد آن را به نحو احسنت انجام دهند.
یک نکته که باید مد نظر داشت این است که باید از بیانات عمومی خود مسئولان کشور که با مردم در میان می گذارند شادابی تراوش کند، پرهیز کردن از مچ گیریهای مرتب، تصمیم گیریهای بدون عمل و قوانین ناقص در تدوین و در اجرا که ایجاد دل مردگی در مردم می کند یکی از مهم ترین سازو کاری است که می تواند کمک کند تا سینمای ما نیز سینمای امید باشد.
بنابراین یکی از شاخصههای دیگر برای داشتن سینمای امید این است که مسئولان کشور اعم از حکومتی و حاکمیتی وقتی که زمان انجام تکالیفشان در برابر مردم فرا می رسد آن را به نحو احسنت انجام دهند و در این رابطه کوتاهی نکرده و سرزنده و شاداب در حوزه مسئولیتی خود به مردم خدمت کنند.
نکته دوم این است که خود سینماگران اساسا به زندگی چگونه نگاه می کنند؟ آیا انتشار و گسترش تلخ اندیشی و فضای نسبتا تیره و تار را برای فضای جامعه مؤثر می دانند یا خیرمعقتد هستند که در کنار کاستی ها و پلشتیها و ضعفها، مجموعهای از روشنیها هم وجود دارد. زیرا لازمه داشتن سینمای امید این است که سینماگران ما نیز در کنار تمام کمبودها به نقاط قوت نیز توجه کرده و در نتیجه به یک نگاه هنرمندانه متعادل در بیان و بازتاب مسائل اجتماعی برسند.
به مردم آموختند که انگار روشنفکری مترادف با ایراد گرفتن است تا زمانی که چنین تلقیهای بیمارگونهای در سینما و سینماگران ما وجود دارد شکل گیری سینمای امید به سختی ایجاد می شود.
موضوع بعدی و در حقیقت شاخص سوم مورد نظر برای داشتن سینمای امید مربوط به جامعه ایرانی است که متأسفانه مدتی طولانی است که به دلایلی به نق زدن و ایراد گرفتن خو کرده اند. و این نیز زاده جریان شبه روشنفکری پس ازمشروطه به این سو و به ویژه پس از شهریور 1320 و حاکم شدن ادبیات چپ مارکسیستی بر محافل روشنفکران و تحصیل کردگان کشور است. این جریان اثرات مخرب و ویرانگری را در طول چند دهه و در بخش نیروهای متخصص و ویرانگر به جا گذاشت.
در حقیقت این جریان شبه روشنفکری باعث شد تا دائما ایراد گرفتن و گلایه و شکایت کردن به یک فضیلت اخلاقی تبدیل شود و این در حالی است که چنین خصلتی کاملا رذیلت و خلاف اخلاق است. آن ها عادت دارند که همیشه نیمه خالی لیوان را ببینند و به سرمایه های ملی توجه نکنند لذا اگر چنین تلقیهای بیمارگونهای در بخشی از سینما و سینماگران ما وجود دارد طبیعتا شکل گیری سینمای امید هم به سختی ایجاد خواهد شد.
این فضا و تلقی بیمارگونه هنوز هم با ما همراه است و این بیماری نه تنها در میان روشنفکران بلکه در میان مسئولان و هنرمندان ما نیز وجود دارد و چه زمانی این بیماری درمان خواهد شد نمی دانم؟
من برخلاف آقای رئیس جمهور که سینماگران را به امید دعوت می کند فکر می کنم که این مسئولان هستند که باید با اعمال حکومتی خود مردم و سینماگران را به سمت داشتن امید و شادابی سوق دهند.
عامل چهارم و شاخصه چهارم برای داشتن سینمای امید خود مردم هستند که متأسفانه کمتر به داشتههای خود توجه داشته ونسبت به نقاط امیدآفرین زندگی خود خوشحال نیستند.
راه برون رفت از این وضعیت بخشی مربوط به امروز و فردا مربوط نمی شود چون حرکت فرهنگی است و حرکت های فرهنگی نیز زمان بر است. اما بخشی مربوط به سینما و مسئولان است.
هر چند که سینمای ایران نیز موظف است در جهت امید و نشاط حرکت کند اما من برخلاف آقای رئیس جمهور که سینماگران را به امید دعوت می کند فکر می کنم که این مسئولان هستند که باید با اعمال حکومتی خود مردم و سینماگران را به سمت داشتن امید و شادابی سوق دهند مانند کاری که وزیر بهداشت انجام داده است و با اعمال خود امیدهایی را در مردم زنده کرده است.
وقتی مسئولان این چنین رفتار کنند بعد از آن است که می توانند از سینماگران متوقع باشند. البته خانواده سینما نیز باید به موضوعراهبردی به شدت توجه کند که سینما صرفا هنر نیست که من سینماگر بخواهم تنها دغدغه های هنری فردی خودم را در آن متجلی کرده و خلاقیت خودم را در آن محک زده و عرضه کنم. بله مسلما سینما چنین ماهیتی دارد اما از سوی دیگر نباید ماهیت رسانه ای آن را نادیده گرفت زیرا سینما یک رسانه است و رسانه نیز انتشار پیام را برعهده دارد. اگر این انتشار پیام با آرمانهای ملی پیوند نخورده باشد آسیب جدی ایجاد میکند.
بازمی گردم به سخن ابتدایم که یکی از مهم ترین رمزهای توفیق و حرکت روبه رشد در هر جامعه ای داشتن امید است و با توجه به این که رسانه و سینما همسایه امنیت ملی است بدون شک تزریق ناامیدی توسط آن علیه امنیت و منافع ملی است.