پيام فضلي نژاد در نشست «بررسی نسبت علوم انسانی با جنگ نرم با تکیه بر نقش مترجمان سکولار در حوزه علوم اجتماعی» در دانشگاه علامه طباطبايي به ارائه شرحي جالب و اما تأمل برانگيز از آنچه در نيمه هميشه پنهان مانده ترجمه در ايران گذشته، پرداخت.
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»؛ دانشگاه علامه طباطبايي در اين هفته شاهد برپايي نشستي با عنوان «بررسی نسبت علوم انسانی با جنگ نرم با تکیه بر نقش مترجمان سکولار در حوزه علوم اجتماعی» بود كه در آن پيام فضلي نژاد، نويسنده و منتقد و پژوهشگر موسسه كيهان به ارائه شرحي از آنچه در نيمه هميشه پنهان مانده ترجمه در ايران گذشته، پرداخت.
بخش اول اين نشست كه از سوي بسيج دانشجويي دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار مي شد بدين شرح است:
اگر به سفر رهبر معظم انقلاب به قم دقت کنید می فرمایند: بعضی از این مبانی سکولار در حوزه علوم انسانی ذاتا مسموم است. اینها گزاره هایی در حوزه علم است که باید راجع به آن بحث کرد. آن چه که علم سرمایه داری وعلوم انسانی غربی ارائه می دهد.
ما آمده ایم این جا نشسته ایم که چه کنیم؟ اولا ما می خواهیم نقطه نزاع را پیدا کنیم. ما از چه زوایایی نقد خودمان را به علم سکولار اقامه می کنیم. این نقطه نزاع باید مشخص شود. ما در کجاها با علوم انسانی غربی سرجدال داریم و نقدهای خود را درباره آن اقامه می کنیم؟و در کجا نقد پای استدلال و تجربه است؟و متدولوژی است؟ آنجا هم بحث می کنیم.
یک جا هم یک بحث کلیدی می کنیم: دایره تداخل معرفت و قدرت. یعنی معتقدیم در دوران معاصر علوم انسانی موجود در غرب رسالتی دارند و آن جنگ ایدئولوژیک با ایدئولوژی های ضدسرمایه داری است. این علوم انسانی سکولار تابع قدرتی می شود که آن قدرت به دنبال زدن ریشه ی دین است. وقتی از آن علم حرف می زنیم تعریف ما از آن علم چیست؟ خطاب ما به کیست؟
کجا نقد داریم؟ کجا تعرض می کنیم؟
ما از علم مدرن سکولار صحبت می کنیم که سر فرانسیس بیکن انگلیسی را پدر خود می شناسد. سر فرانسیس بیکن یکی از بزرگترین فیلسوفان انگلیسی است که فرانسوی ها به آن لقب صدراعظم فیلسوفان علم را داده اند و اولین کسی است که در قرن 16و17 می آید فلسفه سنتی و مدرسی را زیر سوال می برد. قدمها و گامهای اول تکوین یک علم مدرن و جدید را آغاز می کند و برای علم یک مبنای غیرالهی و کاملا مادی سکولار قایل می شود. و بعد از او در غیابش توماس هابز که یک پژوهشگر 31ساله بود و دوران بلوغ فلسفه بیکن را درک کرده بود، خودش به یک فیلسوف بزرگ تبدیل می شود و کتاب لویتان را می نویسدکه می شود اولین رساله منظم در علم سیاست در تاریخ اندیشه ها. فلسفه ای که ارائه می کند فلسفه ای است که موسس ماتریالیسم است. ماتریالیسم از دل نقد بیکن بر فلسفه مدرسی و پوشش های توماس هابز در لویتان در عرصه معرفت متولد می شود.
ما به اینها تعرضی نداریم، کوششهای معرفتی است که کرده اند، با یک متدولوژی و روش شناسی آمده اند و فلسفه ای را ایجاد کرده اند به نام فلسفه ماتریالیستی. تا اینجا هیچ بحثی نداریم و نفیا یا اثباتا موضعی هم نمی گیریم.
به موقعش به این فلسفه ها نقد داریم. نسبت به جنگ نرم اینجا دایره متداخلی وجود ندارد که بخواهیم به آن بپردازیم. بعد از دل کوششهای هابز برای رواج ماتریالیسم ، جان لاک فلسفه سیاسی و فلسفه روانشناسی خودش را ارائه کرد. جان لاک در فلسفه روانشناسی اش معروف است به نفی فطریات و در فلسفه سیاسی اش هم تئوریسین سلطنت مشروطه انگلستان است. در دو رساله درباره حکومت همان شعاری که بیکن داشت را دارد: «دانش قدرت است.»
با این هم ما مشکل نداریم. بله معرفت و دانش قدرت است. همان شعار را می دادند. در انگلستان حداقل از 1550تا 1688 میلادی که زمان انقلاب باشکوه انگلیس است، این روند در حال طی شدن است. اینها براساس پیشنهاد بیکن است که دانش را باید به عنوان قدرت بشناسیم وآن را نظام مند کنیم. بیکن تئوری معروفی دارد به نام خانه سلیمان که تا همین معاصران هم آن را آرمانشهر علم معرفی می کنند. به این هم نقد نداریم که چرا این علم را ساختار مند و نظام مند کردید؟
مثلا به این هم نقد داریم که چرا در زمان جان لاک انجمن سلطنتی برای ترویج علوم طبیعی به فرمان شاه وقت ترتیب داده می شود؟ که در آن از رابرت هلمز گرفته تا اسحاق نیوتون که یک دانشمند معروف است در کنار جان لاک که در حوزه علوم سیاسی و اقتصاد کار می کند حضور دارند.
به این هم نقد نداریم که چرا علم مدرنی که با ادعای سکولاریسم دارد رشد و نمو می کند و سازمان مند شده فیلسوفان بوده اند نشسته اند بحث کرده اند و کار آکادمیک جدی کرده اند و معتقد بودند که علم باید از طریق ابزارهای مختلف شایع شود از آکادمی مبارزه گرفته تا انجمن سلطنتی علوم طبیعی لندن گرفته تا انجمن دانش پژوهان آکسفورد که در همان دهه های قرن 17 سالهای 1620 تا 1642 شکل گرفته است.
ما در جایی به علم مدرن نقد داریم که علم از ذات معرفتی خودش عدول کرده و تقلیل پیدا می کند
ما در جایی نقد داریم که علم از ذات معرفتی خودش عدول کرده و تقلیل پیدا می کند. 2تا نقد داریم یکی نقد معرفتی دیگری نقد ایدئولوژیک از منظر تاريخ و فلسفه سياسي.
به این هم نقد نداریم که سرفرانسیس بیکن، سِر بود، رایزن سلطنتی بود و در دوره های متعدد نخست وزیر انگلیس بود. آقایان تفکیک علم و قدرت و سیاست بشنوند.
تقریبا 15 سال پیش ما سر کلاسهای دکتر سروش می رفتیم . از آن موقع که سر فرانسیس بیکن را می خواندیم به ما می گفتند بیکن به عنوان پدر معرفت تجربی و علم مدرن قایل به تفکیک معرفت از قدرت است و تئوری هایش هم ناظر به این است.
چند سالی دیر فهمیدم. من اگر همان موقع خودم کتابهای بیکن و زندگینامه های بیکن را می خواندم می فهمیدم که این حرف ها اگر مفت نباشد چندان قیمتی هم ندارد. بعد باز همین آقایان با تکیه بر آراء بیکن با قدرت پیوند خوردند و گفتند علوم انسانی دارد دولتی می شود، حتی اگر خودشان بروند با هر قدرت استعماری پیوند بخورند و هوادارانشان را هم به این ترغیب کنند، اشکالی ندارد. در عرصه نظر با ترجمه غلط و تحلیل هاي غلط یک تئوری ارائه می دهند و در عرصه عمل می روند همان کاری را می کنند که امثال بیکن هم انجام دادند. ما به این هم نقد نداریم که سرفرانسیس بیکن لرد خزانه دار انگلیس هم بود.حتی در اینکه بیکن به جیمز پادشاه وقت انگلیس در 1603 چنانکه ویل دورانت نقل کرده است نامه می نویسد که همچنان که کارآگاهان و جاسوسان دولت ها در ازای دادن اطلاعات، پول دریافت می دارند شما نیز برای اطلاع از مطالبی که ارزش دانستن دارد باید اجازه دهید تا کارآگاهان و جاسوسان علم هم پول دریافت کنند که کسانی که در حوزه علم چیزی را کشف می کنند بیشتر مستحق دریافت این مبلغ هستند. به اين هم بالذات نقد نداريم. هرچند این می تواند یکی از سرچشمه های جاسوسی آکادمیک شناخته شود. اما كجا نقد داريم؟ كجا تعرض مي كنيم؟
به اینکه آقای فرانسیس بیکن از جیمز خواسته که حمایت بکند هم می توانیم نقدی نداشته باشیم. اما کجا نقد داریم؟ کجا تعرض می کنیم؟
ما می گوییم معرفت زاده شده در انگلستان عصر بیکن معرفت پوزیتویستی و قرائت حاکم بر علم حداقل تا چند دهه گذشته است. ما اینجا نقد معرفتی ارائه می کنیم. من بحث را ارجاع می دهم به صحبت آقای حسن رحیم پور ازغدی در باره علوم انسانی. اینکه ما به معنای لغوی علم که یعنی کاشفیت امر واقع، علم را قابل تقسیم به سکولار و غير سكولار نمی دانیم. معتقدیم امر واقع که آب در صد درجه می جوشد یک رابطه ای دارد و یک نتیجه ای دارد. این نتیجه امر واقع است. قابل تقسیم به سکوار و دینی نیست. علم ذاتا دینی است. اعتقاد داریم که علم دارد از همان مبانی متدولوژی استفاده می کند كه غربي ها هم استفاده مي كنند. تحلیل و استدلال هست. تجربه و شهود هم هست. به همان مبانی متدولوژیک معتقدیم كه عالمان غرب معتقدند. اما استدلالمان این است که امر واقع چون قابل تقسیم به سکولار و غیره نیست و امر واقع باید دوبعدی باشد، يعني هم ملک را ببیند هم ملکوت را، هم دنیا هم آخرت، هم ماده هم معنا، هم جسم هم روح. اینها این را تقلیل داده اند.
ما نیاز به یک متد جامع بشری داریم. در بحث و نقد معرفتی حرف هاي فراوان داریم. منطقا قائل به این هستیم که گزاره های علوم به سکولار و غیره قابل تقسیم هستند. اما ذاتا علم سکولار نداریم. در واقع از علم سکولار حرف می زنند و خودشان سکولار هستند. ما اگر بخواهیم بحث معرفتی کنیم اصلا علم سکولار نداریم ولی دانشمند سکولاریست داریم. و البته به قطع ارتباط وی با ماوراءالطبیعه معتقدیم. کما اینکه اینها چسبیده اند به طبیعت و می گویند هرچه در طبیعت رخ داد حجیت دارد. و قطع ارتباط کردند از مابعد الطبیعه. مانند امثال بیکن و هابز که در لویتان می آید با استناد به انجیل مراجع روحانی را انکار می کند و آنها را از جنس شیطان می داند. ما اعتقاد داریم این نظریه ها منشا غیر معرفتی دارد. اگر منشا معرفتی داشت اینها به اینجا نمی رسیدند . در تئوری هایشان اندیشه های غیرمعرفتی و سیاسی و اقتصادی دخیل بوده که حالا به قول خودشان مبنای سکولار پیدا کرده است.
اعتراض ما این است که چرا تا ما می آییم از ریشه های تاریخی علوم انسانی غربی بحث کنیم ما را متهم به علم ستیزی، فاشیسم، دولتی کردن می کنید؟
ما جایی تعرض می کنیم که علم تابع قدرت شد و آن هم قدرت سرمایه داری ضد سنت. اینجا هم معتقدیم در دهان ما را بیست سال است بسته اند و آقایانی که استاد ما بوده اند همه در دهان ما را بسته اند. چرا؟ ما اعتقاد داریم علوم انسانی غربی دایره ای متداخل با تاریخ سیاسی دارد و اگر ما تاریخ سیاسی اندیشه ها را بنویسیم باید به نکات دیگری غیر از نظریه معرفتی هم نگاه کنیم. باید دید جامع به علم داشته باشیم. باید نگاه کنیم که چگونه سرفرانسیس بیکن فلسفه را در اختیار شاه هوس بازی قرار داد که یکی از اصلی ترین حامیان فراماسونری در آن موقع انگلستان بود. ما این جا در بدو امر مشکوک می شویم به حسن نیت مروجان علوم انسانی غربی در ایران. اعتراض ما این است که آنطرف قضیه را به ما نگفتید که کاسه ای زیر نیم کاسه است.
اعتراض ما این است که چرا تا ما می آییم از ریشه های تاریخی علوم انسانی غربی بحث کنیم ما را متهم به علم ستیزی، فاشیسم، دولتی کردن میکنید؟ بگذارید بحث شود. مستدل، اصیل و منصفانه. قرار هم نیست چون ما مخالف علوم انسانی غربی به شکل موجودش هستیم و فکر می کنیم فتنه ای که در کشور اتفاق افتاد ناشی از آن فضای آلوده معرفتی است، خط بطلان بکشیم بر کل فلسفه معرفتی غرب. اصلا چنین چیزی نیست. هرکسی اینکار را بکند در حق فلسفه اسلامی خیانت کرده. یا خائن است یا غافل.
کسی که بیاید بگوید کل این مجموعه چون غربی است کثیف است، متحجر است
قرار نیست چون اعتقاد داریم دو جناح بوده اند مثلا یکی پوپریست ها یکی هایدگریست ها، و از یک کدامشان سید محمد خاتمی درآمد حالا بیاییم تمام پوپریست ها را نفی کنیم. نه خیر باید کتابهای پوپر را بخوانیم، نقد معرفتی کنیم، حرف ها و استدلالهای پلورالیسم را بخوانیم، نقد معرفتی کنیم. آنجا که جایش هست و منحرف شده به سمت آنچه علم و فلسفه سیاسی و متدولوژی ها تابع قدرت بزرگ مخرب بعنوان مظهر سرمایه داری آنجا بحث و استدلال کنیم.
ما که کاسه داغ تر از آش نیستیم طرف بگوید من اینکار را کرده ام بگوییم ان شاءالله گربه است. ما می گوییم خود جان لاک در اول کتابش گفته هدفم از نوشتن رساله ( دو رساله درباره حکومت) این است که تاج و تخت پادشاه دوباره برگشته ما، این منجی بزرگ سلطنت یعنی ویلیام سوم تثبیت شود.
اقرار از این صریح تر و واضح تر؟ علیه کس دیگری هم اقرار نکرده علیه خودش اقرار کرده و می گوید من این کتاب را نوشتم برای تثبيت تاج و تخت ویلیام سوم. ویلیام سوم کیست؟ باید تعریف شود. دو رساله درباره حکومت که از وقتی ما رفتیم دانشگاه گفتند جان لاک پیامبر آزادی، «دو رساله درباره حکومت»، اگر حکومت داری می خواهید بکنید «دو رساله درباره حکومت»، اگر اقتصاد داری می خواهید بکنید«دو رساله درباره حکومت»، اگر می خواهید سامان سیاسی مدرن را تجربه کنید «دو رساله درباره حکومت».
این قسمت اول را برمی دارند و نمی گویند همه اینها درست. اصلا ما می خواهیم براساس فلسفه جان لاک حکومت داری کنیم، زمانه او را باید بشناسیم یا نه؟جان لاک را باید بشناسیم یا نه؟ من بارها دیده ام در هفته نامه شهروند امروز و ماهنامه مهرنامه، ویژه نامه جان لاک در آورده اند. تمامش را خوانده ام.
در همین پاورقی ارتش سری روشنفکران که الان در روزنامه کیهان روزانه منتشر می شود می توانید ببینید که فقط 180 منبع درباره زندگی خود جان لاک داریم .
آقایانی که در نشریات ومحافل آکادمیکتان ارجاع می دهید به جان لاک پاسخ دهيد
آقایانی که در نشریات ومحافل آکادمیکتان ارجاع می دهید به جان لاک که این آقا وضع طبیعی هابز را تبدیل به وضع مدنی کرد و از دل آن جامعه مدنی در می آید که بنیاد یک حکومت آزاد و دموکراتیک است، بروید بخوانید ببینید چه اتفاقی افتاد این بنیان گذاشته شد؟ این بازخواني ایرادی دارد؟
آمده ایم راجع به آدمی به نام عزت الله فولادوند نوشته ایم که از مترجمان فعال در زمینه علوم انسانی هست و نزدیک به 40 جلد کتاب ترجمه کرده ، مترجم خوبی هم هست ما توانایی ها و تبحرهای اینها را نمی خواهیم نادیده بگیریم. بلدبوده و استاد هم بوده ولی حالا در خدمت تفكري درآمده که آنرا مطلوب نمی دانیم .در مقاله ارجاع داده ایم و روز و تاریخش موجود است. نوشته ایم كه «عزت الله فولادوند همجنس گرایی را ترویج کرده است».
سایت ها تیتر زده اند که کیهان گفته فلانی هم جنس باز است. حالا ببینید بحث را چگونه تقلیل داده اند که حالا ما پس فردا هرجا برویم بگویندکه این آقا هماني است كه گفت فلان مترجم بزرگ هم جنس باز است. می گویند هم جنس باز است. این روش جنگ روانی برای تخریب یک فرد علمی است. حتی اگر یک استدلالی را نپذیریم نباید با آن اینگونه برخورد کنیم. به هرحال یک نفر معتقد به یک روش شناسی است باید مطابق روش شناسی اش با او برخورد کنیم.
آقای سید محمدخاتمی در کتاب از دنیای شهر تا شهر دنیا که درباره فلسفه سیاسی غرب است و مربوط به دورانی است که می گویند دوران عزلت_البته ما اعتقادی به این عزلت نداشتیم_ است. دورانی که آقای خاتمی ریاست کتابخانه ملی را به عهده داشتند خودشان هم در مقدمه اش نوشته اند که در این کار ، آقای دکتر سیدجواد طباطبایی در کنارم بود و به من کمک کرد. کتاب راجع به همین جان لاک است.
شما بروید ویل دورانت رابخوانید اینها تولیدات کسانی است که قائل به امکان علوم انسانی اسلامی نیستند. حالا از هر فرقه ای که هستند در این اشتراک دارند. می گویند جان لاک رفت دانشکده پزشکی دانشگاه آکسفورد و درس را نیمه تمام گذاشت . یک عمل جراحی کرد روی لرد شافستبري (خاندان معروفی از اشراف در انگلستان قرن 16و17 هستند که در آن زمان مناصب دولتی هم داشتند.) و نجاتش می دهد. بعد از این
ماجرا منشی ویژه لرد می شود. بعد که لرد صدراعظم می شود ، جان لاک می شود وزیر بازرگانی انگلیس. لرد تا مقطعی که شاه علیه پروتستانتیسم اقدام می کند در سیستم سیاسی آنجا بوده است. جان لاک ایدئولوگ و رهبر فکری حزب سبز انگلیس بوده است. آن زمان ریک ها، سبزها شناخته می شدند. الان هم هنوز اینگونه است.
آقای جان لاک با لرد شافستبري در کمپانی هند شرقی سرمایه گذاری می کند و به عنوان یکی از تاجران و سرمایه داران معروف شناخته می شود. زندگینامه ی جان لاک را که بخوانید می بینید او یکی از بزرگترین سرمایه گذاران در حوزه تجارت برده بوده است. یکی از این برده ها در کتاب تاریخ تمدن و فرهنگ جهان به ترجمه آقای حسین آذرنگ در انتشارات امیرکبیر، نامه اش هست که می گوید: کشتی برده ها لنگر انداخته، چشم باز کردم، آدم های موبور، چشم روشن را دیدم و به هم بند خود گفتم این سفیدها با این صورت سرخ و هیبتی که دارند مرا نمی خورند؟ گفت نه نترس نمی خوردند.
یک عده هم گفتند امثال لاك آدم خورند شما هم بگویید پیامبر آزادی است.. اما این طرفش را هم بگویید. نیمه پنهان همین است. این طرف را هم بگویید که بعد از برده داری وقتی منافع لرد به خطر می افتد در انگلیس کودتا می شود و ناموفق می ماند. جان لاک هم چند سال قبل از کودتای سبز انگلیس _انقلاب باشکوه_ فرار می کند و به هلند می رود. فراماسونرها تقویت می شوند. این ها در همه منابع تاریخی هست. شما کتاب ژاک شابو را بخوانید و ببینید درباره پیوند فراماسونری با بیکن و جان لاک چه می گوید. بسیار کتاب جذابی است که انتشارات امیرکبیر ترجمه کرده و مورخش از خود آنها است.( نام کتاب :«فراماسونری، تاریخ، واقعیت و اسطوره »)
جان لاک ایدئولوگ حزب سبزها شده بود. دوتا حزب بود: ویگ ها و توری ها. آقای جان لاک ایدئولوگ ویگ هاست. ویگ ها با توری ها ائتلاف می کنند که علیه شاه حاکم کودتا کنند می روند از شاه هلند دعوت می کنند که بیا حمله کن به انگلیس برای نجات مذهب پروتستان. یک خیانت خارجی مسلم در پرونده اینها هست.
این جان لاک که می گویند پیامبر آزادیخواهی است از یکطرف برده دار است و از یک طرف برای کودتا علیه شاهی که خودشان قسم خورده بودند- آن زمان در کلیسای پروتستان قسم می خوردند_ با سرمایه دارها و فراماسونرها هم پیمان بود. این ها با ادعای نجات مذهب پروتستان رفتندبا یک شاه خارجی و هلندی که زنش دختر شاه حاکم بود (ملکه مِری) هم پیمان شدند. جان لاک با ملکه مِری وارد انگلیس می شود. البته مبانی حقوق بشرغربی مدرنی که در مغز ما کرده اند، ادامه تقابلات انگلیس در سال 1689 و 1690 که در مجلس آن موقع تصویب شده است می باشد که در آن موقع می گفتند اقلیت کاتولیک یک قوم ملعون هستند که در برابر تاریخ باید لعن و نفرین شوند.
این هم رواداری شان! چون جان لاک به یک معنا پیامبر آزادیخواهی است كه می گویند تسامح و تساهل دارد.
آقای جان لاک! محصول سیاسی این تسامح و تساهل این بود که شما آن موقع رئیس دادگاه انگلیس بودید، ایدئولوگ بودید، با ملکه مری دست در دست یکدیگر وارد انگلیس شدید. اعلامیه تساهلاتتان چیست؟ لعن و نفرین اقلیت مذهبی در آنجا! چرا؟ چون می گویند کاتولیکها روادار نیستند و باید لعنشان کرد؟خب رواداری كه فقط نسبت به کسانی نیست که روادارند. نسبت به کسانی است که به خیال شما متساهل نیستند. دو رساله در باره حکومت از دل چنین کاراکتری درآمده و در این بستر سیاسی درآمده . تمام منابعی که ما در تاریخ داریم نقل می کنیم کاملا مورد وثوق خود مورخان اردوگاه سرمایه داری است و جزء منابع تاریخی مرجع در دانشگاه های معتبر انگلستان است.
اینها هم که دارد از خود شما نقل می شود و اين جا در واقع خودتان از آن حرف می زنید. در ایران نمی گذارید اینها نقل شود. شما می بینید آقای سید محمدخاتمی در کتاب از دنیای شهر تا شهر دنیا می نویسد:« جان لاک فیلسوفی مسالمت جو، مومن، معتقد به خدا، و دیانت ( نماز می خوانده احیانا لابد نمازشب هم می خوانده!) و توجیه گر تبع انسان متجدد بود.( همان آدم خوره) لاک آیینه شفاف تصویری از نظام سیاسی جدیدی بود که با روح تمدن جدید سازگاری فراوانی داشت.» چون منافع حزب ویگ در انگلستان به خطر افتاد، سرمایه دارها نقشه کودتا را می چینند و 4 سال قبل همه فرار می کنند به هلند. ویلیام می آید به اینها پول می دهد و از اینها پذیرایی می کند. اتفاقا آنموقع جان لاک در هلند تحت الحمایه همین ویلیام بود. بعد بیایید بگویید که نماز شب هم می خوانده!
کودتا هم بکنید بگویید این تدبیر است. و اگر می خواهید تمدن جدید داشته باشید تدبیرش این است. خاتمي مي گويد دو رساله درباره حکومت می خواهد حقانیت انقلاب با شکوه1688 را به اثبات برساند و همچنان راهنمای اندیشه و عمل دانشوران سیاسی است. این را جناب آقای خاتمی می فرماید!
من نمی دانم آقای سیدجواد طباطبایی در کتابخانه ملی به شما چه گفته که شما به این نتیجه رسیده اید. تاریخ مصرفتان هم گذشته. اما یک چیزی هست.: اسوه شما ، اسطوره شما، مقتدای شما فرموده است که هدفم از نوشتن این رساله اين است كه تاج و تخت پادشاه تازه بازگشته ما، آن منجی سلطنت ویلیام سوم تثبیت شود.
بعد می فرمایيد همچنان هم لاک راهنمای عمل دانشوران سیاسی است.
بايد به آقاي خاتمي گفت یعنی چه این جمله؟ این را اول بفرمایید. یعنی شما هنوز هم انگلیسی عمل می کنید؟ بر اساس سنت جان لاک؟
اصلا دستاورد فلسفه روانشناسی لاك نفی فطریات است. این را کلاس اول فلسفه روانشناسی رفته باشی هم خوانده ای! چگونه از دل چنین آدمی تصویر يك نظام سیاسی مدرن در مي آيد؟! دعوای ما سر این نیست که ما الان با انگلیس قطع رابطه ایم یا نه. بحث را تقلیل ندهید. دعوای ما آنجایی است که تاریخ سیاسی را بد روایت می کنید.. دعوای ما آنجا است که نیمه پنهان ماجرا را روایت نمی کنید. یا اگر می کنید ماله می کشید و مخدوشش می کنید. و همین مبانی معرفتی آلوده را در دانشگاه ها گسترش می دهید. بدون نقد!
بعد از انقلاب در حوزه جامعه شناسی سیاسی آمدند کتاب مرجع دانشگاهی تدوین کنند. آقای فولادوند شروع به ترجمه دو کتاب در سال 1359 و 1361 از آرنت مي كند. كتاب هاي انقلاب و خشونت. آقای محسن ثلاثی کتاب توتالیتاریسم هانا آرنت را ابتدای دهه 60در انتشارات جاویدان ترجمه می کند. سه کتاب از هانا آرنت می شود مرجع رشته جامعه شناسی سیاسی بعد از انقلاب که شما اگر می خواهید کارکرد نهادهای سیاسی در جامعه را بدانید و در حوزه جامعه شناسی سیاسی بحث کنید باید به این کتابها مراجعه کنید.
هانا آرنت کیست؟
هانا آرنت کیست؟ اگر شما مقدمه اغلب ترجمه ها را ببينيد، ما یک معرفی از هانا آرنت نداریم. آرنت مسئول آن سیستمی است که فرانسیس بیکن با تئوری جاسوسی علم و جان لاک با پیوند فلسفه سیاسی با قدرت نظام سلطنتی انگلیس ارائه کردند، و علم تابعی از قدرت حاکم غربی شد. در آمریکا دیگر شما مواجهید با یکی از بزرگترین فلاسفه ای که وارث این فلسفه مدرن انگلیسی است. يعني جان دیویی بعنوان سرسلسله عمل گرايان . و اینها به نهادهای امنیتی ورود پیدا می کنند.
اینجا بگویم باز ما این را هم بد نمی دانیم که حکومت و نهادهای امنیتی به سراغ نخبگان و فیلسوفان بروند. از آنها مشورت بگیرند. حکومت شایستگان است و تا حدی الیگارشی نخبگان را با سلیقه های متفاوت بايد تحمل کرد. ما اعتقاد داریم هم دانش قدرت است، هم قدرت باید علمی باشد. و برای خودمان هم نرم افزار مستند به وحی، اصیل و دارای اصالت قدسی داریم. اینجا در دیدگاه امام و رهبری داریم و مشخص هم هست. که حتی مقام معظم رهبری در تجاری سازی علوم صحبت کردند.همه اینها با یکدیگر ربط دارد. و در یک مجموعه و چینشی است.