عضو مجلس خبرگان رهبری، حفظ ارزشهای بنیادین نظام، باوجود حاکمیت جریانهای متفاوت در دولتها را یکی از هنرهای آیتالله خامنهای دانست و گفت: یکی از پیچیدهترین نمونههای مدیریت سیاسی در ۳۰ سال مدیریت رهبر انقلاب اتفاق افتاده است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، ده سال نمایندگیِ رهبر انقلاب در اروپا، عضویت در مجلس خبرگان رهبری، انتصاب به ریاست یکی از نهادهای مهم مرتبط با جهان اسلام از سوی رهبر انقلاب و نیز تدریس فقه نظام سیاسی اسلام در حوزه علمیه قم، آیتالله محسن اراکی را تبدیل به گزینهای کرده است که میتوان در سیامین سال زعامت حضرت آیتالله العظمی خامنهای به سراغ او رفت تا از اندیشههای مدیریتی جانشین معمار کبیر انقلاب گفت و شنید.
آنچه پیش رو دارید، متن و فیلم کامل بخش نخست گفتگو با آیتالله اراکی، عضو مجلس خبرگان رهبری و دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب است.
***
مستحضر هستید که ۴۰ سالگی پیروزی انقلاب، تبدیل به فرصت خوبی شد تا قدری از غبار فرونشسته بر چهره نظام، زدوده شود. حال که سیامین سال زعامت رهبر معظّم انقلاب را تجربه میکنیم، به نظر میرسد فرصت خوبی است تا قدری، غبار مظلومیت از سیمای مدیریتی خلف صالح بنیانگذار کبیر انقلاب کنار زده شود. قبل از ورود به بحث درباره ابعاد مدیریتی رهبر انقلاب، اگر موافق هستید اشارهای به سابقه آشنایی خود با معظّم له داشته باشید
اراکی: آشنایی بنده با مقام معظّم رهبری مدظله، به دوران پیش از انقلاب، سالهای ۵۴ و ۵۵ و این سالها برمیگردد. قبل از این هم با کتابهای ایشان آشنا بودم، منتها در این سالها گاهی موفق میشدیم مشهد مشرف بشویم و با ایشان آشنا بشویم به عنوان یکی از اساتید مبرّز حوزه علمیه مشهد.
در آن زمان ایشان تدریس سطح عالی داشتند برای طلّاب، و درس ایشان در مشهد از بهترین درسها به شمار میآمد. هرچند من توفیق حضور در درس ایشان را نداشتم، چون سطح عالی را گذرانده بودم و درس خارج حاضر میشدم، منتها با طلّابی که در درس ایشان حاضر میشدند ارتباط داشتیم.
*پیش از انقلاب، آیتالله خامنهای را بهعنوان یکی از برترین اندیشمندان جهان اسلام میشناختیم
با حوزه مشهد ارتباط داشتم و کم و بیش حضور داشتم. در آن دوران، ایشان را بهعنوان یکی از اساتید سطح عالی شناختم. در آن فضا همه تعریف میکردند از درس ایشان و کسانی که مایل بودند در سطوح عالی، یکی از بهترین درسهای سطح عالی حوزه را حضور پیدا کنند، درس ایشان را انتخاب میکردند.
در مسائل مبارزات و اندیشه اسلامی به طور کل، ایشان یکی از پیشتازان تفکّر اسلامی در آن زمان به شمار میآمدند. با اینکه در آن زمان هنوز شهرت جهانی را پیدا نکرده بودند، منتها ما که با شخصیتهای فرهنگی و اندیشمندان جهان اسلام آشنا بودیم، همان زمان ایشان را بهعنوان یکی از برترین اندیشمندان جهان اسلام میشناختیم و این را از امتیازات ایشان میدانستیم که با همه جریانات فکری جهان اسلام آشنا هستند؛ با تفکّر اسلامی در شمال آفریقا آشنا هستند، با تفکر اسلامی در شرق جهان اسلام آشنا هستند، کاملاً با شبه قاره و تفکر اسلامی در شبه قاره آشنا هستند و با تفکّر اسلامی در مصر، عراق و سوریه کاملاً آشنا هستند.
*کمتر چهرهای، مثل آیتالله خامنهای بر همه جریانات فکری جهان اسلام مسلّط بود
ما چهره اینچنین، کمتر داشتیم که افزون بر عمق فکری و افزون بر پایه علمی حوزوی بالا، در عین حال، تسلّط بر جریانهای فکری و تسلّط بر اندیشه اندیشمندان جهان اسلام داشته باشد و از همین راستا بود که ایشان ترجمه بعضی از کتابهای دانشمندان اسلامی آن دوران نظیر سیّد قطب و ابولعال مودودی را به عهده گرفتند و این کارِ کمنظیری بود که یکی از علمای حوزه شیعی ایران به ترجمه اندیشههای چهرههای برجسته جهان اهل سنت در عرصه مسائل اسلامی بپردازد.
از این رهگذر بود که ما با ایشان آشنا شدیم و به ایشان ارادت پیدا کردیم از همان دوران؛ لذا هم با اندیشه ایشان آشنا شدیم؛ چون کتابهای ایشان را میخواندیم و سخنرانیهای ایشان را گوش میدادیم و پی میگرفتیم فعالیتهای ایشان را. البته بخشی از این دوران را ایشان در زندان یا تبعید گذراندند، ولی پیگیری میکردیم. از آن دوران، آشنایی ما آغاز شد.
البته بعد از انقلاب این آشنایی بسیار مستحکم شد. وقتی که ایشان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی شدند بعد نماینده امام در شورایعالی دفاع شدند، در این زمان ارتباط ما با ایشان بیشتر شد. چون من آن زمان در خرمشهر بودم و جنگ آغاز شد و بعد از آغاز جنگ باید گزارشهایی را خدمت ایشان میدادیم و از آن زمان ارتباط ما با ایشان قویتر و بیشتر شد، چون حضور ایشان در جبههها و پیگیری مسائل جبههها این توفیق را به ما میداد که خدمتشان برسیم.
در سالهای ابتدایی جنگ؛ یعنی از ۵۹ تا شکست حصر آبادان در منطقه حضور مستمر داشتم، بعد از آن هم که در اهواز بودم به لحاظ حضور مستمر در منطقه جنگی و درگیر بودن با مسائل جنگی و درگیر بودن با مسائل ضدّانقلاب که آن روزها در جبههها قصد اخلال و ایجاد مشکل برای رزمندگان ما را داشتند.
ما در این رابطه هم توفیق مییافتیم خدمت ایشان برسیم و گزارش بدهیم. ارتباط ما در آن دوران با ایشان قویتر شد و بعد هم که من بهعنوان امامت جمعه دزفول منصوب شدم، ایشان در آن دوران رئیسجمهور مملکت بودند، باز به دلیل مسائل دزفول و مسائل بازسازی که من پیگیر بودم، خدمت ایشان کراراً میرسیدیم و ارتباط نزدیک با ایشان داشتیم.
البته ایشان یک عنایت خاصی هم به دزفول داشتند، خیلی توجه داشتند به مردم دزفول و به خود دزفول؛ لذا با توجه به این عنایت خاصی که به دزفول داشتند از همان روز، عنایت خاصی هم به اینجانب مبذول فرمودند. به لحاظ اینکه من آن زمان امام جمعه دزفول بودم، منطقه، منطقه جبهه جنگ بود و در خط مقدّم درگیری با دشمن بودیم و موشکها و بمبارانهای دزفول و هزاران بمبارانی که دزفول شد ـ. چه بمباران هوایی چه موشکی چه توپخانهای ـ. و آن همه مشکلاتی که مردم دزفول داشتند، عنایت خاص ایشان خیلی مؤثر بود در رسیدگی به مسائل مردم دزفول و بازسازی شهر دزفول، با توجه به اینکه بازسازی شهر، همزمان با ایجاد آسیب انجام میگرفت.
یعنی اینطور نبود که بازسازی بعد از پایان جنگ اتفاق بیفتد؛ نه، همراه با جنگ بود و مردم در شهر حضور داشتند، لذا خانه و محلّهای که تخریب میشد با کمک مردم و مسئولین دولتی و کمکهایی که دولت میکرد، ناگزیر اینها تعمیر میشد و بازسازی انجام میگرفت.
هم در ارتباط با مسائل بازسازی هم مسائل جنگ و هم رزمندگان که عمده حضور رزمندگان در منطقه شمال خوزستان و منطقه دزفول و اندیمشک و شوش بود روی هم رفته ارتباط ما را با مقام معظّم رهبری بسیار مستحکم کرد و بعد ادامه پیدا کرد و بعد از اینکه ایشان به مقام رهبری انتخاب شدند، خب باز هم این ارتباط مستحکمتر شد و منتهی شد به اینکه ایشان بنده را بهعنوان نماینده خودشان در اروپا منصوب کنند.
از سال ۷۳ من به عنوان نماینده مقام معظّم رهبری در انگلیس منصوب شدم و در آنجا مستقر شدم. ۱۰ سالی آنجا مستقر بودم و برنامههایی که ما آنجا داشتیم و مؤسساتی که تأسیس شد و موج جدید تفکّر اسلامی که در غرب بهوسیله تأسیس مرکز اسلامی و مراکز اسلامی فراوان دیگری که در دوران تصدی اینجانب در آنجا ایجاد شد، اینها هم موجب ارتباط بیشتر ما با مقام معظّم رهبری و استفاده از رهنمودهای ایشان و استفاده از تفکّرات و اندیشههای ایشان در نشر اسلام نوین انقلابی در مراکز فرهنگی و مراکز علمی اروپا و غرب شد.
*بسیاری از بزرگان به اعلمیت فقهی آیتالله خامنهای شهادت دادهاند
با توضیحات مقدّماتی حضرتعالی مشخص شد که مقام معظّم رهبری، پیش از انقلاب هم از سطح علمی بالایی برخوردار بودهاند. این در حالی است که پس از انتخاب ایشان بهعنوان رهبری نظام، عدّهای در مقام علمی ایشان تشکیک کردند. علّت این تشکیک چه بود و پاسخ شما به کسانی که در سطح علمی رهبر انقلاب تشکیک میکنند چیست؟
اراکی: آنهایی که در بُعد علمی مقام معظّم رهبری تشکیک میکنند، یا آشنا نیستند با تاریخ علمی مقام معظّم رهبری و تلاش عالی علمی ایشان و حضور علمی فعّال ایشان در عرصههای علمی، یا اینکه انسانهای فاسدی هستند که دل مریضی دارند و دوست دارند که اساساً در همه مبانی انقلاب، خدشه وارد کنند و، چون میبینند که رهبریِ انقلاب یکی از مهمترین بلکه مهمترین پایه انقلاب است، برای تضعیف این پایه انقلاب این حرفها را میزنند.
در بین کسانی که با حوزه علمیه، بهویژه حوزههای ایران از جمله مشهد آشنا هستند، کسی وجود ندارد که در بنیه علمی مقام معظّم رهبری تشکیک کند. مقام معظّم رهبری پیش از انقلاب از اساتید مبرّز و بالای مشهد بهشمار میآمدند و از همان روزگار، اجتهاد و فقاهت ایشان برای همه کسانی که با علمای مشهد و حوزه مشهد آشنا بودند مسلّم بود و این معنا، جای تشکیک ندارد.
بعدها هم که به رهبری انتخاب شدند، در جلسات علمی که با بزرگان حوزه داشتند، همه تحت تأثیر بنیه علمی ایشان و تحت تأثیر عظمت علمی ایشان و قوّت علمی ایشان قرار گرفتند. بزرگانی همچون مرحوم آیتاللهالعظمی خاتم یزدی، مرحوم آیتاللهالعظمی مؤمن قمی، مرحوم آیتاللهالعظمی محمّد روحانی، مرحوم آقای احمدی میانجی، مرحوم آقای طاهری خرّمآبادی و بزرگانی که هنوز هم هستند که توانستهاند در جلسات علمی حضور پیدا کنند با ایشان، همه، برجستگی علمی ایشان را در سطح بسیار بالا دانستهاند و بسیاری از این آقایان صریحاً به اعلمیّت فقهی ایشان شهادت دادهاند و این خود، نشاندهنده آن برجستگی علمی ایشان است. به اضافه اینکه تعدادی از مباحث علمی ایشان منتشر شده و این مباحث علمی، خود گواه بر توان علمی ایشان و برجستگی علمی ایشان است.
*دو گام اساسی امام خمینی (ره) در انقلاب
دوران زعامت حضرت آقا چه تفاوتهایی با شرایط دهه اوّل انقلاب دارد که حضرت امام (ره) زمام امور را در دست داشتند؟ بهعبارتی، هنر مخصوص هر کدام از «امامَین» انقلاب را برای پیشبرد اهداف انقلاب چه میدانید؟
اراکی: من معتقد به تقدیر الهی هستم و با دست قدرت الهی خدای متعال برای این انقلاب، مهندسی عجیبی انجام داد و اگر ما همین مهندسی الهی و اتفاقاتی را که در دوران پیروزی انقلاب و بعد از رحلت امام افتاد، حساب کنیم، بهترین نشانه و دلیل بر آن است که دست خدا پشت سر این انقلاب است و دست تدبیر الهی، این انقلاب را مدیریت میکند و نظر خاص حضرت، ولی عصر سلامالله تعالی علیه در مدیریت این انقلاب نقش بسیار مؤثر و مستقیمی دارد.
حضرت امام رضوانالله تعالی علیه، دو مرحله از انقلاب را با موفقیت استثنایی و بینظیر، رهبری کردند که مرحله نخستین، مرحله ویرانسازیِ نظام شاهنشانی و نظام طاغوتی بود. ایجاد این دگرگونی، کار بسیار بزرگ و عظیمی بود. این کاری است که تنها به دست انبیا انجام میگیرد و غالباً انبیا هستند که توفیق پیدا میکنند کاخهای بلند طاغوتها را درهم بکوبند و نظامهای طاغوتی را برچینند. این کار، کار هر کسی نیست و همانطور که در روایات ما آمده که «العلماء ورثة الانبیا»، این وراثت انبیاء اینچنین به امام رسید و امام رضوانالله تعالی علیه توانست وراثت انبیاء را در این عرصه به خوبی تجلّی ببخشد و توانست دوران انقلاب را رهبری کند که این خود حدیث بسیار مفصّلی دارد و من خیلی مایل هستم که محققان، مخصوصاً محققان جوان در این عرصه تحقیق کنند و بنشینند تحلیل کنند.
مسئله رهبریِ حضرت امام نسبت به دوران پیش از پیروزی انقلاب، خیلی جای تفکّر و تحلیل و تأمل و تدبر و آموختن دارد. من یک سخنرانی در تونس داشتم، بعد از شکلگیری بیداری اسلامی و یا به اصطلاح خودشان بهار عربی که آغازش از تونس بود. جمع کثیری از روشنفکران و متفکّران حضور داشتند.
در آنجا عرض کردم که من به شما توصیه میکنم بروید انقلاب ما را بخوانید. چون درسهایی در انقلاب ما وجود دارد که اگر شما این درسها را بخوانید و بتوانید از تجربه ما بهره بگیرید، میتوانید بسیاری از مشکلاتی که پیش رو دارید را به خوبی حل کنید و از این مشکلات با توفیق بالا، گذر کنید.
حالا البته بعضیها گوش نکردند و بعضیها هم کم گوش کردند. به نظر ما میرسد که اگر در تونس و در انقلابی که در مصر اتفاق افتاد از انقلاب ما خوب درس میگرفتند و خوب مطالعه میکردند دوران انقلاب اسلامی به رهبری امام در ایران را، بسیاری از مشکلاتی که با آن روبهرو شدند و متأسفانه مانع پیشرفت انقلابشان شد، یا اتفاق نمیافتاد یا اگر میافتاد، میتوانستند بر آن غلبه کنند.
خلاصه، این بخش رهبری حضرت امام، یعنی انقلاب تا دوران پیروزی، خیلی بخش حسّاس، مهم و پر از درس و عبرت و آموزه و سرمشق است. این کار اوّلی است که امام انجام داد و کار بسیار مشکلی است. فرصت نیست سخن بگویم، اگر فرصتی پیش میآمد، اینجا احتیاج به تحلیل مفصّلی دارد.
گام دومی که حضرت امام برداشتند که گام مهمی بود، گام تأسیس دولت و نظام بود. یعنی پایهگذاری نهادهای اصلی شکلگیری نظام. این کار بسیار عظیمی بود. اینکه نهادهای اصلی نظام، اینکه قانون اساسی تدوین شود، قانون اساسی به آن شکلی که در نظام جموری اسلامی انجام گرفت، مورد تأیید ملّت قرار گیرد. چون میدانید تنها قانون اساسی در جهان که چند بار مورد تأیید ملّت قرار گرفته است، قانون اساسی ایران است. یک بار مورد تأیید قرار گرفته به دلیل اینکه خبرگان قانون اساسی بهوسیله مردم انتخاب شدند و این خبرگان، این قانون اساسی را تصویب کردند.
یک بار دیگر در رفراندوم قانون اساسی شرکت مستقیم کردند و این قانون اساسی را مورد تأیید قرار دادند. بار دیگر در تجدیدنظر قانون اساسی باز هم مردم به میدان آمدند و باز هم دو بار؛ یک بار به دلیل اینکه باز هم نمایندگان تجدید نظر مورد تأیید مردم بودند، ولی خب مردم در یک انتخابات و رفراندوم عمومی، بار سوم آمدند و بر این قانون اساسی صحه گذاشتند و تأیید کردند و پشتیبانی کردند.
این قانون اساسیای است که در طول یک تحوّلِ گران و در طول ۱۰ سال مدام مورد تأیید مردم قرار گرفته است. یک پشتیبانی مردمی ویژهای وجود دارد. امتیاز قانون اساسی جمهوری اسلامی این است که اولاً بر اساس مبانی اسلامی طراحی شده است. بر اساس مبانی اسلامی به گونهای طراحی شده که کاملاً با شرایط روز سازگار است و همه تحوّلات تاریخی جامعه بشر را مد نظر داشته و آنچه این قانون اساسی توانسته است عرضه کند، عبارت است از یک نظام اسلامیِ پاسخگو به شرایط کنونی معاصر بشر با همه پیچیدگی شرایط کنونی.
ما ۱۴۰۰ سال از دوران اوّلیّه اسلام فاصله گرفتهایم؛ از دوران پیاده شدن حکم اسلام توسط رسول اکرم و ائمه اطهار سلامالله تعالی علیهم؛ و این فاصله، فاصله بزرگی است. در این فاصله تحوّلات بسیاری در جامعه بشر رخ داده است. سیستم جامعه بشر دچار تغییر و تحوّل بسیار شده است. اینکه بتوان یک قانون اساسیِ مبتنی بر احکام شرع، برخاسته از دین خدا، برخاسته از کتاب سنّت، و در عین حال متناسب با شرایط روز عرضه کنند این یک دستاورد بزرگی بود که این دستاورد بزرگ در اصل، دستاورد حضرت امام است، چون افکار، افکار حضرت امام بود که به شکلی در این قانون اساسی خودش را نشان داد به وسیله شاگردان امام و علما و فقهایی که آمدند و در تدوین قانون اساسی و ارائه پیشنویس و همچنین تصویب قانون اساسی نقش داشتند.
نکته مهم دیگری که در این قانون اساسی وجود دارد و ظرافت بزرگی است این است که قانون اساسی به شکلی تدوین شده که با همه مذاهب اسلامی و با همه نحلههای موجود در جامعه اسلامی سازگار است؛ یعنی این قانون اساسی که امروز در جمهوری اسلامی تدوین شده، اولاً بر اساس مذهب شیعه و مذهب اهل بیت و کاملاً برخاسته از فقه اهلبیت صلواتالله علیه است. در عین حال کاملاً با فقهِ همه مذاهب اهل سنت سازگار است؛ چه مذاهب فقهیشان چه مذاهب کلامیشان.
* قانون اساسی ما قابل عرضه به تمام جهان اسلام است
این قانون اساسی با توجه به همه این مذاهب تدوین شده و این نکتهای است که ما در بعضی از مباحثمان توضیح دادهایم و تبیین کردهایم؛ مخصوصاً در کتاب فقه نظام سیاسی، و آوردهایم سخنان علمای اهل سنّت را که تمام علمای اهل سنّت، آنچه را امروز در قانون اساسی ما تدوین شده، آنها این را بر وفق مبانی دینی و مبانی فقهی و کلامی خودشان کاملاً قبول دارند و این یک ظرافت بسیار بزرگی است که در قانون اساسی ما در نظر گرفته شده است، لذا قانون اساسی ما قابل عرضه به تمام جهان اسلام است.
خب این دستاورد بزرگ حضرت امام بود در دوران تأسیس. قانون اساسی تدوین شد، تصویب شد، به رفراندوم گذاشته شد و بعد اجرا شد. بعد این قانون اساسی آمد و پیاده شد. مجلس شورای اسلامی تشکیل شد، شورای نگهبان تشکیل شد با همه جزئیات و تفصیلاتشان. نیروهای نظامی شکل گرفتند که مخصوصاً دوران جنگ اثر داشت بر اینکه این نیروهای نظامی علاوه بر اینکه شکل بگیرند، بلکه عملیاتی شوند. یعنی تنها در مرحله تأسیس نبود که نیروهای نظامی تأسیس بشوند و آموزش و تجربه نظامی نداشته باشند؛ بحمدلله این تجربه نظامی که در دوران جنگ حاصل شد توانست نیروهای نظامی را به یک سطح بسیار بالایی برساند. البته با همه خسارتهایی که جنگ داشت.
*چه کارآمدی برای نظام بالاتر از اینکه کشور در دوره جنگ مدیریت شد؟
ما باید اینجا یادی از شهدای جنگ کنیم، شهدای بزرگ دفاع مقدس و شهدای انقلاب که خون آنها بود که توانست ثمر بدهد و این نهادها شکل بگیرند. نهاد ریاستجمهوری، نهاد قوه قضائیه و نهادهای دیگری که در نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت که این نهادها، نهادهایی است که توانستند مدیریت کنند مملکت را. مگر کار سادهای بود بازسازی مملکت بعد از دوران جنگ؟ مگر کار سادهای بود مدیریت جامعه ما در دوران جنگ؟ در دوران جنگ، نظامِ ما جامعه را مدیریت کرد.
من خیلی تعجّب میکنم و جای تأسف هم هست؛ جای تعجّب از اینکه چگونه این حقیقت روشن را بعضیها درک نمیکنند و تشکیک میکنند در کارآمدی نظام. چه کارآمدی برتر از این که نظام توانست در دوران جنگ، جامعه را کاملاً اداره کند؟ اقتصاد مردم را، نیازهای معیشتی مردم را، جنگ را اداره کند. هم جبهه را اداره میکرد، هم پشت جبهه را اداره میکرد. مملکت توانست در دوران جنگ به خوبی از عهده جنگ و عهده دفاع مقدس برآید. از این کارآمدی بالاتر؟ کدام یک از کشورهایی که سراغ دارید، توانسته چنین تجربهای را طی کند و کارآمدی خود را در این عرصه نشان دهند؟ این در دوران جنگ.
در دوران بازسازی، همین نظام توانست بازسازی کند مملکت را. مگر یادشان رفته اینها که چگونه زیرساختهای مملکت در دوران جنگ آسیب دیده بود؛ نابود شده بود. ما نه فرودگاه درستی داشتیم، نه راه درستی داشتیم، نه بندر درستی داشتیم، نه برق، نه آب و نه مخابراتمان درست بود، همه اینها را بازسازی کردهاند. اگر نظام، توانمند و کارآمد نبود که در این مدّت کوتاه این بازسازی عظیم و گسترده انجام نمیگرفت. آنچنان مملکت بازسازی شده است که گویا اصلاً جنگی صورت نگرفته است. مدیریت خانوادههای شهدا، مدیریت جانبازان، مدیریت این همه آسیبی که به مملکت وارد شد، اینها را مدیرت کردند و توانستند با مدیریت خوب، نهتنها خسارتهای جنگ را جبران کنند بلکه از خسارتهای جنگ توانستند بهره بگیرند برای تقویت نظام.
در کجای دنیا توانستهاند از خانوادههای شهدای خودشان اینچنین استفاده کنند و اینچنین تبدیل بشوند به یک قدرت برای نظام. تبدیل بشوند به یک بنیاد اصلی، و این یک مدیریت میخواهد؛ همینطوری خودبه خود حاصل نمیشود. از جانبازان به عنوان یک قدرت برای ادامه نظام استفاده شد و از آزادگان جنگ برای تقویت نظام. این کاری است که مدیریت شد.
البته خب لطف الهی بوده، ایمان این خانوادهها بوده، ایمان جانبازان و آزادگان ما بوده، ایمان خانواده شهدای عزیز ما بوده، امّا این ایمان، جزء کارآمدی نظام ماست. نباید گفت، چون ایمان داشتهاند این کارها اتفاق افتاده. خب بله! پس معلوم میشود که نظامِ مبتنی بر ایمان میتواند نظام کارآمدی باشد. یکی از اسرار کارآمدی نظام، همین عنصر ایمانی است که در این نظام نهفته است.
البته ما معتقدیم یکی از اِشکالات دوران مدیریتی فعلی به وسیله دولت کنونی این بود که دولت کنونی تا حدودی اعتماد بر ایمان مردم را کنار گذاشت. خواست اعتماد کند برای حل مشکلات اقتصادی بر کمک غربیها، نگاهش به بیرون شد. به این معنا که ایمان و توان مردم و این آمادگیهایی که مردم دارند و توان خود نظام را دستکم گرفت، لذا با این مشکلات مواجه شد که البته امیدواریم جبران شود و برگردند به همان توان داخلی نظام.
به هر حال برگردیم به اصل مطلب که امام رضوانالله تعالی علیه توانست در این دو مرحله انقلاب را خوب مدیریت کند؛ در اصل پیروزی انقلاب و در ساختن نهادهای اصلی نظام، آن هم به شکل کارآمد.
دوران رهبریِ مقام معظّم رهبری، دوران جنگ نرم بود. جنگ سخت را ما در دوران امام پشت سر گذاشتیم، و با موفقیت پشت سر گذاشتیم. امام، دوران جنگ سخت را به خوبی مدیریت کرد. به نظر من، دوران جنگ نرم اگر مشکلتر نبود از دوران جنگ سخت، ولی کمتر از دوران جنگ سخت هم نبود. این دوران دقیقاً از بعد از رحلت امام و آغاز رهبری مقام معظّم رهبری شروع شد.
*تأسیس جریانهای بدلی در جهان اسلام برای محاصره انقلاب اسلامی بود
داستان جنگ نرم داستان بسیار مفصلی است؛ یعنی من اگر بحث کنم که در داستان جنگ نرم دشمن چه کرد؛ تأسیس جریانهای انقلابیِ بدلی از القاعده گرفته و طالبان و جریانهای مختلفی که در جهان اسلام بهوجود آمد که این جریانها ظاهر انقلابی داشتند، ولی در اساس برای براندازی انقلاب بهوجود آمده بودند؛ هم برای براندازی انقلاب هم برای محاصره انقلاب؛ یعنی برای اینکه نگذارند جوانان جهان اسلام به این انقلاب بگروند؛ نگذارند این انقلاب، محور جنبش اسلامی در سراسر جهان شوند؛ نگذارند آن وحدت اسلامی که مقام معظّم رهبری روی آن تکیه میکنند شکل بگیرد. خب از اینجا شروع شد. جنگ فرهنگی شروع شد؛ جنگ اقتصادی شروع شد؛ جنگ نفوذ شروع شد.
جنگ نفوذ، جنگ مهمی بود. این مسئله نفوذ که مقام معظّم رهبری مدّظلهالعالی تأکید بر آن دارند و از همان دورانهای اوّلیّه رهبریشان روی این تأکید داشتند، نشأت گرفته از بینش عمیق و دقیق ایشان نسبت به جریانات است. وقتی میگوییم نفوذ، منظور این نیست که حتماً یک جاسوسی از خارج بیاید برود در نهادی نفوذ پیدا کند، نه؛ مراد از نفود، نفوذ تفکر بیگانه است؛ نفوذ باورهای بیگانه است؛ نشر و تبیین اندیشههای بیگانه و تضعیف مبانی انقلاب و تضعیف مبانی دین. شما ببینید در دوران رهبری مقام معظّم رهبری چه اتفاقی افتاد.
اولاً یک هجمه بسیار سخت و گستردهای نسبت به اصل انقلاب و نسبت به اصل دین، و حالا اشکال هجمهها؛ یک وقت مسئله قرائتهای مختلف از دین مطرح شد، یک وقت مسئله کارآمدی نظام زیر سؤال رفت، یک وقتی خدا و پیغمبر و امام و همه اینها زیر سؤال رفت، یک وقتی کلاً مبانی فرهنگی انقلاب زیر سؤال رفت. همه اینها زیر سؤال رفت، آنهم احیاناً به وسیله نهادهای درون انقلاب. یعنی بهوسیله دانشگاهها و برخی اساتید دانشگاه که منحرف بودند؛ اینها تفکّر انقلاب را نداشتند و در دانشگاه این مسائل را ترویج میکردند و سعی داشتند دانشجویان ما را علیه انقلاب تحریک کنند.
در صداوسیما جریانهایی حضور داشت ـ. و هنوز هم حضور دارد ـ. که این جریانها برخلاف مبانی انقلاب، اندیشههایی را گسترش میدادند. از خود صداوسیما از خود رسانههای ما؛ در روزنامههای ما. روزنامههای زنجیرهای منتشر شد؛ کتابها به شکل عجیبی منتشر شد؛ فیلمها تولید شد. یعنی همه اینها آن هجوم عجیب و غریب و گستردهای بود که به مبانی فرهنگی و مبانی اعتقادی انقلاب انجام شد؛ هجوم گسترده و بینظیر.
یقین بدانید در تاریخ بشر، چنین تهاجم فرهنگی گوناگون و متنوّع در ارتباط با هیچ طرز تفکّری و بر هیچ جریان فکری اتفاق نیافتاده است. در دوران مقام معظّم رهبری این تهاجم از هر سو انجام شد.
*ایجاد شکاف کینهتوزانه بین اصلاحطلب ـ اصولگرا، توطئه دشمن بود
توطئه بزرگی که در کنار این تهاجم فرهنگی گسترده انجام شد، توطئه ایجاد شکاف در درون مردم بود، و جامعه را از درون دچار شکاف و تضاد کردن. این هم از همان آغاز دوران امامت مقام معظّم رهبری و دوران ولایتشان به شکل بسیار گستردهای آغاز شد. حالا این ایجاد شکاف به اشکال مختلف؛ گاهی فرض کنید مسئله ایجاد جریان اصلاحات در مقابل جریان اصولگرا و ایجاد شکاف کینهتوزانه بین این دو جریان. حالا ممکن است دو جناح وجود داشته باشد؛ اصل اینکه دو جریان در یک جامعه وجود داشته باشد؛ دو جریان، سه جریان، چهار جریان، سلایق مختلف وجود داشته باشد این اشکالی ندارد فی نفسه. امّا نه اینکه کاری بکنند که دشمن بیاید از این اختلاف نظرها استفاده کند برای ایجاد کینه بین این جریانها و جریانی را به براندازی جریان دیگر وادار کند.
مسئله براندازی، نابود کردن؛ این آن چیزی است که خطرناک است. عین همین اتفاق در جهان اسلام رخ داد که آمدند شیعه و سنی را سعی کردند به این شکل با هم دشمن کنند و کاری کنند که سنیها بگویند شیعهها باید نابود شود و شیعهها بگویند سنیها باید نابود شوند؛ و الّا حضور یک شیعه و یک سنی در جامعه اسلامی مشکلی نیست؛ مذاهب مختلف وجود داشته باشد با دیدگاههای مختلف فقهی و کلامی.
آن چیزی که اشکال ایجاد میشود این است که این گروهها دشمن را رها کنند و به جان هم بیافتند و هر یک از این گروهها همّتش این باشد و اصل رسالت خود را در این بداند که گروه دیگر را نابود کند. این آن خطر بزرگ است که ایجاد میشود. این خطر در سطح جامعه اسلامی به شکل گستردهای انجام شد و در داخل جامعه ما به اشکال دیگری دامن زده شد و بهوسیله دشمنان تغذیه شد و این خیلی خطر بزرگی بود و یکی از آن جاهایی که مدیریت فوقالعاده مقام معظّم رهبری که ما اصلاً نمیتوانیم تفسیر عادی برای آن قائل شویم؛ یعنی این مدیریت را باید بگوییم پشت سر آن تأیید الهی خاص وجود دارد؛ یک راهنمایی خاص الهی، یک تقویت خاص الهی. چون کار سادهای نبود.
شما ببینید در جریانهایی که اتفاق افتاد؛ چه در جریان دولت سازندگی، چه در دوران اصلاحات چه در دوران دولت بعد از اصلاحات، چه تنشهایی را دشمن سعی کرد در این کشور بهوجود بیاورد و چگونه این تنشها با مدیریت مقام معظّم رهبری فروکش کرد. مدیریت شد و جامعه توانست وحدت خودش را حفظ کند. این جریانهای گوناگون توانستند کنار هم زندگی و با هم تعامل کنند. چه اتفاق بزرگی افتاد. این اتفاق بزرگی است که ما میبینیم در یک دوران، دولت دست یک جریان است بعد دست جریان دیگر میافتد. این خیلی مهم است که گردش قدرت به این شکل در نظام اتفاق بیافتد و این نشانه کارآمدی نظام است.
*مدیریت سلایق مختلف؛ یکی از نشانههای کارآمدی نظام
شاید یکی از مهمترین دلایل قدرت نظام در کارآمدی و برتری این است که نظام، میتواند طرز سلیقههای مختلف را در مدیریت اجرایی تجربه کند؛ یک بار دولت سازندگی میآید، یک بار دولت اصلاحات، بعد دولت آقای احمدینژاد، بعد دولت فعلی میآید؛ اینها با هم اختلاف سلیقههای اصلی و بنیادی دارند. این دولتها با اختلافنظرهایی که دارند نظام همه اینها را در خود میپذیرد و نظام مدیریت میشود در سایه این سلیقههای گوناگون. این مدیریت بهوسیله مقام معظّم رهبری انجام میشود. اینکه میگوییم حفظ نظام، نظام بهوسیله مدیریت عالی اینچنین حفظ میشود و در راستای تحقق اهداف بزرگ پیش میرود.
میتوانید به صورت جزئیتر، بفرمایید که مقام معظّم رهبری با چه راهبردهایی و چه گامهایی این اقدامات مهم را انجام دادند؟
اراکی: من به ۴ اصل اشاره میکنم. البته این احتیاج به تحلیل گستردهای دارد. چون یکی از پیچیدهترین نمونههای مدیریت سیاسی، در این ۳۰ سال مدیریت آقا اتفاق افتاده است. یعنی معتقدم جا دارد کتابهایی بنویسیم در ارتباط با شیوه مدیریت مقام معظّم رهبری نسبت به انقلاب و مردم و جریانهای نظام. باید تبیین بشود و بعضاً هم تبدیل به مادّه درسی در دانشگاههای معتبر شود؛ هم در رشته جامعهشناسی و هم رشتههای سیاسی.
چند مطلب وجود دارد؛ نخست، حفظ ارزشهای بنیادین نظام، باوجود تنوّع سیاستهای اجرایی و تنوع جریانهای حاکم. دولت سازندگی میآید، دولت اصلاحات میآید، دولت بعد میآید، دولت بعدی میآید؛ اختلاف نظر. بعضی از این دولتها آنچنان سیاستهایی داشتند که با اصل ارزشهای نظام در تضاد بود. اگر مدیریت نمیشد، اینها به اصل نظام ضربه میزدند. مدیریت شد. من نمیخواهم اسم این دولتها را بیاورم، ولی اجمالاً همه میدانید که در بعضی از این دولتها جریانهایی روی کار آمدند که اصلاً به نظام اعتقادی نداشتند.
دلیلش هم این است که بعد از مدتی رفتند خارج و تبدیل شدند به اپوزیسیون. برخی از کسانی که در رأس مدیریت نظام بودند و در رأس مدیریت فرهنگی و سیاسی بودند تبدیل به اپوزیسیون شدند و اصل نظام را زیر سؤال بردند و هنوز هم در نبرد با نظام هستند. نکته مهم اینکه اینها جریان بودند؛ رفتار فردی نبود و سیاست یک فرد نبود؛ جریان بود.
این اغتشاشات سال ۷۸ و ۸۸ و اینی که اتفاق افتاد، اغتشاشاتِ براندازی بود و این اغتشاشات بهوسیله دولتها یا جریانهای سیاسی اثرگذار نظام پشتیبانی میشد، اینطور نبود که اغتشاشات عادی باشد. چطور این اغتشاشات مدیریت شد، به آرامی گرایید و به اصل بنیادهای نظام صدمه وارد نشد؟ بلکه از این حوادث، بهره گرفته شد برای جهت دادن دقیقتر، ظریفتر به نظام در راستای اهداف بلند نظام. یعنی آقا، واقعاً با حکمت عجیبی، مثلاً مسئله بصیرت را در دوران اغتشاشات ۸۸ مطرح کردند. بعد این بصیرت را تبیین کردند. از اُسُس این بصیرت را بیداری و هوشمندی دانستند در مقابل بیبصیرتی. اصلاً موجی در کشور راه افتاد که این موج موج جوانان بود. این نکته دیگری بود که میخواستم اشاره کنم.
* راهبرد مهم رهبر انقلاب، بسیج نیروی جوان و توانِ برقراری ارتباط با آن بوده است
سیاست دوم مقام معظّم رهبری که البته در سیاست امام هم بود منتها در دوران مقام معظّم رهبری به شکل بسیار ظریف و در سطح وسیعی انجام شد، قدرت بسیج نیروی جوان و قدرت ارتباط برقرار کردن با جوان مملکت است. امروز کسانی که از مقام معظّم رهبری حمایت میکنند، عمدتاً جوانان هستند. اتفاقاً کسانی که مشکلساز هستند افرادی هستند که یک مقدار از دوران جوانیشان گذشته است. البته قشر جوان متحرّک و فعّال، چون یک قشر غیر متحرّک و غیر فعّال داریم که نقشی ندارد، امّا یک قشر جوانِ فعّالی داریم که مقام معظّم رهبری توانسته با این قشر رابطه برقرار کند و گفتمان قابل قبول و قابل پسند این قشر را پیدا کند و گفتمان انقلاب را گفتمانِ متناسب با نیاز قشر جوان درآورند.
اینکه ارزشها و اهداف انقلاب و نظام را تبدیل به یک گفتمان جوانانه کردن، کار آسانی نیست؛ این کار بسیار مهمی است. کاری است که اگر بگویم پیچیدهترین کار، در عرصه کار فرهنگی است، مبالغه نیست. چون میدانید که مثلاً فرض کنید ما میتونیم مردم را نصیحت کنیم، موعظه کنیم و درباره توحید و نبوّت و آخرت و بهشت و جهنم حرف بزنیم، امّا این مقولات را که بسیار ارزنده و اساسی هستند، اگر به یک شکلی بگویید که فقط پیرمردها به آن توجه کنند؛ یعنی کسانی که ناامید از این دنیا شدهاند و رو به آخرت دارند و آماده خداحافظی با این دنیا هستند، این یک طور سخن گفتن است
که هیچ کاری هم نمیتوانند در عرصه انجام دهند...
اراکی: هیچ کاری هم نمیتوانند انجام دهند. این یک طور گفتمان است؛ اینکه شما بتوانید این محتوا را با گفتمانی که گفتمان زندگی است، گفتمان نسلی است که تازه برای زندگی خودش را آماده میکند، گفتمان نسل امیدوار به زنده بودن و زندگی کردن در این دنیا است. گفتمان نسلی که میخواهد این دنیا را بسازد و مدیریت کند. این را تبدیل به چنین گفتمانی کنید؛ این خیلی مهم است.
*متناسب کردن ارزشهای انقلاب با آرزوهای نسل جوان؛ ظرافت رهبر انقلاب
منظورتان تأکیدهایی است که رهبر انقلاب بر علم و دانش دارند یا ابعاد دیگر را نیز شامل میشود؟
اراکی: ابعاد گوناگونی دارد. تأکید بر علم، ایجاد امیدواری در قشر جوان. اینکه قشر جوان را صاحب مملکت بدانند، اینکه قشر جوان را تحریک و پشتیبانی کنند، اینکه نیازهای قشر جوان را بشناسند و با نیازهای قشر جوان همراه بودن و عرضه مسائل به شکلی که بتواند پاسخگوی نیاز نسل جوان باشد، اینکه آرزوها و امیدهای نسل جوان و تفکّر نسل جوان را کسی کاملاً آشنا باشد و به تناسب این تفکّر و نیازها و امیدها و آرزوها بتواند ارزشهای متعالی را منطبق با این نیازها کند، این یک کار هنرمندانه است که مقام معظّم رهبری بهخوبی از عهده آن برآمدهاند.
در همین راستا، ارتباط با اقشار فرهنگی و فرهنگساز؛ آنهایی که فرهنگ جامعه دست آنهاست، چه در عرصه فرهنگ، چه هنر و چه عرصه دانش. در این سه عرصه؛ دانش و هنر و ادب. این عنصر سوم سیاستهای مقام معظّم رهبری است که توانستند این سه جریان و سه قدرت را خوب بشناسند؛ یعنی قدرت فرهنگی که مبتنی بر این سه ضلع است؛ ضلع دانش، هنر و ادب. توانستند مدیریت کنند این اقشار را و با آنها ارتباط برقرار کنند و به آنها جهت دهند و این اقشار را با نیازهای انقلاب آشنا کنند.
ایدههای متناسبی که باید به این اقشار داده میشد در رابطه با پاسخگوی نیازهای انقلاب بودن؛ این کار را مقام معظّم رهبری بهوجود آوردند. این همه داستانی که در ارتباط با دفاع مقدس نوشته شد، این اثر داشت در نسل جوان ما. اینها را چه کسی انجام داد؟ کدام نهاد؟ هیچ نهادی انجام نداد جز مقام معظّم رهبری. این همه کار فرهنگی که در عرصه هنر، فیلم و عرصههای دیگر انجام گرفت، عمدتاً بهوسیله مقام معظّم رهبری بود.
این همه کار گسترده در رابطه با نشر قرآنخوانی و آشنایی با قرآن و ایجاد یک نسل جوانِ قرآنشناسِ قرآن دانِ علاقهمند به قرآن، این کار مقام معظّم رهبری بود. تشویق به دانشمند شدن و تشویق اختراعات و تشویق تولید دانش، این کار مقام معظّم رهبری بود. چه تولید دانش حوزوی چه دانش نو در همه عرصهها.
*نکته کلیدی در مدیریت رهبر انقلاب، جهت دادن به سیاستهای نظام بدون درگیری با نهادهای اجرایی بوده است
اینها مدیریت مقام معظّم رهبری بود. افزون بر این، نکته چهارمی که من میخواهم روی آن تأکید کنم، این است که مقام معظّم رهبری توانستند سیاستهای کلّی نظام را تدوین و تبیین کنند و نظام و نهادهای نظام را در جهت اجرای این سیاستها کمک کنند. این نکته مهمی است که بدون اینکه درگیر بشوند با نهادهایی که در اجرای این سیاستها سستی میکنند یا احیاناً توان اجرای این سیاست را ندارند، این کار را انجام دادند.
ببینید! کسی که میخواهد کودکی را تربیت کند، کافی نیست بداند این بچّه به کجا باید برسد و چه باید به این بچّه تعلیم داد. ممکن است کسی دانشمند باشد و بداند که چه مصلحتی برای این بچّه وجود دارد و این بچّه را از چه مفسدهای باید پرهیز دهد، امّا اینکه طوری با بچّه برخورد کند که این بچّه نتواند به آن سمتی که باید حرکت کند و با بچّه درگیر بشود و با آن برخورد کند؛ اگر مربی با آن عنصر تربیت شده، طوری برخورد کند که نتواند او را راه ببرد و ناچار به برخورد با آن بشود، این همان جایی است که مشکل ایجاد میشود.
من عرضم این است که برخیها متوجه نیستند که مقام معظّم رهبری در عین تبیین سیاستها، در عین ریلگذاری، گاهی با «مدارا» رفتار میکنند. این مسئله مدارا خیلی نکته مهمی است. مدارا در عین چه چیزی؟ در عین تبیین و روشنسازی و راهنمایی.
یعنی انفعال نیست...
اراکی: انفعال نیست؛ برخورد خشن هم نیست. برخورد چکشی نیست. این خیلی مهم است. در روایات داریم به این مضمون که ما انبیا اصلاً مأمور به مدارا با مردم هستیم. در بعضی از روایات داریم که سه سوم عقل، مدارا است؛ مدارا کردن.
شما به قضیه برجام نگه کنید؛ همین اخیراً در دیدار دانشجوها، برخی نسبت به مقام معظّم رهبری متعرّض شدند که شما برجام را تأیید کردهاید. ایشان گفتند «من که گفتم کجای برجام اشکال دارد، تببین کردم، نوشتم، خط قرمزها را معین کردم». امّا خب اگر برخیها اجرا نکردند، آقا باید چکار کند؟ اینجا دو شیوه وجود دارد.
یک شیوه، شیوه برخورد چکشی با مسئله است. این شیوه، نظام را دچار تنش میکند و برای جامعه مشکل میسازد. یک شیوه دیگر این است که با آرامش و آرام آرام کار را پیش ببرند و کاری کنند که خود دولت متوجه شود اشتباه کرده است تا آهسته آهسته تعدیل کنند رفتارشان را. چیزی که امروز دارد اتفاق میافتد همین است.
این مسئله مدارا، نقطه پایانی هم دارد؟ چون برخی یک نگرانی را مطرح میکنند؛ میگویند حضرت آقا یک خطوط قرمزی را در زمان مذاکرات تعیین کردند، بعد، از آنها عدول شد و به برجام رسیدیم. بعد شروط ۹ گانه را گذاشتند و آنها هم رعایت نشد. الان هم شاهد این هستیم که ایشان دست دولت را باز گذاشتهاند. خب اینجا تکلیف منافع ملّی چه میشود؟ این مدارا تا کی میتواند ادامه پیدا کند؟
اراکی: این را خود آقا توضیح دادند. فرمودند: آنجا که نسبت به اصل نظام احساس خطر کنند، آنجا دیگر جای مدارا نیست. ما یک اصلِ نظام را داریم و یکی هم نحوه اجرا یا به اصطلاح، سیاستهایی که مجریان در پیش میگیرند. این سیاست ممکن است امروز اشتباه باشد و بعد تعدیل شود؛ قابل تعدیل است. چیزی که قابل تعدیل نیست اصل نظام است. نظام اگر از بین برود چیزی جایگزین آن نخواهد شد. بنابراین، بخش چهارم یا بُعد چهارم روش مقام معظّم رهبری، مدارا در عین حفظ مبانی و اُسُس نظام اسلامی است.