وقتی خوابگاه دخترانه را حسینیه کردیم/ یک عزاداری ساده
روایت دانشجویی| پرونده بیستم| هیات و دانشگاه
شب اول محرم نسرین نشسته بود توی اتاق و پیاز پوست می گرفت برای شام. چند لحظه از پیاز و چاقو دست کشید و به ما ریزه‌خواران درگاهش نگاه کرد و گفت: نچ. اینجوری نمیشه...
ارسال نظرات
captcha
آخرین اخبار