گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، از همان غروب کذایی دارم به این فکر میکنم که چه چیزی باعث میشود پرسپولیس طی سالهای اخیر اینقدر موقعیتهای دراماتیک و غریب را تجربه کند؟ پاسخش ساده است: رویا. پرسپولیس در روزگار قحطی رویا در زندگی، هنر، ورزش و فرهنگ ما، نماینده رویابافی و خلق درام است. برخلاف استقلال ماشینیشده و تخت و صلب و بیرویا که دیگر نه اسطوره دارد، نه افسانه و نه جاهطلبی خیالپردازانه، پرسپولیسیها با تکیه بر افسانههاشان مدام در حال خلق موقعیت دراماتیک و معجزات عاطفی-حسی هستند.
آنقدر که روج کاپیتان فقیدشان را کنار خود حس میکنند، بعد از یک نیمفصل قعرنشینی درست مثل قهرمان فیلم «کرید» از کف رینگ بلند میشوند و نتیجه را عوض میکنند. هنوز به اسطورههاشان اعتقاد دارند. خیالبافیشان باعث میشود در دقیقه آخر بازی رفت نتیجه را عوض کنند، دهنفره بازی دو-هیچ باخته را با گلهای یکی از بدترین بازیکنان خارجی تاریخ لیگ، سه بر دو ببرند، در روزی که کلی محروم و مصدوم دارند در خانه حریف به هر ضرب و زوری هست بازی را ببرند و خیز بردارند برای قهرمانی.
در این سالها که ستارههای استقلال در بزنگاههای بحرانی پول یا عافیت یا هرچیز دیگری را به عرق تیمی ترجیح دادند و بعد از ناصر حجازی هیچ نام معتبری نداشتند تا تکیهگاهشان شود و با مربیان بیکاریزما و منفعتطلب و ستارگان معمولی خوشهچینی شده از تیمهای دیگر به روند کژدار و مریزشان ادامه دادهاند و حالا تیمی تخت و بیعاطفه و ماشینی شدهاند، پرسپولیسیها رویا و خیال را حفظ کردند برای خلق درامی با توییستهای غریب. درست است که آنها هم باخت و ناکامی کم نداشتهاند، اما همیشه با تکیه بر خیال برای خودشان اسطوره و حماسه و افسانه خلق کردهاند. بدون رویا درام ساخته نمیشود.
با بازیکن و بازیگر خوب، بدون داشتن داستانهای خیالانگیز و موقعیتهای عاطفی و هیجانی نمیتوان اشکی را جاری کرد یا قلبی را به تپش واداشت. مردن رویا در هر ساختار دراماتیکی میتواند تاثیری مخرب داشته باشد. آن هم در جایی که ما ایرانیهای رمانتیک قرار باشد رشته امور را به دست داشته باشیم. فقر رویا؛ سینمای ایران و استقلال تهران یک مشکل مشترک دارند انگار!
علی مسعودی نیا