گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-معصومه زورمند*؛ زنان نيمي از جامعه نبوده و نيستند بلکه سازندهي پيکرهي کل جامعه هستند و مظهر تحقق آمال بشر در کل تاريخ.
انسان در اسلام، در سه بُعد فردي، خانوادگي و اجتماعي تعريف ميشود. در تعريف نقش ها و اثرگذاري زنان و مردان در هر سه بعد، تعابير و تفاوتهايي وجود دارد و در صورت فهم دقيق و درست نقش ها و به منصهي ظهور رسيدن آن هاست که تعالي جامعه محقق ميشود اما متاسفانه در دورههاي مختلف با ارائه تعاريف نادرست از نقشها از سوي متفکرينِ به ظاهر دلسوزِ هر عصر، جامعه به جاي حرکت به سمت تعالي مسير انحطاط را پيش گرفته و در اين ميان زنان هميشه بيشترين هزينه را صرف کردهاند و بالتبع ناکامي بيشتري را هم چشيدهاند.
در بستر اين تعاريف نادرست، الگوهاي متفاوتي براي نقش زنان و اثرگذاري اجتماعي آنان ارائه شد؛ درحالي که اين الگوها هيچگاه جامعيت لازم را نداشتند و زنان را همواره در دو راهي خانواده و اجتماع، به انتخاب يکي وادار کرده و يا بعدها که جوامعي اسلامي هر دو را پذيرفته اند به صورتي که در اين موارد نيز به دليل عدم تدبير لازم براي چگونگي پيشبرد هردو نقش، زنان باز هم يا در دو راهي، سرگردان باقي مانده اند يا زير فشار سختي ها قرار گرفته اند. بي شک بيتدبيري خود زنان و دست آويز شدنشان در اين امر بي اثر نبوده است.
اگر با محوريت نسبتِ نقش خانوادگي و نقش اجتماعي زنان به بررسي ديدگاههاي مختلف پرداخته شود، به چند دسته ي کلي ميرسيم.
الگوي سنتي چکيده ي برداشت هاي غلط و خود پندارانه از اسلام است؛ در اين الگو کمال زن تنها با حصر در خانه و اشتغالِ کامل به همسرداري و فرزندان محقق ميشود حتي زماني که مسئوليت هاي زن کم است و امکان اثرگذاري مستقيم بر جامعه را دارد. پارادايم الگوي سنتي، داراي نگاهي فرودست به زن و معتقد به عدم دخالت او در امور فرهنگي، اجتماعي، سياسي و حتي خانواده است. در اين الگو زن به دليل عدم آگاهي، توانايي اثرگذاري اجتماعي را نيز ندارد.
تعريف نادرست ديگر از حضور اجتماعي زنان در الگوهاي متعدد فمينيستي است؛ در اين الگو از اوايل قرن بيستم، به دليل رواج فرهنگ مصرف و مطرح شدن ايده آموزش دولتي که بر اساس آن فرزندان سرمايه هاي دولت بودند، زنان را به سمت کار فراخواندند. لذا در اين شرايط، دخترانِ داراي تحصيلات عالي در صورت بيکاري دچار بحران هويت ميشدند. ويژگي ديگر فرهنگ مدرن تکثرگرايي، تنوعطلبي و مصرفگرايي بود؛ اين ويژگي انگيزه ي رهايي از فضاي يکنواخت خانه را براي زنان مهيا کرد تا آنان به فضاهاي جديد روي آورده و احساس کنند که حضور نيافتن در عرصه هاي اجتماعي، به ضعف اطلاعات و تجربه ي آن ها منجر ميشود و متاسفانه اين گونه زنان در جستجوي بازارکار، راه خانه را گم کردند. اين الگو، اثربخشي را صرفاً در ظهور فيزيکي زن ميداند و بخش مهمي از مشارکت اجتماعي او که از طريق خانواده و به صورت غيرمستقيم است را ناديده ميگيرد. همچنين در الگوي فمينيستي، مساله اين نيست که زن، عالم و نخبهي فکريِ جامعه باشد، بلکه استفاده ي ابزاري در راستاي تحقق مقاصد اقتصاديِ جوامع در اولويت است.
در مقابلِ الگوهاي غيرجامع يا التقاطي، الگوي اسلامي قرار دارد؛ در اين الگو مشارکت اجتماعي بر اساس تکليف و وظيفه است نه جنسيت و آنچه جنسيتبَردار است، نحوه بروز و تبلور حضور اجتماعي است. در واقع اسلام نگاهي سيستمي و نظاممند به زن دارد و ابعاد شخصيتي او را به طور دقيق در کنار هم ميبيند به گونه اي که بررسي تنها يک بعد از اين سيستم نتيجهاي غلط به دست ميدهد. مشارکت اجتماعي زنان و رابطه اي که اين بُعد با بعد خانوادگي زن دارد در اين الگو از چند منظر قابل بررسي است:
نخست؛ مشارکت اجتماعي زن و حضورش در صحنههاي گوناگون اجتماعي، به معناي حضور خانواده در آن عرصه است و در واقع تاثير زنان بر جامعه از لحاظ کيفيت بيش از نصف جمعيت است؛ پيوندي که زنان با جامعه دارند، پيوندي عميقتر از مردان و به همراه نقشي برجسته و ذي نفوذ است. زنان به موجب جايگاه تربيتي که در خانواده دارند، از ظرفيت عرصه غيرمستقيم اثرگذاري اجتماعي علاوه بر عرصه ي مستقيم برخوردارند و هردو بعد خانوادگي و اجتماعي خود را در راستاي مشارکت اجتماعي به کار ميگيرند در حالي که ميتوان گفت اثرگذاري جدي مردان تنها با بعد اجتماعي آنان محقق ميشود.
دوم آنکه؛ زنان به موجب نقش تربيتي خود اثرگذارترين و قدرتمندترين ابزار را براي تغييرات بنيادين در جامعه دارند و به فرموده امام خميني (ره): «زن مظهر تحقق آمال بشر است.»[1] در واقع رابطه اي دوسويه بين نقش خانوادگي و نقش اجتماعي زنان وجود دارد که هريک مي تواند موجب تقويت ديگري شود به گونه اي که نهايتاً اين تعاملِ نقش ها منجر به اصلاح جامعه گردد. اين نقشِ منحصر به فرد زنان زماني به طور کامل محقق ميشود که زنان، مادران و دختران هر جامعه اي در بطن اتفاقات و جريانات روز جامعه قرار بگيرند و در واقع زنان بايد سياستدانترين و بصيرترين افراد جامعه باشند، زنان بايد سير و سويي که اقتصاد طي ميکند را بدانند، زنان بايد تاريخ را بدانند، سياست روز را فهم کنند و جريانات اجتماعي را دنبال کنند و اين دانستن ها نياز مبرم مادران و زنان است؛ چرا که خانواده يک نظام طبيعي و کانون توليد سرمايه اجتماعي است و اولين هستهي اجتماع محسوب ميشود. سمت و سويي که هسته هاي جامعه در هر زمينه اي پيش ميگيرند بر جامعه موثر است؛ در واقع اثرپذيري اين دو محيط نيز به شکل دو سويه اتفاق مي افتد و نقش زنان در محيط خانواده انکار ناپذير است.
و نهايتاً؛ هر گونه تحول و تغييري که در جامعه شکل ميگيرد اعم از مسائل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ... به طور مستقيم يا غيرمستقيم زندگي همه ي افراد جامعه را تحت تاثير قرار مي دهد. در اين ميان زنان در جايگاه مديران داخلي هر خانواده با توان مديريتي که دارند، ميتوانند هرگونه تحول در جامعه که بر خانواده سايه مياندازد را به خوبي مديريت کنند و بحران خانواده را به خوبي پشت سر بگذارند؛ در اين صورت بالتبع جامعه هم به شکل نظاممندتري در آن مسئله پيش ميرود. اثرگذاري مثبت زنان در موارد فوق زماني به وقوع ميپيوندد که در وهله اول، زنان جامعه نسبت به مسائل بصيرت پيداکنند و در درجه دوم، خود در بطن جريان و ميدان حضور داشته باشند. متاسفانه گاهي متاثر از دو الگويي که پيش تر گفته شد زنان از ورطهي آنکه مجبور به انتخاب يکي از دو راه نشوند و يا در دوراهي نمانند، به سمتي ديگر پيش ميروند؛ آنان بي تفاوتي را انتخاب مي کنند که تا حدودي ميتوان گفت مطابق با الگويي التقاطي پيش ميروند. اين گروه به دنبال تحصيل و کسب علم مي روند اما پس از آن، توانمندي خود در مشارکت اجتماعي را بسيار کمتر از آن چه که جامعهي انقلابي به آن نيازمند است، به کار ميگيرند. اين دست از افراد شناخت خوبي از تکليف و اداي تکليف دارند ولي در انجام آن دچار اشتباه ميشوند و هر گونه فعاليت غير از فعاليت هاي در راستاي خانواده را خلاف اداي تکليف در نقش اول خود ميبينند، گويي ساده ترين و راحتترين نوع اداي تکليف را انتخاب ميکنند؛ در حالي که رهبر معظم انقلاب در مورد ضرورت نقش آفريني زن در خانواده توام با حضور اجتماعي ميفرمايند: «وقتي گفته ميشود مسئوليت هاي خانوادگي و امور داخلي خانه را برعهده دارند، به معناي آن نيست که مسئوليت اجتماعي از دوش آن ها برداشته شده است...»[2] و يا در جايي ديگر فرمودهاند: « در اسلام هرکس زن را به بي سوادي و بي اعتنايي به شرکت در کارهاي اجتماعي و مادر بودن و همسر بودن تشويق کند، خيانت کرده است.»[3] همچنين در همهي دوره ها زنان بسياري بوده اند که با مديريت فهيمانهي خود در هر دو نقش خانوادگي و اجتماعي خوش درخشيده اند بدون آنکه خانواده را فداي حضور اجتماعي کرده باشند يا بالعکس.گروهِ زنان فوق الذکر بايد بدانند تا وقتي فهم دقيق و درستي از شرايط روز جامعه نداشته باشند، فقط به يک فهم تئوري از مسائل روز اکتفا کنند و به صورت عملي با جامعه روبهرو نشوند، نميتوانند نقش درستي در راستاي تعالي جامعه ايفا کنند بلکه زن با مشارکت اجتماعيِ تکليفمحور، به دنبال حق انساني و حقيقي خود است و علاوه بر آن که در مسير کمال فردياش قدم برميدارد، خانواده و جامعه را نيز به سمت نقطه مطلوب سوق ميدهد. در مجموع آنچه در اسلام براي مشارکت اجتماعي زنان ارائه شده آن است که زن مسلمان ميتواند به صورت مستقيم يا غيرمستقيم، در فضاي جامعهي خود، بيشترين تاثير را بگذارد و در اين راستا زنان، خود بايد تلاش کنند تا با بالابردن هرچه بيشترِ آگاهي و بصيرتشان تحت تاثير تحولات، آنچه را که مطلوب است انتخاب کنند، پيشروان جامعه باشند و به تغيير و تحول در حوزه زندگي خصوصي اکتفا نکنند.
*دبیر سابق واحد خواهران دفتر تحکیم وحدت
این یادداشت، در ویژهنامه نشریه «ندا»(نشریه واحد خواهران دفتر تحکیم وحدت) با عنوان «زنان، رهبران جامعه» به انتشار رسیده است.
[1] قم؛ 27 اردیبهشت 58 صحیفه امام؛ ج 7؛ ص 341
[2] مصاحبه با مجله زن روز(13/12/63)
[3] در دیدار با گروهی از خواهران (21/12/63)