گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ بر باد رفته نام يك كتاب نيست؛ بر باد رفته نام اولين فيلم رنگي تاريخ سينما هم نيست؛ بر باد رفته تلويزيون جمهوري اسلامي ايران است كه اين روزها سريال «از ياد رفته» را بر روي آنتن پخش دارد.
مجموعه از ياد رفته زير تيغ نقد چندان دوام نمي آورد. بازي هاي به شدت تصنعي، داستان تكراري و بدون چهارچوب محكم و جريان ها، عواطف و افكار غير واقعي و غير قابل باور. داستان فيلم داستان تكراري خيانت و مكافات است.
داستان پسري كه از روستا با حمايت همه جانبه همسرش براي تحصيل به تهران مي آيد اما كم كم جوگير مي شود و احساس مي كند همسرش دركش نمي كند، پس همسرش را طلاق مي دهد و با يك دختر شهري امروزي و بي قيد ازدواج و از ايران مهاجرت مي كند. اما پس از مدت كوتاهي با يك سري اتفاقات معجزه آسا متوجه اشتباهش مي شود و از كارهاي گذشته پشيمان مي شود.
هرچند كه عوامل سريال براي نشاندن مخاطب پاي تلويزيون اقدام به طراحي مسابقه اي پيامكي با موضوع حدس پايان سريال كرده اند اما حقيقت اين است كه پايان سريال چندان اهميتي ندارد. مهم نيست كه مرتضي دوباره به خانواده اش بپيوندد يا آن ها قبولش نكنند. مهم نيست كه علي از پدرش انتقام بگيرد يا نه و مهم هم نيست كه او در فراق خانواده اش بميرد. هيچ كدام از اين ها مهم نيست. در واقع حسن پور تا همين لحظه ي سريال هم حرف هاي گفتني اش را زده است. اما متاسفانه اين حرف ها خريداران چنداني ندارد و مقصر اين ماجرا كسي جز عوامل سريال نيستند.
شخصيت مرتضي كه محوري ترين شخصيت فيلم است شخصي سردرگم و بلاتكليف است. در تمام طول سال هايي كه مرتضي در تهران زندگي مي كند و مثلا روز به روز نسبت به خانواده اش بي اعتناتر و بي توجه تر مي شود مخاطب بايد اين وقايع را حدس بزند.
شخصيت پردازي مرتضي و البته بازي بازيگران نقشش چنان ضعيف است كه مخاطب اصلا متوجه نمي شود «اين مرتضي دردش چيست؟» ! آيا مرتضي همسرش را دوست داشته؟ الان همسرش را دوست دارد؟ دكتر!!! مينا را دوست دارد؟ نسبت به هر دوي آن ها بي اعتناست؟ آيا دكتر مرتضي!!! يك بيمار رواني منزوي است كه خودش هم نمي داند چه مي خواهد و با هيچ كس و هيچ چيز سر سازش ندارد؟!
طلاق مرتضي و گلرخ تنها با يك بهانه و آن هم مخالفت گلرخ با مهاجرت مرتضي به خارج از كشور اتفاق مي افتد اما در اين ميان گلرخ مدعي است مرتضي زن ديگري را كه همان دكتر مينا باشد دوست دارد. اما هيچ يك از حركات مرتضي چه قبل و چه بعد از ازدواج با مينا حاكي از عشقي سوزان كه موجب جدايي او از همسر وفادارش باشد نيست. به نحوي كه بيننده احساس مي كند كه شايد ازدواج مرتضي با مينا صرفا از روي يك همكاري دوستانه براي كمك به او در خروج از كشور است. از سوي ديگر با مهاجرت اين دو از ايران ناگهان ديگ غيرت نداشته مرتضي سرريز مي كند و مردي كه ده سال همسر و دو فرزندش را به خاطر تحصيل رها كرده ناگهان با مهاجرت مينا به آمريكا و جدايي كوتاه و موقتي از او شديدا مخالفت مي كند!
از سوي ديگر شخصيت گلرخ نيز با مشكلات مشابهي رو به روست. گلرخ زني است كه با وفاداري و ايثارگري عجيب و غيرقابل باوري همسرش را براي تحصيل به تهران مي فرستد و بعد به زعم خود با خيانت همسر روبه رو مي شود. اما در حالي كه او با بي مهري 10 ساله همسرش و سپس علاقه او به زن ديگري مواجه است حتي پس از طلاق نيز از عشق او فارغ نمي شود.
گلرخ از ياد رفته يا ابله است يا روان پريش. او هم چنان حاضر نيست حلقه اش را از دستش دربياورد و گويا چونان پيش گويي قهار با آغوش باز در انتظار بازگشت شوهر سابق نادمش خواهد ماند!
هرچند حسن پور تمام سعي اش را كرده كه در قسمت هاي پاياني سريال تمام اين رشته هاي ولنگار را به هم پيوند بزند و به شيوه سر هم بندي، قصه را به شكلي شبه منطقي به پايان برساند اما پرواضح است كه در اين امر و راضي كردن مخاطب ناموفق است.
جاي جاي سريال مخاطب را اين فكر مي اندازد كه شايد حسن پور مفهوم شخصيت خاكستري را با شخصيت سرگردان و بلاتكليف و همين طور بازي زيرپوستي را با پخمگي اشتباه گرفته است.
به تمام اين نقص هاي داستاني اضافه كنيد آموزه هاي اخلاقي و اجتماعي بسيار مخرب و پرمسئله سريال را كه بررسي آن ها فرصتي جداگانه و تفصيلي ديگر مي طلبد.
شايد به راحتي بتوان ادعا كرد «از ياد رفته» واقعي در حقيقت اين سريال و آثار مبتذل ديگر صدا و سيماست كه ابتذل محتوايي شان آن ها را به زودي از حافظه ي رسانه اي اين كشور خواهد برد.
البته علي لدني، تهيه كننده سريال در مصاحبه اي جالب كه حاكي از اعتماد به نفس عجيب و كاذب او و عوامل از ياد رفته است، از محبوبيت بسيار زياد شخصيت هاي سريال و استقبال عالي مردم از سريال سخن گفته كه جاي بسي تعجب دارد! هر چند اگر مخاطب با معادلات اين چند ساله صدا و سيما و اهالي آن آشنا باشد متوجه دلايل چنين اظهار نظري خواهد شد.
فرار رو به جلو سال هاست كه رويه تلويزيون و عوامل و برنامه سازان آن براي گريز از نقد منصفانه است. و از اين جهت بايد به عوامل نقدناپذير سريال از ياد رفته تبريك گفت كه چنين سريع با فضاي رسانه ملي خو كرده اند.
با وجود تمام اين موارد به احتمال زياد در روزهاي آتي بايد منتظر مراسم تقدر و تشكر صميمانه دكتر دارابي با عوامل سريال و دهن كجي آنان به مخاطب بينواي رسانه ملي باشيم.