با وجود اينكه ديدگاه هاي متفكران كلاسيك در دهه 60 در تقابل با واقعيت هاي قيام هاي آن زمان با شكست مواجه شد، هنوز اين دو منظر كلاسيك در جامعه شناسي جزو مباني ارزيابي واقعيت هاي اجتماعي است و از آن ها براي تحليل جنبش ها استفاده مي شود.
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»، ريحانه سادات رئيس الساداتي*؛ در جهان امروز شاهد برپایی جنبش های اجتماعی با انگیزه های متفاوت در سر تا سر جهان هستیم. در اسپانیا، آمریکا، انگلیس، بحرین، یمن و ... که البته بسیاری از جنبش های نوظهور به سطحی از مشروعیت رسیده اند.
آنچه که از منظر جامعه شناسی به عنوان جنبش اجتماعی خوانده می شود، در بر گیرنده تعریفی علمی از حرکت هدف دار عده ای از مردم جهت اعتراض به قوانین یا سیاست های متناظر با منافع آنهاست که در یادداشت پیش به تعریف دقیق این واژه در منابع جامعه شناسی پرداختیم.
نظریات جامعه شناسی کلاسیک در باب جنبش ها در دو پارادایم کارکردگرایی ساختاری و مارکسیسم مطرح بوده است. کارکردگرایی ساختاری به جنبش به عنوان یک پدیده سیستماتیک در پروسه کارکردهای جامعه می نگریسته که نشان دهنده دو واقعیت است؛ یکی آن که جنبش فی نفسه دارای کارکرد است و دیگرآن که جنبش اجتماعی، بی نظمی و دوره بحران در جامعه و عدم کارکرد برخی سازمان ها را نشان می دهد.
مارکسیسم نیز از یک نگاه رادیکال طبقاتی به تمامی جنبش ها نگاه می کرد؛ از این منظر جنبش ها زمانی رخ می دهند که طبقه ای پایین از جامعه به موقعیت طبقاتی خود آگاهی پیدا کرده و در راستای فرآیندی به یک انقلاب یا جنبش اجتماعی علیه طبقه سرمایه دار دست بزنند.
این دو دیدگاه در دهه 1960 مورد انتقاد قرار گرفت؛ زیرا جنبش های دانشجویی آن زمان در ایتالیا و دیگر کشورها نه در دوره بحران رخ داده بود و نه نگاه طبقاتی بر علیه طبقه بورژوا داشت و در این زمان بود که نظریات اصیل جامعه شناسی با شکنندگی حاصل از واقعیت متفاوت با نظریات آنها روبه رو شد، اما هنوز این دو منظر کلاسیک در جامعه شناسی جزو مبانی ارزیابی واقعیت های اجتماعی است و از آنها برای تحلیل جنبش ها استفاده می شود.
اما اگر ما بخواهیم از منظر مارکسیسم به تحولات امروزین جهان بپردازیم و نقاط تشابه و تفاوت آن با واقعیت اجتماعی را ارزیابی کنیم، باید بگوییم که در حال حاضر یک سری جنبش ها باعنوان بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی در جریان است كه این جنبشها از تونس در پی خود سوزی یک نفر بر اثر فشار اقتصادی آغاز شد و در پی آن بن علی ساقط شد و در آبان ماه امسال انتخاباتی با حضور مردم در اين كشور که مبدا تحولات بود، برگزار و پیروزی در انتخابات نصيب اسلام گرایان شد.
اگر با دیدگاه مارکسیستی به تونس بنگریم، با کمی مسامحه می توان پذیرفت که مشکل اقتصادی عامل اولیه ایجاد جنبش در تونس شد و اکثریت محروم بر علیه رژیم متنعم به پا خواست، اما بلافاصله مسئله ایدئولوژی به میان می آید و آنچه ناکارآمدی نگاه مارکسیست را نشان می دهد در این جاست.
مشکلات اقتصادی تنها بعدی از ابعاد انگیزه جنبش در تونس بود، ولی آنچه باعث جهانی شدن و الگودهی این حرکت بود عدم عمل به همان ایدئولوژی مطلوب بود که دولت تونس ادعای آن را داشت، ولی بدان عمل نمی کرد، همان چیزی که مارکس آن را افیون ملت ها می دانست امروز محرکی جهانی برای حرکت شده است، چنان که در مصر دیگر مسئله اقتصادی عامل ایجاد جنبش نیست بلکه اسلام خواهی است که شعار اصلی حرکت را تشکیل می دهد.
از طرف دیگر مردم مبارزه کننده برخلاف دیدگاه مارکس کارگران نیستند بلکه از تمامی طبقات با انگیزه اسلام خواهی هستند. چنان که اعتراض خود را در یک جماعت دینی مانند نماز جمعه بیان می کنند، می توان گفت كه امروزه دین نه تنها عاملی در دست سرمایه داران و برای خاموش کردن حرکت های اجتماعی نیست بلکه محرک ایجاد حرکت ها و پایداری آنهاست.
جنبش های دیگر در حال وقوع نیز قابل مواجهه با نظریات کلاسیک هستند که در نوشته های آینده سیر وجودی آنها را با دیدگاه مارکسیستی و کارکرد گرایی مقایسه خواهیم کرد.
* كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث و دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي دانشگاه الزهرا