«این نامه رو لیلا فقط بخونه»ی مازیار فلاحی را روی تصاویر شهید حججی گذاشته بودند. بودند پیرغلامانی که با شنیدن صدای سوزناک مازیار هم اشک میریختند.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی، «تشریف نمیارید برای حرکت؟» سوالش، بین خواب و بیداری برایمان گنگ است. ساعتهایمان را برای یکی دو ساعت بعد کوک کرده ایم و حکماً نباید الان زنگ میزدند برای شروع مراسمات روز اول. طرف، اما اصرار دارد که دیر شده و باید هرچه زودتر راه بیفتیم. نشستته بود توی لابی هتل و شماره تک تک اتاقهای اصحاب رسانه را گرفته بود و خواب ناز دم صبح را به کام همه مان تلخ کرد. ظهر است که میفهمیم طرف، از مسئولین امنیتی اجلاس بوده و به صورت خودجوش برای رسانهچیها تعیین تکلیف کرده. بروبچههای روابط عمومی، اما خوب از خجالت این نیروی خودسر درآمدند. برای یک بار هم که شده، رسانهایها توانستند در مقابل خودسرها حقشان را بگیرند. تا آخر روز اول، دیگر این نیروی خوشتیپ، سراغمان نیامد. گمان میکنم دیگر هم نیاید.
- «از ذکر صلوات خودداری کنید.» آقای مجری این را خطاب به هزارنفر میهمان مراسم افتتاحیه میگوید تا همین اول مراسم، گربه اش را دم حجلهی پیرغلامان کشته باشد. دوبیتی خوانی و صلوات گرفتن از حضار، سنت پیرغلامان است که وسط هر مراسمی اجرایش میکنند. برای افتتاحیه، اما مانع میشوند و حال و هوای تشریفاتی مراسم را تقویت میکنند. تقریبا هیچ یک از مقامات کشوری در مراسم حضور ندارند و اجلاس بینالمللی پیرغلامان با سخنرانی مقامات محلی اصفهان افتتاح میشود. گذشته از حضور مقامات، اما نوای گرم مهدی منصوری ِروشندل و رضا نریمانی ِدوست داشتنی، یخِ خشک مراسم را تبدیل به آب گرمی از حالهای خوب میکند؛ و البته اجرای سرود «کجاییدای شهیدان خدایی» توسط پیرغلامان. اجرایی با استفاده از موسیقی نوآورانه و بهره گیری از ظرفیت سازهایی مثل شیپور و فلوت. با خودم فکر میکنم احتمالا رئیس صداوسیمای استان به خاطر پخش تصویر این آلات موسیقی با تذکر و مشکل مواجه خواهد شد!
-کمتر امامجمعهای به صراحت آقای طباطبایی نژاد میشود سراغ کرد. با وجود سن نسبتا بالا و چهره پیری که دارند، در صراحت و شفافیت بیان، شبیه جوانهای دانشجو هستند. همان اول صحبت شان میگویند لفظ «پیرغلام» را قبول ندارم و از اینجا گریزی میزنند به این که اهل بیت از ما نوکری و غلامی و حیوانبودن نمیخواهند، ما باید بندگان خوب خدا و مطیع دستورات این بزرگان باشیم. جملاتشان حکما برای برخی هیئات که رونق شان در غلو و افراط است سنگین خواهد آمد. برای همین هم، تقریبا هیچ رسانهای (به جز یک رسانه دانشجویی که خود ما باشیم) بخش بی تعارف و صریح سخنان حاج آقا را پوشش نمیدهد. خاطرهای که از حضرت امام خمینی نقل میکنند هم، مثل همین حرفهای صریح، در گلوی خیلی از رسانهها گیر میکند و منتشر نمیشود.
- در طول دو روز، سه بار از سخنان معاون استاندار اصفهان بهرهمند میشویم. هر سه بار هم شبیه هم و هر سه بار هم با تجلیل از «استاندار معزز» اصفهان بابت برگزاری این همایش. پای حرفهای مسئولین اجلاس که مینشینیم اما، گله از استانداری و ناهماهنگی هایی که در روند اجرایی مراسمات ایجاد کرده زیاد است، که بهتر است از آنها گذر کنیم و کار برگزاری جشنهای بعدی دکترسلام را از چیزی که هست سختتر نکنیم!
- دیدن حسینیههای بزرگ، در محلههای مختلف اصفهان کاملا عادی است. بعضی محلهها گاهی چند حسینیه بزرگ ِ چندهزار نفری دارند. این حسینیهها در ایام اجلاس، میزبان پیرغلامان هستند و به ضیافتی از آنها پذیرایی میکنند. انگار یک رقابت شیرین افتاده در هیاتهای بزرگ اصفهان. شام را هیات رضوان میدهد و ناهار را هیات رضوی و شام شب بعد را هیات دیگر. وسط این عظمت و برکت اما، تکلیف هیاتهای کوچک چه میشود؟ هیاتهای مختصرتر که عموما به حمایت کسبه بازار اتصال ندارند، از کجای این همایش بزرگ بهره خواهند برد؟ نفع اجلاس بین المللی پیرغلامان، برای هیئات کوچک شهر میزبان چیست؟ امروز که فرصت نشد این سوالات را از دبیر همایش بپرسیم، شاید فردا هم فرصت نشود. شاید هیچ وقت فرصت نشود. اینجا برای گفتگوی چالشی از هیچ خبرنگاری استقبال نمیکنند.
- رفتیم سراغ سه نفر، برای پرسیدن یک سوال ثابت درباره ایام محرم، که کارویژه خبرگزاری در دهه اول محرم است و خروجی هایش به زودی منتشر میشوند. دکتر اسماعیل آذر، مجری مشهور برنامه مشاعره دو بار سر صبر ایستاد و پاسخ مان را داد. دفعه دوم، خستگی چشمانش را میدیدم و شرمنده میشدم از اینکه سرپا نگهش داشته ام. او، اما چنان با شوق از مداحی میگفت که احساس میکردم حاضر است دو ساعت تمام، ایستاده، درباره مدح اباعبدالله حرف بزند. بی حکمت نبود که پیرغلامان برای گرفتن عکس یادگاری با او، روی سن صف کشیده بودند.
نفر دوم، رحمان نظام اسلامی بود. مجری قدیمی صداوسیما و یکی از مسئولین این اجلاس. «عزیزم» از دهانش نمیافتاد و همان اول، سر صبر پاسخ مان را داد. نفر سوم اما... یکی از مشاهیر برجسته و مقامات استان اصفهان بود که وقتی از سخنرانی در یکی از نشستهای اجلاس پایین آمد، رفتم سراغش برای پرسیدن سوال. گفت: مصاحبه نمیکند، لبخند بی مزهای زد، سوار پرشیای آجریرنگ شد، راننده اش استارت زد، و رفت.
-با حامد و محمدرضا ایستاده بودیم دم سالن تا ماشین بیاید و برویم سر برنامه بعدی. یک نفر آمد بیرون، دقایقی با حامد حرف زد و رفت تاکسی بگیرد تا برود. یک حسرت شدید توام با ناراحتی غلیظ در تمام چهره اش پیدا بود. حامد گفت: دکتر سنگری است. پژوهشگر برجسته دینی که قرار بود در نشست تخصصی عصر روز اول، سخنران اصلی باشد. میگفت: دکتر سنگری دو ماه برای آماده کردن متن این سخنرانی وقت گذاشته، اما امروز و با حضور یکبارهی دو تن از مقامات، برنامه نشست به هم میخورد و وقت آقای دکتر سنگری را به آن دو مقام میدهند. دکتر در شب ِ اصفهان، سوار تاکسی شد و رفت. متن سخنان آن دو مقام هم در حجم انبوه حرفهای تکراری همیشگی، محو شد و در هیچ خاطری نماند.
- مراسم شب آخر، در حسینیه فلاحتیان بود. متعلق به یک پیرغلام سینه سوخته و زحمت کشیده. مراسم شان متفاوت بود از بقیه اجلاس. برای میان برنامهها از موسیقی استفاده کرده و «این نامه رو لیلا فقط بخونه»ی مازیار فلاحی را روی تصاویر شهید حججی گذاشتند. بودند پیرغلامانی که با شنیدن صدای سوزناک مازیار هم اشک میریختند. انگار دلهای این جماعت را با اشک صیقل داده اند. انگار صورت محسن حججی را خدا خلق کرده برای اشک گرفتن و یاد مظلومیت شهدا افتادن. پیکرش که بیاید، چه برکتی بریزد به جان شهر!