به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از ایلام، حجت الاسلام صادقی فرد، راوی سیره شهدای قم در یادواره شهدا که شب گذشته به همت بسیج دانشجویی دانشگاه ایلام در سالن آمفی تئاتر این مرکز آموزش عالی برگزار شد، گفت: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: زمین را آفریدم و در اختیار انسان ها قرار دادم؛ اما پنج نقطه که شامل بیت الحرام، حریم (مکه)، مقابر الانبیاء، مقابر الاوصیاء، مقابر الاشهدا و مساجد است را برای خود اختیار کرده ام.
وی ادامه داد: خداوند متعال با همسان سازی معانی و واژگانی به ما نشان می دهد که شهدا در رتبه انبیاء و اوصیاء قرار دارند. رسول اکرم (ص) می فرمایند: «هرگاه قدم در قبرستان گذاشتید بگویید: سلام بر شما ای استخوان های پوسیده و گوشت های متلاشی شده؛ اما اگر به قبور شهدا مشرف شدید ندا دهید: سلام بر شما ای کسانی که پاک کننده سنگ هستید». منظور نبی مکرم (ص) از سنگ چیست؟ خداوند در قرآن قلب کفار را به سنگ تشبیه کرده است و وعده داده که با رها کردن صاحبان این قلوب هرگز به آن ها نظاره نخواهد کرد؛ اما به هزار و یک دلیل و روایت، این دل ها در جوار شهدا رام و آرام می شوند.
راوی سیره شهدای قم با تاکید بر این نکته که دفن کردن میت با کفن خونین ولو آغشته شدن به یک قطره، حرام است، تصریح کرد: این چه رازی است که شهید با همان لباس خونین، اجازه تدفین دارد؟ در پایین صحن ایوان طلایی حرم امام رضا(ع) قبرستانی قرار دارد که هرکس از قطعه ۴۲ آن دیدن کرده، حال و هوایش آسمانی شده است. داستان از این قرار است که محمد حسن سماعی یکتا که بازنشسته رژیم پهلوی بود به همراه پسر ۲۲ ساله اش برای مبارزه با دشمن تا بن دندان مسلح به میدان جنگ عازم می شوند، اوایل اسفند ۱۳۶۲ نامه ای از پدر به منزل واصل شد که آن را با اسم «مسافر کربلا، شهید سماعی یکتا» امضا کرده بود.
حجت الاسلام صادقی ادامه داد: این بزرگوار در ۲۱ اسفند در جزیره مجنون به شهادت رسید، ۱۰ روز از دفن پدر گذشته بود که پیکر پسر به منزلی که عاری از پدر بود روانه شد، مادر این خانواده ۱۲ روز بعد از تدفین حمید نامه ای از فرزند شهیدش دریافت کرد که در آخر آن نوشته بود: «مادر جان! یک وصیت کاملا خصوصی و سری دارم که در این نامه نمی نویسم؛ بلکه آن را در تکه ای پارچه به گوشه داخلی یقه ام دوخته ام، استدعا دارم نخست به وصیتنامه ام عمل کنید بعد مرا به خاک بسپارید».
وی تشریح کرد: خانواده سماعی یکتا پس از ۲۳ روز استیصال خدمت امام (ره) رسیدند و موضوع را برای دریافت راه چاره منتقل کردند ایشان نیز با تاکید بر این مطلب که عمل به وصیتنامه مومن واجب است و نامه دوم باید از لباس این شهید جدا شود دستور نبش قبر را صادر کردند، مسئولان آستان قدس و بنیاد شهید از هراس عواقب حین و بعد از نبش قبر مانع این کار شدند.
این راوی سیره شهدا به خاطره ای از تدفین یک میت در سال گذشته اشاره کرد و گفت: قرار بود جنازه مومنی را در قبر دو طبقه قرار دهیم، کسی جرات کندن خاک و حفر کردن زمین را نداشت، بعد از مدتی توانستیم گورکنی را پیدا کنیم تا طبقه بالایی را باز کند او نیز زمین را تا سنگ لحد قبر زیرین باز کرد که در یک لحظه لحد فروریخت و بوی تعفن به همراه عقرب، مار، مورچه و سایر جانورها به بالا آمد، همه فرار کردند، به قدری بوی مردار منزجر کننده بود که ما مجبور بودیم برای پر کردن گودال از فاصله چند متری و با پرتاب کردن خاک به داخل گور آن را پر کنیم، اگر همه انسان ها بدانند که قرار است پس از مرگ چه بر سر جسمشان آید هرگز دچار تکبر، حسد، بخل و عصیان نخواهند شد.
حجت الاسلام صادقی در ادامه ماجرای شهید سماعی یکتا به صدور مجوز از سوی آستان رضوی و لحاظ کردن شرایط خاص برای نبش قبر اشاره کرد و ادامه داد: قرار بر این شد که یک شب ساعت ۱۲ صحن حرم را از وجود زوار خالی کنند، درب ها را ببندند و دو پمپاژ عظیم گلاب پاشی در دو نقطه حرم قرار دهند، خانواده شهید، مسئولان حرم مطهر و اداره بنیاد شهید و نماینده بیت امام (ره) شاهد این ماجرا بودند، هیچکس راضی به کندن قبر نمی شد تا اینکه یکی از پیر غلامان حرم به نام آقای داوودی مسئولیت این کار را برای رضای خدا و احترام به مقام شامخ شهید قبول کرد.
وی اضافه کرد: پمپاژها روشن شدند، پیرمرد مشغول کندن خاک ها شد، بعد از مدتی از گودال بیرون آمد و فریاد زد: «این دستگاه را خاموش کنید، بوی بهشت می آید؛ شما احساس نمی کنید؟ اینجا بوی بهشت می دهد بگذارید که صحن بوی بهشت بگیرد، به ذات مقدس خدا قسم می خورم که گویا این جوان را صبح امروز دفن کردهاند» مادر شهید را بر بالین پسرش آوردند ایشان گفتند: روز دفن بر پیکر حمید گلاب پاشیده بودم این قطرات از ۲۵ روز پیش تا الان بر روی گونه های پسرم هستند.
این راوی سیره شهدا با بیان اینکه زیر یقه پیراهن شهید هیچ نامه ای دیده نشد، گفت: خانواده شهید بسیار دلواپس بودند تا اینکه چند ماه بعد از تدفین، برخی از دوستان حمید به منزل مادری این شهید رفتند و گفتند: «ما به خاطر داریم که حمید در حال نگارش دو نامه بود و قرار بود که یکی از آن ها را به پیراهنش بدوزد؛ اما در همان لحظه، عراقی ها به ما پاتک زدند و حمید درحالی که نامه را در مشتش گرفته بود، می جنگید ما نمی دانیم این کاغذ بر روی زمین افتاده است یا توسط شهید پنهان شده است»، مقام معظم رهبری در ملاقات سه ساعتی که در منزل این شهید داشتند، فرمودند: «این ها بهانه بود برای اینکه ما بدانیم چه خبر است و قرار است چه اتفاقی بیافتند».