به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، سیدنظام الدین موسوی در یادداشتی نوشت: سال قبل آخرین بار که «علی» برای کاری به خبرگزاری آمده بود و هنگام رفتن دیدمش،با همان لبخند دوست داشتنی و برق گیرای چشمانش چنان با حرارت صحبت و احوالپرسی کرد که در مخیله ام هم نمی گنجید چندماه بعد آن سروقامت، به این راحتی از میانمان پربکشد. یک ماه پیش که خبر بیماری اش را شنیدم تلفنی جویای احوالش شدم. به شوخی گفتم: علی! بادمجان بم آفت ندارد. خندید و گفت: سید! این تو بمیری از آن توبمیری ها نیست! گفت که چند وقت پیش سفری به خارج کشور داشته و پس از بازگشت بدون هیچ سابقه ای دچار این بیماری مشکوک شده که به تدریج بخش زیادی از بدنش را درگیر کرده است.
قرار شد چند روز بعد در خانه مادری به دیدنش بروم اما هنوز مهیا نشده، گفتند که «علی» در بیمارستان بستری شده و ممنوع الملاقات است. تا امروز صبح که خبر مثل پتک بر سرمان فرود آمد که علی هم رفت!
«علی دادمان» را از اواخر دوران فعالیت در بسیج دانشجویی دانشگاه تهران می شناختم. جوانی پرشور، با خنده ای که هیچ وقت از لبانش محو نمی شد. کمتر کسی در آن زمان باور می کرد که این جوان بسیجی، پسر وزیر دولت اصلاحات «رحمان دادمان» باشد. پدری که البته چون خود علی، بسیجی بود و تنها وزیری که پس از دوران دفاع مقدس، در مسیر خدمت، به فیض شهادت نائل آمد.
شاید اگر کس دیگری جای علی دادمان بود، در آن بحبوحه تکتازی اصلاح طلبان، نه که در آن جبهه قرار گیرد بلکه لااقل، دم فرو می بست و بی سروصدا از خوان آقازادگی و پسر وزیر بودن به آلاف و الوف می رسید؛ بسان برخی دیگر که چنین می کردند و می کنند! اما دلبستگی این جوان بسیجی به «حبل المتین ولایت» چنان بود که بی پرواتر از همه ما بر آنان که در عرصه دانشگاه به حریم انقلاب و ولایت تعدی می کردند، می شورید و می تاخت.
پس از شهادت پدر نیز، علی چنان مدیریت کرد که جریان معارض ولایت نتواند کمترین سوء استفاده ای از بیت و خاندان او بعمل آورد. خاطرم هست در آن مقطع خبرنگار روزنامه کیهان بودم و در چهلم و سالگرد شهادت شهید دادمان، علی، یادداشت هایی به این مناسبت برای من ارسال می کرد و تاکید داشت که می خواهم این یادداشت های مربوط به پدر حتماً در کیهان منتشر شود.
او انگیزه کم نظیری نیز برای متشکل کردن فرزندان شهدا داشت. با فرزندان سرداران شهید با گرایش های مختلف مرتبط بود و تلاش می کرد تا همه آنها را ذیل چتر شهادت و ولایت همنوا و هماهنگ کند. سال 88 در اوج فتنه، فرزند یکی از سرداران شهید مشهور را که شبهاتی درباره نحوه برخورد نظام با مسائل بعد از انتخابات ریاست جمهوری آن سال را داشت، پیش من آورد و حدود دو ساعت با آن فرزند بزرگوار شهید مباحثه کردم تا به قول علی، لااقل آن عزیز احساس نکند کسی نمی خواهد حرف های آنان را بشنود.
اما طی این سال ها دیگر کمتر علی را دیدم. کمابیش می دانستم که در حوزه اقتصادی فعال است البته نه از آن جنس فعالیت های اقتصادی که سایر آقازاده ها دارند. به قول استاد صفار هرندی، علی دادمان «چریک اقتصادی» بود. در دوران تحریم، گویا علی در زمره کسانی بود که هر جا کشور نیاز داشت، او دست به کار می شد و با تخصص و ذکاوتی که داشت آن نیاز را در حد توان برطرف می کرد. کاری نظیر فعالیت هایی که برخی شهدای هسته ای داشتند و با شجاعت و ذکاوت، نیازهای عرصه هسته ای را از بیرون کشور تامین می کردند.
من تخصصی در حوزه پزشکی ندارم و علی القاعده اظهارنظر در این باره برعهده متخصصان است، ولی با مسئولیت هایی که علی دادمان بر عهده داشته، باید بیماری مشکوک او - که یک باره بعد از سفر خارجی اش حادث شد و به عروجش انجامید - مورد بررسی بیشتر و دقیق تری قرار گیرد. خصومت و پلیدی دشمنان این مرز و بوم بر هیچ کس پوشیده نیست و تجربه نشان داده که دشمن غدار ما برای ضربه زدن به سرمایه های انسانی انقلاب و ایران از هیچ عمل حذفی، خودداری نمی کند. بررسی این امر ولو به عنوان یک احتمال ضعیف، می تواند از ضرباتی که ممکن است از این ناحیه متوجه نیروهای فعال انقلاب در عرصه های مختلف شود جلوگیری کند.
القصه، داستان زندگی سراسر شور و شعور سرباز بااخلاص ولایت، «علی دادمان» درست در روز شهادت مولایش امیرمومنان علی(ع) به پایان رسید و روح بیقرارش به قرار ابدی پیوست اما خاطره خوبی های بی پایان او همیشه در قلب ما خواهد ماند. خداوند متعال، علی و پدر شهیدش را میهمان خوان بی منتهای مولا کند و به خانواده گرامی و داغدارش صبرجمیل عطا فرماید.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما